آن شب اولین شب موشک باران تهران بود. اولین موشک ساعتی به غروب مانده در خیابان شیخ هادی فرود آمده و بیمارستانی را ویران کرده بود. مردم هنوز نمی دانستند که آن غرش ها و انفجارهای مهیب پی درپی ناشی از موشک پرانی عراق است. تصور می کردند بمباران هوایی است، مثل دفعات قبل و در تعجب بودند که چرا مثل همیشه قبل از بمباران آژیر قرمز کشیده نمی شود.

ما در سپاه می دانستیم که موشک های عراقی است که با افزایش برد به تهران رسیده است. خیابان های تهران خلوت بود و موشک ها هراز چندگاه با غرشی بلند به آسمان تهران می رسید و چند ثانیه بعد، صدای انفجاری مهیب در فضا می پیچید... آخر شب بود که موشک دیگری از راه رسید، خط آتش آن نشان می داد که به سمت کوههای شمال تهران می رود و بعد... انفجاری مهیب در همان حوالی... دوستی که در کنارم بود با رنگ پریده پرسید؛ جماران؟!...

هر دو به دلشوره افتادیم... با برادران سپاه در جماران تماس گرفتیم... خبری نبود. راستی اگر آن شب یکی از موشک ها به جماران و خانه محقر و بدون پناهگاه امام اصابت می کرد چه می شد؟ تصور فاجعه نیز هولناک بود... اگر امام می رفت؟... آن شب این سؤال در ذهن نگارنده با نگرانی چرخید و چرخید تا به اینجا رسید که اگر موهبتی به نام خمینی نبود چه می شد؟... ما می ماندیم و دنیای پر از پلشتی ها و آدم ها و مکتب های بدرد نخوری که بودند و هستند، ریگان و آمریکا با لیبرال دموکراسی خفن و سردمداران بی شخصیت و عفن، شوروی و مارکسیسم انسانیت سوز، انگلیس و نوادگان دزدان دریایی که در آن به حکومت رسیده بودند...

دنیایی با این رنگ و بو و مکتب هایی با این سمت و سو به چه دردی می خورد؟... کم کم به پاسخ آن سؤال نزدیک شده بودم... اگر رسول خدا(ص) نبود و محمد مصطفی(ص) به پیامبری مبعوث نشده بود بودن در دنیا با کدام بهانه ای توجیه پذیر بود؟... و خلقت مردمان و آفرینش زمین و آسمان را چه سود؟!...هیچ!... و این پاسخ و توضیح خالی از ابهامی برای آن کلام نورانی بود که خدا خطاب به رسول گرامی اسلام فرموده بود... «لولاک لما خلقت الافلاک... اگر تو نبودی، جهان را نمی آفریدم...»