رادیو چهرازی: نگا نارنگیا رو، نگا نارنجیا رو

منبع: نت نوشت

78

1398/6/26

13:32


رادیو چهرازی: نگا نارنگیا رو، نگا نارنجیا رو

رادیو چهرازی پادکستی است که در سال ۱۳۹۲ ضبط شد. ایده‌ی آن این است که گویی عده‌‌ای از بیماران آسایشگاه چهرازی (ابراهیم چهرازی) رادیویی ضبط می‌‌کنند. داستان زندگی چند نفر به نام‌های علی، حبیب، جمشید و دلبر (دختری که همه‌ی بیماران آسایشگاه عاشق او هستند) با کاراکتر‌هایی به یاد ماندنی و دوست داشتنی با موضوعات احساسی و اجتماعی در یک آسایشگاه روانی واقع در تهران است. در ادامه همراه با شرح مختصری از این مجموعه‌ی شنیدنی با لینک دانلود رادیو چهرازی همراه نت نوشت باشید.

رادیو چهرازی

این رادیو شامل ۲۰ پادکست است به نام‌های عجیب و غریب زیر، در ادامه می‌توانید لینک‌های دانلود رادیو چهرازی را بیابید و از شنیدن این پادکست لذت ببرید.

  • قسمت صفر: معرفی رادیو چهرازی دانلود
  • قسمت یک: زن بدنش از مرد استاد تر است! دانلود
  • قسمت دو: دست آن مرد را با اسب ببوسیم! دانلود
  • قسمت سه: بین زندگی هنوز خوشگلیاشو داره! دانلود
  • قسمت چهار: ایران بر یک دسته است – متوسط! دانلود
  • قسمت پنج: عاشقی هم صدای ناخن میده رو تخته سیاه! دانلود
  • قسمت شش: بالاخره دعوای شب خیز و گوگوش چی شد؟ دانلود
  • قسمت هفت: پمپ در پوستون! قسمت هشت: خلیج فارس! دانلود
  • قسمت هشت: خلیج فارس دانلود
  • قسمت نه: خال گوشتی؟ دانلود
  • قسمت ده: دیدی ریشش رو قیامته؟ دانلود
  • قسمت یازده: پلاستیک کهنه، خیابان دلزده، معیشت ، منزلت خریداریم! دانلود
  • قسمت دوازده: ببخشید عزیزم با شمام؟ دانلود
  • قسمت سیزده: ته کف دریاها … دانلود
  • قسمت چهارده: یه دقیقه هفت آسمان رو می‌درم و برمی گردم! دانلود
  • قسمت پانزده: مثلاً تو میدونی دوری چیه؟ شب هفت چیه؟ … دانلود
  • قسمت شانزده: پاییز همش شبه دیگه! دانلود
  • قسمت هفده: حال برای چون تویی، اگر که لایقم بگو! دانلود
  • قسمت هجده: هوای فردا بستگی داره کی تو دل کیه … دانلود
  • قسمت نوزده: من گنگِ خواب‌ دیده و عالم تمام کر! دانلود
  • قسمت بیست: تمام. دانلود

چند سال پیش رادیو چهرازی تمام شد. متاسفانه بعد از اتمام آن دیگر اثری از سازندگان آن ساخته نشد ولی همچنان علاقمندان به رادیو چهرازی منتظرند.

چند سال پیش رادیو چهرازی تمام شد. متاسفانه بعد از اتمام آن دیگر اثری از سازندگان آن ساخته نشد ولی همچنان علاقمندان به رادیو چهرازی منتظرند.

بیشتر بخوانید: دانلود رادیو دیو ؛ صداهای آشنا

رادیو چهرازی چیست ؟

تا این جا با لینک کامل دانلود رادیو چهرازی با شما بودیم، در ادامه راجع به رادیو چهرازی باید گفت این پادکست‌ها با تمام پادکست‌هایی که تا حالا شنیده اید متفاوت است. اولین بار که می‌شنوید فکر می‌کنید یک سری جملات بی ربط و سریع رو پشت سر هم گفته می‌شود ولی یک بار که تا آخرش بشنوید دوباره برگردید گوش کنید همه چیز دستتان می‌آید. در رادیو چهرازی پرش ذهن زیاد است البته که گاهی مغشوش نویسی برای آدمیزاد لازم است. رادیو چهرازی نماینده‌ی بخش زیادی از آدم‌هایی است که می‌توانستند خوب باشند.

چند سال پیش رادیو چهرازی تمام شد. متاسفانه بعد از اتمام آن دیگر اثری از سازندگان آن ساخته نشد ولی همچنان علاقمندان به رادیو چهرازی منتظرند.

اپیزود ۱۶ از رادیو چهرازی یکی از محبوب ترین‌های این مجموعه ۲۰ قسمتی است، تا جایی که بسیاری از تکه کلام‌های به کار رفته در این اثر در شبکه‌های اجتماعی و کاربران رواج دارد. پیشنهاد می‌کنیم پس از دانلود رادیو چهرازی متن قسمت ۱۶ را با دقت بیشتری مطالعه کنید:

پاییز که می‌ شه ما بی‌ اختیار می‌ ریم اتاقِ جمشید. پاییز یه‌ هو می‌ آد، توو یه‌ روز، مثل بهار و بقیه. صپ زود بیدار می‌ شی می‌ بینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده می‌ کند. ما هم مثل عوام‌ الناس، مثل سیاوش قمیشی و کریستی برگ عقیده داریم پاییز دل‌گیره. شباش صدای بوف می‌ آد.

به جمشید می‌ گیم: سر معرکه مهمون نمی‌ خوای دل‌مون گرفته؟ می‌ گه: بابا کجاش دل‌گیره؟ نگا نارنگیا رُ، نگا نارنجیا رُ، به‌ زبانِ حال با انسان سخن می‌ گه. خرمالو رُ ببین. می‌ گم: جمشید نارنجی چیه؟ مهر، آبان، وای از آذر؛ چه‌ جوری بگذرونیم امسالُ؟ تولد جمشید آبانه. خب معلومه خوشش می‌ آد.

راه می‌ ره می‌ گه: دنیا یعنی محاسنِ پاییز. می‌ گم: خب مثلا چارتا مثال بزن از این محاسن. می‌ گه دلبر لباس قشنگا رُ از توو گنجه در می‌آره، پایین کمی لخت، بالا کت و کلفت، آدم حظ می‌ کنه. می‌ گم: اولا چش‌تُ در می‌ آرما، دوما این‌ که نصفش معایبه، حیف تابستون نبود که همه‌ش لخت؟ یه چای می‌ ریزه می‌ ذاره جلومون، می‌ گه: حالا دلبر هیچی، شبا رُ چی می‌گی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟

پاییز همه‌ش شبه دیگه. نصف روز غروبه. می‌ گم: آقا ما دو سّاعت شب بسّ‌مونه، زیادم هست. می‌ خوایم زودتر بیدار شیم تموم شه. یه چراغی می‌ ذاریم اون گوشه تاریک‌ روشن می‌ شینیم ستاره می‌ شمریم تا سحر چه زاید باز. می‌ گه چایی از دهن افتاد. جمشید اگه پاییز این‌ قدی که تو می‌ گی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دل‌مون خالی می‌ شه؟

همه به این زردی و نارنجی نگاه می‌ کنن حال‌شون جا می‌ آد، چرا ما بلد نیستیم؟ چرا همه رفته بودناشون رُ می‌ذارن برا پاییز؟ چرا پاییز هیشکی بر نمی‌گرده؟ جمشید یه سیبیل نازک داره، سفید شده، خیــــلی ساله این‌جاس، همه‌‌ی پاییزای آسایشگاه رُ دیده. می‌ گه: این درخت بزرگه نا نداره، وگرنه بهت می‌ گفتم پادشاه فصل‌‌ها یعنی چی.

می‌ گم: جمشید یادته هف‌هش ده سال پیشا، این زن و شوهر اتاق بغلیه رُ؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفته‌ رُ می‌ گم، واسه خودش هیبتی داشت قدیما، خوب با هم چسبیده بودن، آبان بود یا آذر، ماه آخر پاییز، که مدیریت قدیمی درُ با لگد شکست رفت توو، دید دست همُ گرفتن، تیکه و پاره، رفتن که رفتن.

پاییز نبود؟ یه قلپ چای می‌ خوره، می‌گه: آره یادمه. جمشید اون یارو که ته راهرو می‌ شست، سرشُ می‌کرد توو حقوق‌ بشر چی؟ همین وختا بود دیگه. بهش می‌ گفتیم داداش حیف تو نیست؟ برو دنبال یه کار آبرومند. یه کلمه هم حرف نمی‌ زد، هی فقط یواش می‌ گفت: همینه آبرو. لاغر بود.

اصن نفهمیدیم چرا آوردنش قاطی ما. یادته در حیاطُ زدن، رفتیم وا کردیم، کسی نبود. گذاشته بودنش پشت در، بی‌ حقوق، با چشِ بسته، آبروشم دستش بود. پاییز بود بابا. جمشید پا می‌ شه می‌ ره کنار پنجره، فک می‌ کنه ما حالی‌مون نیست. هر سال همینه کارش. می‌ گم: جمشید ما چرا تا این زرد و قرمزا رُ می‌بینیم بند دل‌مون پاره می‌ شه؟

پس کدوم رنگا قراره حال ما رُ خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ اون یکی رُ یادته رشید بود؟ دستاشُ تکون می‌ داد. با عینک و سر فرفری وسط راهرو می‌ گفت: لبت کجاست که خاک چشم به‌ راه است. یه‌ بارم خیال کردیم داره واسه دلبر می‌ خونه، نزدیک بود سیراب شیردونش کنیم. چی شد اون؟

عشق صف نونوایی بود. هر چی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین وختا بودا جونِ تو، که دیگه از نونوایی برنگشت، آخرم ورداشتن یه ورق کاغذ چسبوندن پشت شیشه، که خودسر شده، اشتباه شده باس ببخشین. آدم به‌ دلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده؟

جمشید نشسته رو زمین، کنار دیوار، تکیه داده، خیره به روبه‌ رو. عین هر سال. می‌ شینم کنار دستش، پای دیوار، می‌ گه وردار یه نارنجی بزن رها کن این حرفا رُ. دو تا پر نارنجی می‌ ذاریم کف دست‌مون، دراز می‌ کنیم جلوش، بیا تو هم بزن. یارو غریبه‌هه می‌ گه: چیه؟ با کی کار داری؟ می‌ گم: جمشید خودتُ لوس نکن بابا، نارنجی رُ بزن بلند شو بریم توو حیاط.

می‌ گه: جمشید کیه دیوونه؟ بده بینم اون داروی نظافتُ، خودتم برو پی کارت. اللهم صل علی محمد و آل محمد … نشسته، تکیه به‌ دیوار، می‌ گم: اگه نیای تنها می‌ رمـا. تولد جمشید آبانه. عین همون آبانی که هرچی در زدیم وا نکرد. نشست کنار دیوار، خیره موند تا پایــــیز هر سال.

رفتیم به مدیریت گفتیم: ببخشین چرا اسم جمشید ُ توو این کاغذتون ننوشتین؟ گفت: جمشید کدوم بود؟ گفتیم: همون که تولدش آبانه. حالا هم آبانه دیگه. پس چرا نیست؟ اینم پاییز. جمشید می‌ گه: یه چای دیگه بریزم؟ می‌ گم: چای نمی‌ خوام، بیا بیشین پاییز خیلی یادت ُ می‌ کنم. از پنجره اتاق می‌بینم‌‌اش وسط حیاط، زردا و نارنجیا رُ با پا هم می‌ زنه، می‌ خنده، می‌ خونه: پادشاه فصل‌‌ها پاییز …

با هم این اپیزود را می‌شنویم: (پیشنهاد می‌کنیم، از لینک‌های دانلود رادیو چهرازی که در بالا قرار گرفته تمامی قسمت‌ها را بشوید، چرا که علی رغم بی ربط بودن‌های زیاد، مسلماَ این قسمت‌ها به هم ربط دارند! )

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو