علی ربیعی نوشته است:

به تجربه همه این سال‌ها آموخته‌ایم که مقاومت ملی هنگامی می‌تواند منجر به نتیجه ملموس شود که در عرصه جهانی نیز یک حرف محکمه پسند و یک استدلال قابل قبول برای افکار عمومی جهانی داشته باشیم. به‌عبارت دیگر نیروی اصلی ایران در فراسوی قدرت سخت‌افزاری و نظامی آنکه امری است ضروری، درنیروی نرم آن و به تعبیر امروزی در «قدرت نرم» آن نهفته است.

ما حتی زمانی که به تعبیر تاریخی امام خمینی قدرت نظامی‌مان در مقایسه با ابرقدرت‌های زمانه «هیچ» بود به یمن قدرت بیانی وحقانیت و مشروعیت مطالبه خودمان برای استقلال و آزادی و اثبات این حقانیت در منظر افکار عمومی جهانی به دستاوردی به‌نام «جمهوری اسلامی ایران» رسیدیم.

امروز نیز آنها که در تحقیر دستاوردهای اخلاقی ایران و در همسان‌سازی امر مذاکره با «ذلت و سازش» می‌گویند «کاپ اخلاق» به ما چه، فراموش می‌کنند که در درجه اول این امریکاست که همواره در نهایت هوشیاری شیطانی که از او انتظار می‌رود کوشید سیمای ایران در منظر افکارعمومی ایران را به‌شکل «تخریب‌کننده صلح وآرامش منطقه‌ای و جهانی»، «حامی تروریست»، «غیرعادی» و در نهایت «غیر اخلاقی» بازنمایی کند و فراموش می‌کنند که امریکا با توسل به همین برچسب‌های غیراخلاقی و در غیاب یک دیپلماسی فعال بود که موفق به تشکیل آن اجماع جهانی و تحمیل آن قطعنامه‌های ایرانسوز به کشورمان شد.

اگر در زمان مناسب یعنی در آن هشت زمستان طولانی یک دیپلماسی فعال داشتیم و برضد آن برچسب‌ها که تماماً عنوانی «ضداخلاقی» داشتند قیام می‌کردیم امروز در جایگاهی نبودیم که به‌منظور اثبات سرشت صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای در موقعیت دشوار کنونی قرار بگیریم. در آن سال‌ها دانشمندان ما امر غنی‌سازی هسته‌ای را بخوبی به پیش می‌بردند اما سیاستمداران ما نتوانستند همپای دانشمندان حرکت کرده و امر صلح‌سازی را  سرلوحه سیاست منطقه‌ای و سیاست جهانی خود قرار دهند. فراموش نکنیم که در آن سال‌های زمستانی برای دیپلماسی کشورمان بود که نتانیاهو در سازمان‌ملل یکه تازی می‌کرد و در اوج عقلانیت شیطانی خود مدعی می‌شد ایران به شکل غیر قابل تحملی برای جهان «غیر عادی یعنی غیر عقلانی» است و مثل شوروی اتمی نیست که از حداقل منطق عقلانی برای جهان برخوردار بود بلکه منطقی «انتحاری» دارد و شبیه «آلمان نازی» است.

تا قبل از سفر روحانی به سازمان‌ملل این ترامپ بود که می‌کوشید گفتمان «صلح‌جویی منطقه‌ای» و «مذاکره‌جویی» را به سود خود مصادره کند و از «مذاکره بدون پیش شرط» سخن می‌گفت. روحانی بطلان ادعای ترامپ را نشان داد و در یک سطح جهانی اثبات کرد که «مذاکره به شرط استمرار تحریم» نمی‌تواند یک مذاکره واقعاً «بدون پیش شرط» در مفهوم محصل و متعارف آن باشد و مذاکره حقیقی آن است که تیغ تحریم از دست حریف ستانده شود.

در حقیقت این ترامپ بود که به تعبیر ریزنگرانه روحانی نشان داد که از مذاکره بدون تیغ تحریم هراس دارد. ایران در فراسوی «اسم برجام» امریکا را دعوت به بازگشت به «رسم برجام» کرد. «رسم برجام» که در متن انگلیسی به «چارچوب» ترجمه شد چیزی نیست جز همان چارچوب جهانی «۵ به‌علاوه یک» که با ایران «هفت جانبه» می‌شد.

ما اکنون در موقعیتی قرار گرفته‌ایم که نه تنها از منظر ملی بلکه از موضعی جهانی امریکا را به توبه یعنی بازگشت به جهان فرا می‌خوانیم. میز جهانی ۱+۵ در کنار ایران، همان میزی بود که امریکا آن را به‌خطا و به توهم «فروپاشی» و «براندازی» ترک کرده بود. تلاش روحانی در کنار سران اروپایی معطوف به تبدیل ۱+۴ و نهایتاً احیای همان فرمول هفت کشوری بود. برچسب «غیر عادی» بودن ایران که امریکا سعی در کوبیدن آن بر سیمای کشورمان دارد مفهومی جز «غیر جهانی» بودن ایران یعنی برقراری معادله «ایران در مقابل جهان» ندارد.

ایران این حربه گفتمانی را یک بار با موفقیت تمام خنثی کرد. این برچسب در آن هشت زمستان طولانی محاق دیپلماسی کارکردی مخرب داشت و اصلی‌ترین انرژی مادی و معنوی ایران را در سال‌های درآمد ۸۰۰ میلیارد دلاری می‌توانست صرف سازندگی و ارتقای کشور به تراز کشورهای پیشرفته آسیای جنوبی شود به هرز برد. حتی در اوایل مذاکرات هسته‌ای مدعای اصلی امریکا این بود که ایران باید «به جهان» نشان دهد که برنامه هسته‌ای او ماهیتی صلح‌آمیز دارد. به عبارت دیگر امریکا تا آن لحظه موفق شده بود مفهوم «جهان» و مفهوم «امنیت جهانی» و «صلح منطقه ای» را به سود خود مصادره کند. دستاورد بزرگ برجام این بود که حربه مذکور را از دست امریکا گرفت، آن شش کشور که تا قبل از نیل به توافق نهایی در مقابل ایران بودند و «جهان» را نمایندگی می‌کردند، در لحظه قرائت توافق هسته‌ای در کنار ایران قرار گرفتند و همه آن شش کشور و ما «هفت کشور» شدیم و بیانیه واحدی قرائت کردیم. اتهام و برچسب «ناامن‌سازی جهان» که تا آن لحظه به مصادره نامشروع امریکا در آمده بود ناچسبی خود را آشکار کرد و مفهوم «امنیت جهانی» دگرگون شد. ایران در کنار جهان و نه برضد جهان، و جهان در کنار ایران و نه به‌شکل بازجو و متهم‌کننده ایران قرار گرفت و هر هفت طرف مذاکره نشان دادند که امنیت جهانی امری است جهانی و «همه هفت کشور» باید به‌طور یکسان خود را متعهد به «امن ترسازی جهان» بدانند.

اتفاق مشابهی در نیویورک و در فرآیند مذاکره ایران با ۱+۴ و تلاش برای تبدیل آن به ۵+۱+۱ رخ داد آنگاه که ظریف در متن پیشنهادی ۱+۴ و امریکا دست برد و آن را اصلاح کرد: ایران «کلیت» فرمول رفع تحریم در کنار امر صلح‌سازی منطقه‌ای را پذیرفته بود اما در جزئیات فنی آن حرف داشت: تلاش برای امن ترسازی منطقه یک تلاش منطقه‌ای و همگانی و باشرکت همه بازیگران منطقه‌ای و جهانی باید باشد و امریکا حق ندارد به‌طور یک طرفه خود را در جانب «جهان» قرار دهد و ایران را به‌سمت دیگر این معادله براند. آن روز در لحظه شکل‌گیری توافق هسته‌ای در وین گفتیم «ما به مثابه هفت کشور» خود را متعهد به امن ترسازی جهانی می‌دانیم و امروز در نقطه‌ای قرار داریم که توافقی را برای امن ترسازی منطقه و برای عبور از جنگ منطقه‌ای به صلح شکل دهیم. ایران این بار در موقعیتی بهتر برای اثبات جهانیت خود و ضد جهانی بودن امریکا قرار دارد.