پیام دهکردی: امیدوارم خدا به دل‌ مسئولین بیندازد که فرهنگ مهم‌ترین رکن هر جامعه‌ای است / همیشه کشف را بر رصد کردن ترجیح می‌دهم / این همه مصادره‌گری بس است

127

1398/8/27

12:48


شقایق فرشته - پیام دهکردی گفت: من پدیده‌ای که بتوانم رصد کنم را دوست ندارم، بلکه چیزهایی را دوست دارم که خودم کشف کنم و در آن‌ها خطر وجود داشته باشد، شما اگر تمام کارنامه کاری من چه در حوزه کارگردانی و چه در حوزه بازیگری و تدریس را بررسی کنید ردپایی از این خطر کردن را می‌بینید.

پیام دهکردی: امیدوارم خدا به دل‌ مسئولین بیندازد که فرهنگ مهم‌ترین رکن هر جامعه‌ای است / همیشه کشف را بر رصد کردن ترجیح می‌دهم / این همه مصادره‌گری بس است

سرویس تئاتر هنرآنلاین، پیام دهکردی بازیگر و کارگردان تئاتر در روند برگزاری بیست و دومین جشنواره تئاتر فتح خرمشهر مدیریت برگزاری کارگاه‌های آموزشی این رویداد را با حضور سه استاد دیگر برعهده داشت؛ شیرین بزرگمهر کارگاه "تئاتر بیرونی"، ساناز بیان کارگاه "زخمِ درام" یا "درامِ زخم"، یوسف باپیری کارگاه تئاتر مستند؛ مبارزه‌ای برای بازنمایی "حقیقت" یا "واقعیت یا حافظه" و پیام دهکردی کارگاه "بی‌بازیگری".

دهکردی برخلاف بسیاری از هنرمندان که به منظور فعالیت هنری از شهرستان‌ها به تهران مهاجرت کردند، رویه مخالفی را طی کرد و دو سالی است که از تهران به لاهیجان هجرت کرده و فعالیت‌ هنری خود را با تاسیس آموزشگاه و موسسه‌ای در آن شهر ادامه داده است.

در روند برگزاری بیست و دومین جشنواره ملی تئاتر فتح خرمشهر با او گپ و گفت کوتاهی درباره برگزاری کارگاه‌های این جشنواره و فعالیت‌هایش داشتیم که در ادامه می‌خوانید:

 

آقای دهکردی شما مسئولیت برگزاری کارگاه‌ها و ورک‌شاپ‌های آموزشی در بیست و دومین جشنواره ملی تئاتر فتح خرمشهر را برعهده داشتید، در ابتدا توضیح بفرمائید هدف از برگزاری این کارگاه‌های آموزشی در این جشنواره چه بود؟ 

در جشنواره‌های کشور ما معمولاً بخش آموزشی را نیز می‌گنجانند که جشنواره صرفاً بر وجه شورمند و تب‌آلودش حرکت نکند، بلکه بتواند شعر و شعور را توأمان داشته باشد و وارد حوزه اندیشه‌ورز و عمیق‌نگر هم شود. بنابراین کارگاه‌ها با این اهداف در جشنواره‌ها برگزار می‌شوند ولی واقعیت این است که هیچ‌کدام از کارگاه‌ها نمی‌توانند در عرض یک ساعت یک اتفاق مانا و تأثیرگذار را رقم بزنند. اغلب این کارگاه‌ها می‌توانند حکم نشست‌های تخصصی را داشته باشند. به نظرم کارکردهای اصلی آن‌ها می‌تواند باز کردن یک دریچه به سمت جهان نو و علمی باشد. فلسفه وجودی کارگاه‌ها از منظر دیگر، ایجاد یک انگیزه در شرکت‌کنندگان است. من خودم بارها در کارگاه‌هایم گفته‌ام که ما چیزی به شما یاد نمی‌دهیم و اگر بشود فقط در شما ایجاد انگیزه می‌کنیم که شما بروید و جویای حال خودتان شوید و شروع به کشف کنید. من فکر می‌کنم عالی‌ترین شکلی که می‌شود با این کارگاه‌ها برخورد کرد همین رویکرد است. زمانی که فقط چهار روز فرصت وجود دارد؛ یا باید چهار کارگاه این‌چنینی با این رویکرد برگزار شود و یا مثلاً یک تک کارگاه برگزار شود که در چهار روز آموزش را کمی عمیق‌تر و سیستماتیک‌تر ارائه کند.

شما خودتان با برگزاری چنین کارگاه‌هایی در جشنواره‌ها موافق هستید؟

اگر این فضا تبدیل به ایجاد یک توهم نزد شرکت‌کنندگان نشود و آن‌ها احساس نکنند چون در این کارگاه‌ حضور پیدا کرده‌اند یعنی در این زمینه کامل و فربه شده‌اند، به نظرم بودن چنین کارگاه‌هایی از این منظر که می‌تواند ایجاد پرسش کند و یک دریچه‌ای را باز کند بهتر از نبودن آن‌ها است.

کسانی که در کارگاه‌های تهران شرکت می‌کنند دوباره به استادان دسترسی دارند و می‌توانند برای ادامه کلاس‌ها نزد آن‌ها بروند و آموزش‌های جامع‌تر ببینند. شما خودتان سال‌ها است که در شهرستان‌ها ورکشاپ برگزار می‌کنید. تکلیف بچه‌های شهرستان چه می‌شود؟

به نظرم این کارگاه‌ها برای بچه‌هایی که در شهرستان‌ها کار و زندگی می‌کنند می‌تواند بسیار موثر باشد چون به ناچار یک دریچه خودآموزی برای آن‌ها باز می‌شود که به صورت آهسته به طرف آن حرکت کنند. از طرفی در هر استان و شهرستانی یک انجمن نمایش یا اداره ارشادی وجود دارد که بخشی از وظایفش این است از استادان دعوت کنند تا به آنجا بروند و آموزش بدهند. ممکن است سوال پیش بیاید که اداره ارشاد شهرستان‌ها چنین کاری انجام نمی‌دهند. من بارها به بچه‌های تئاتری پیشنهاد کرده‌ام که اگر خواستید یک کارگاهی برگزار کنید و پول آن را نداشتید، خودتان در یک بازه زمانی آرام آرام شروع به جمع کردن پول کنید و از یک استاد دعوت کنید تا بیاید تدریس کند. من سال‌هاست که از مسئولین قطع امید کرده‌ام و تنها کاری که از دستم برمی‌آید این است که آن‌ها را دعا کنم و می‌گویم امیدوارم خدا به دل‌شان بیندازد که فرهنگ مهم‌ترین رکن هر جامعه‌ای است و یک کاری انجام بدهند. به طور قاعده‌مند، آن‌ها اگر دردسر درست نکنند بزرگترین کمکی است که می‌توانند به گروه‌های تئاتری کنند. من چندین سال است که به این نتیجه رسیده‌ام و خودم نیز دارم همین کار را انجام می‌دهم و به همه کسانی که در این حوزه کار می‌کنند نیز پیشنهاد می‌دهم خودشان روی پای خودشان بایستند. متأسفانه ما در ایران همیشه منتظر هستیم که یک دولت یا مدیری بیاید و آن دولت و مدیر تمام معضلات را حل کند و ما را نجات بدهد، در صورتی که به هیچ‌عنوان این اتفاق نخواهد افتاد. اگر قرار است گشایشی اتفاق بیفتد، این ما هستیم که این گشایش را رقم می‌زنیم.

سرفصل کارگاه‌های جشنواره فتح خرمشهر را شما تعیین کردید؟

خیر. چیدمان استادان را من تعیین کردم. فکر کردم چه چیدمانی را می‌توانیم انتخاب کنیم که علاوه‌بر اینکه هر کدام استقلال خودشان را داشته باشند، در موضوع هم یک ربط پنهانی با هم داشته باشند و در عین حال استادانی باشند که نگاه روزآمدی به حوزه تئاتر دارند و یک تکثر نسلی هم اتفاق بیفتد. یعنی ما بتوانیم از آدم‌های نسل مختلف دعوت کنیم تا بیایند تا جهانی که از آن صحبت می‌کنیم یک جهان روزآمد و نو باشد. استادان را به انتخاب من دعوت کردیم ولی خود استادان پیشنهاد دادند که چه موضوعاتی را کار کنند. از آنجایی که من دوست داشتم این کارگاه‌ها با هم یک سری ارتباط‌ها داشته باشند در گفت‌وگو با استادان سعی کردیم موضوعات را به هم نزدیک کنیم.

استقبال‌ از این کارگاه‌ها چطور بود؟

بسیار خوب بود. من واقعاً انتظار چنین استقبالی را نداشتم. کارگاه‌ها معمولاً صبح برگزار می‌شدند. در فضای جشنواره، همه شب‌ زنده‌دار هستند و تا صبح در هتل با هم گفت‌وگو می‌کنند و به همین خاطر کمی برایشان سخت است که بخواهند صبح‌ها به کارگاه بیایند ولی این بار دیدم که استقبال می‌کنند. ما به این کارگاه‌ها یک نظم و نظامی دادیم و مرحله ثبت‌نام گذاشتیم تا بچه‌ها از قبل برای حضور در کارگاه‌ها ثبت‌نام کنند. شاید موضوعاتی که انتخاب کردیم برای همه هیجان‌انگیز و جذاب نبود ولی باز هم استقبال خوبی صورت گرفت.

به نظرتان روند برگزاری جشنواره تئاتر فتح خرمشهر چطور بود؟

متأسفانه من فرصت نکردم دو کار بیشتر ببینم و به همین خاطر نمی‌توانم قضاوت دقیقی از آن داشته باشم. من استنباطم از چیزی که دارم می‌بینم این است که گویی یک خواب‌زدگی در مدیریت شهری خرمشهر وجود دارد. ممکن است که بگویند این دو اتفاق خوب هم افتاده است. ما در بحث‌های‌مان هیچ‌وقت در مورد استثنا حرف نمی‌زنیم، بلکه در مورد قاعده حرف می‌زنیم. من سه سال پیش هم به‌عنوان بازیگر به خرمشهر آمده بودم. وضعیت نسبت به سه سال گذشته بدتر شده که بهتر نشده است. جشنواره کمی منسجم‌تر از قبل دارد حرکت می‌کند ولی این انسجام در کدام بستر دارد اتفاق می‌افتد؟ سالن‌ها را از نظر تجهیزات و امکانات ببینید چه وضعیت غم‌انگیزی دارند. خرمشهر اکنون باید بهشت ایران باشد ولی نیست. سالن‌های مختلف این شهر باید مملو از اجراهای مختلف باشد ولی نیست. شما وقتی وارد سالن‌های تئاتر خرمشهر می‌شوید احساس می‌کنید این سالن‌ها خاموش هستند. من فکر می‌کنم در خرمشهر باید یک رنسانس رقم بخورد. یک عده باید خودشان پیش دستی کنند و در حوزه‌های مدیریتی تغییر شغل بدهند و فرهنگ و هنر را برای اهلش بگذارند. به نظرم پول یا سرمایه‌ای هم اگر می‌آید باید بخش مهمی از آن در فرهنگ و هنر خرج شود. خرمشهر نباید کثیف باشد. من وسواس‌ها و دغدغه‌های حمیدرضا آذرنگ و وحید لک را بسیار خوب می‌شناسم. وقتی شما خروجی حساسیت‌های آن‌ها را آن‌طور که باید و شاید نمی‌بینید دیگر ربطی به برگزارکنندگان جشنواره در شکل دبیر و دبیر اجرایی ندارد، بلکه این زیرساخت‌هایی است که پُر اشکال است. به نظرم جشنواره تئاتر فتح خرمشهر نسبت به گذشته منسجم‌تر از قبل حرکت می‌کند.

من در باور شخصی‌ام اعتقاد زیادی به این حجم از جشنواره ندارم. من دو سال پیش هم در مورد جشنواره فجر گفتم که جشنواره فجر را باید وارد یک دوره فطرت کرد، منتها از آنجایی که تئاتر همچنان در باور برخی از مسئولین یک چیز نجس است و هنرمندان تئاتر هم احتمالاً دیوهای دو سر هستند، ترجیح می‌دهم جشنواره تئاتر فتح خرمشهر با همین وضعیت متوسط و رنجورش به کار خود ادامه دهد.

پیام دهکردی

در گذشته جشنواره‌های موضوعی نمایشنامه‌نویس‌های خوبی را به تئاتر ما معرفی کردند ولی چند سالی است که دیگر این اتفاق نمی‌افتد. مثلاً خود آقای حمیدرضا آذرنگ یکی از هنرمندان شهرستانی بودند که به واسطه همین جشنواره‌های موضوعی به تهران معرفی شدند. به نظر شما چرا دیگر چنین اتفاقی نمی‌افتد؟

چون جنگ و آثاری با موضوع جنگ دیگر دغدغه هنرمندان ما نیست. در این سال‌ها آن‌قدر در این حوزه برخوردهای شعارزده، سخیف و سطحی اتفاق افتاده که بسیاری از هنرمندان ما کار در حوزه دفاع مقدس را کار در حوزه سفارشی‌سازی می‌بینند. این مسئله به سیاست‌گذاری‌های غلط مدیریت فرهنگی کشور برمی‌گردد، در صورتی که استنباطم بر این است که اگر آن فضا ادامه پیدا کرده بود، اکنون ما کوهی از نمایشنامه‌های جدید داشتیم که با موضوع‌ جنگ حرکت می‌کردند. برخی از آثار بعضی از نمایشنامه‌نویس‌های بزرگ دنیا برآمده از دوران جنگ و پساجنگ است ولی در کشور ما این‌طور نیست چون در درون سیستم دولتی ما خواستند از جنگ استفاده تبلیغاتی کنند و به همین خاطر آرام آرام رخدادی که از دل مردم و برای مردم بود نزدیک به این تعریف شد که این رخداد متعلق به برخی از افراد جامعه است. فضا را تبدیل به یک فضای شعاری کردند و به همین خاطر بسیاری از هنرمندان دیگر به سمت آن بخش نرفتند. حتی بسیاری از آدم‌هایی که در قدیم در همین فضاها کار دفاع مقدس انجام می‌دادند دیگر حاضر نیستند آن کار را انجام بدهند. نه تنها دیگر انجام نمی‌دهند، بلکه از حضور در چنین فضایی تبری می‌جویند چون سوء‌استفاده شده است. در آزادسازی خرمشهر فقط بسیجی‌ها نبوده‌اند که شرکت کرده‌اند، بلکه همه طیف‌ها بوده‌اند که خون گذاشته‌اند تا اینجا حفظ شود. از آنجایی که این فضا مصادره شد، طبیعتاً سطح وسیعی از مردم ما در بخش هنری فاصله گرفتند و به قول برخی از افراد این جشنواره‌ها تبدیل به یک جشنواره سفارشی شدند، در صورتی که این‌طور نیست. من فکر می‌کنم ما به یک رنسانس احتیاج داریم. این رنسانس باید اتفاق بیفتد تا جنگ و پرداخت به موضوع جنگ جزو لاینفک یک جامعه هنری باشد. منِ هنرمند باید با چنین موضوعاتی حرکت کنم و نباید فقط وقتی که به من سفارش دادند کار کنم. باید آن‌قدر در نبض این جامعه زندگی کنم تا به این احوال برسم که این بحران‌هایی که در جامعه وجود دارد تأثیرات جنگ است تا از دل این تحلیل یک جوانه‌ای در ذهن من بزند که پس من می‌توانم یک قصه‌ای بنویسم که این قصه در بستر جنگ و یا دوران پساجنگ اتفاق می‌افتد. به نظرم زیبایی آدم‌های دوران جنگ این است که آن‌ها پا روی زمین ولی سر در آسمان داشتند. آن‌ها آدم‌های واقعی بودند. این‌طور نبوده که به جای لباس، ردای الهی بر تن داشته‌اند. خانواده آن‌ها هم مثل ما بوده، اما آن‌ها تصمیم‌گیری و کنش‌شان با بقیه متفاوت بوده است. آن‌ها تصمیم گرفته‌اند روبه‌روی کسانی که به خاک این سرزمین تجاوز کرده‌اند بایستند و حتی جان خودشان را هم بدهند. همین کار را عده زیادی هستند که حاضر نمی‌شوند انجام بدهند. مقصود من این است که متأسفانه با سیاست‌گذاری‌های غلط و نگاه‌های افراطی و سوء‌استفاده‌های مصادره‌گر به جایی رسیده‌ایم که بخشی مهمی از جامعه ما نمی‌دانند که چه اتفاقی در خرمشهر افتاده است. هنرمندان تئاتر باید آن ماجرا را برای نسل جوان بازگو کنند ولی نمی‌کنند. به همین دلیل جامعه ما کمی جامعه پارادوکسیکال شده است. شما می‌بینید که یک جشنواره‌ای برگزار می‌شود و آن جشنواره یک بودجه‌ای دارد و به همین خاطر افرادی زیادی دوست دارند در آن جشنواره شرکت کنند ولی اگر جشنواره برگزار نشود دیگر در این زمینه کاری انجام نمی‌دهند.

شما برخلاف خیل عظیمی از هنرمندانی که چند سالی است از شهرستان‌های ایران به تهران مهاجرت کرده‌اند، از تهران به شهرستان لاهیجان مهاجرت کردید و و فعالیت‌های خودتان را در آنجا ادامه می‌دهید. درباره فعالیت‌های آموزشگاهی‌تان در لاهیجان بگویید.

واقعیت این است که خصوصی‌سازی و تمرکززدایی دغدغه‌های درستی است ولی من سال‌هاست که دیگر امیدی به هیچ‌کدام از این‌ها ندارم چون می‌گویم اگر می‌خواستند و کاری انجام بدهند تاکنون انجام می‌دادند. من با آمار کاری ندارم چون در آمار همه موفق هستند ولی در کنش چند نفر موفق هستند؟ من با کوهی از دلایل فکر کردم این هجرت را باید انجام بدهم. باورم این بود که این فضا باید متکثر شود. مثلاً شما در آلمان می‌بینید که شهرهای کوچک آلمان گاهی تئاترهای قدرتمندتری از شهر برلین دارند. من قبل از اینکه از تهران به لاهیجان هجرت کنم، یک گروهی به نام گروه تئاتر "امید" داشتم که سالیان سال کارهای مختلفی می‌کردیم. بنابراین ما سال 96 آمدیم کار خودمان را در لاهیجیان تحت عنوان "موسسه فرهنگی هنری امید پیام دهکردی" شروع کردیم. آنجا یک کافه کتاب داریم که می‌خواهیم تبدیل به یک پاتوق فرهنگی خوب شود. هم کلاس‌های آموزشی داریم و هم استودیو و کتابخانه. هدف خودم از این ماجرا این بود که فکر کردم راه نجات فرهنگ ما نسخه‌های ناصحانه و شعارزده نیست، بلکه راه ما این است که هر کسی خودش شروع به انجام یک سری اقدامات کند و عالی و هنرمندانه زندگی کند. اگر ما بتوانیم این دایره را آرام آرام دور خودمان گسترش بدهیم، می‌توانیم امیدوار باشیم که در 50 یا صد سال آینده کم کم دریچه‌های زیبای فرهنگی به روی جامعه ما گشوده می‌شود. واقعاً دغدغه "موسسه فرهنگی هنری امید پیام دهکردی" اصلاً دغدغه امروز و الان نیست. من همیشه در ذهنم می‌گویم باید در طی این مسیر و کاری که انجام می‌دهم لذت ببرم و اگر این اتفاق افتاد در دل خودم می‌گویم ممکن است الان خروجی کارهایی که انجام می‌دهم را نبینم ولی صد سال دیگر تأثیر خودش را می‌گذارد. شما نمی‌توانید فرهنگی که آلوده شد و رو به اضمحلال رفت را با یک رخداد به سامانش کنید. ما در حال حاضر بیست و دومین جشنواره ملی تئاتر فتح خرمشهر را پشت سر گذاشتیم. اگر یک کنشی بیست و دو بار برگزار شود نباید چنین خروجی داشته باشد. من در "موسسه فرهنگی هنری امید پیام دهکردی" فکر کردم یک نقطه پایانی بگذارم روی بلندپروازی‌هایی که فقط در حد بلندپروازی می‌ماند و شعار می‌شود. فکر کردم در نقطه واقعی شروع به حرکت کنیم و آهسته آهسته پیش برویم. من در لاهیجان هم از هوا و زلالی مردمان آن خطه لذت می‌برم و هم کار هنری می‌کنم و چشم‌انداز تعریف می‌کنم. البته سختی‌های زیادی دارد چون من مدام باید به تهران بیایم و برگردم، منتها تا جایی که بتوانم حتماً این مسیر را ادامه می‌دهم. به نظرم با این فرایند می‌شود چشم‌اندازی تعیین کرد که چه چیزی در انتظار تهران است. من پدیده‌ای که بتوانم رصد کنم را دوست ندارم، بلکه چیزهایی را دوست دارم که خودم کشف کنم و در آن‌ها خطر وجود داشته باشد. شما اگر تمام کارنامه کاری من چه در حوزه کارگردانی و چه در حوزه بازیگری و تدریس را بررسی کنید ردپایی از این خطر کردن را می‌بینید. من در جاهایی پا گذاشته‌ام که احساس کرده‌ام آن کار را بلد نیستم. وضعیت تهران قابل پیش‌بینی شده است و برای من در هنر چنین چیزی اصلاً جذاب نیست.

به غیر از خودتان چه استادانی در آن آموزشگاه تدریس می‌کنند؟

آقای یوسف فخرایی و خانم عارفه لک و دو نفر از دوستانی که مدرسین کلاس‌های کودک و نوجوان هستند در آموزشگاه ما تدریس می‌کنند. ما در یک مقطعی هم در خدمت آقای رضا کشاورز بودیم. کلاس‌هایی که ما داریم کلاس‌های بازیگری، صدا و گفتار و نمایش و رادیو قارقارک ویژه کودک و نوجوان هستند. ما کافه کتاب را فعال کردیم تا بتوانیم آنجا را تبدیل به یک کار فرهنگی کنیم. البته برنامه داریم که از یک سری استادان دعوت کنیم تا بیاییند یک سری کارگاه برگزار کنند.

پیام دهکردی

در پایان اگر نکته یا  مطلبی درباره آموزشگاه و یا کارگاه‌های جشنواره تئاتر فتح خرمشهر دارید بفرمایید.

ما یک سری برنامه برای تولید کتاب گویا داریم و احتمالاً سال آینده یک تئاتر تولید می‌کنیم که در تهران اجرا خواهد شد. متأسفانه لاهیجان سالن مناسبی برای تئاتر ندارد که ما بخواهیم آنجا اجرا برویم.

در مورد جشنواره تئاتر فتح خرمشهر هم باید بگویم که حمیدرضا آذرنگ عزیز لطف داشتند و از من دعوت کردند و من هم فکر کردم شاید بتوانم یک قدمی در مسیر بازگشایی شرکت‌کنندگان در حوزه بازیگری و بحث تئاتر محیطی بردارم چون فکر می‌کنم بسیاری از شیوه‌هایی که در حال حاضر در ایران اجرا می‌شود شیوه‌هایی است که در دنیا با آن‌ها خداحافظی کرده‌اند.

در پایان بگویم من هر وقت به خرمشهر می‌آیم یک بغض مداوم دارم که این بغض همواره با من همراه است و همیشه رنجور از این شهر می‌روم. من امروز با خودم فکر می‌کردم مسئولان در جایی که شهری با کوهی از زخم جلوی چشمان‌شان وجود دارد چطور سر آسوده بر بالین می‌گذارند؟ این شرم‌آگین‌ترین رخدادی است که یک تاریخ می‌تواند تجربه کند. من احساس می‌کنم در این شرمندگی سهم دارم و برای من بسیار غمگینانه است. یک عده کنش‌شان این بوده که بروند شهید شوند تا من و شما اینجا بنشینیم و در مورد تئاتر حرف بزنیم. نسبت این کنش با کنش امروز ما چیست؟ ما الان داریم چه کار می‌کنیم؟ آیا وضعیت خرمشهر باید این‌طور باشد؟ این مسائل من را بسیار دل شکسته می‌کند. فکر می‌کنم این همه مصادرگری که دارد اتفاق می‌افتد بس باشد.

 

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو