پرتره سهراب سپهری توسط نقاش بزرگ فرانسوی کشیده شد

منبع: پرشین وی

98

1398/9/5

15:04


پرتره سهراب سپهری شاعر بزرگ و معاصر ایرانی توسط هنرمند مشور فرانسوی به تصویر کشیده شده است

پرتره سهراب سپهری توسط نقاش بزرگ فرانسوی کشیده شد

هنرمند بزرگ فرانسوی پرتره سهراب سپهری را به تصویر کشیده است سهراب سپهری شاعر معاصر ایرانی که در زمینه شعر نو سروده های بسیار ماهرانه ای دارد و مشهور ترین شهرهای او در میان مردم بسیار پرطرفدار است . سهراب سپهری که عمر چندان درازی نداشت اهل کاشان بود و بر اثر ابتلا به بیماری سرطان جان خود را از دست داد او در طول زندگی خود هیچگاه ازدواج نکرد اما معشوقه ای داشت که پس از مرگش بر سر خاک او رفته است . جزئیات بیشتر درباره این خبر را در پرشین وی بخوانید

کشیدن پرتره سهراب سپهری توسط نقاش فرانسوی

پرتره سهراب سپهری، شاعر و نقاش بزرگ معاصر توسط هنرمند فرانسوی، ایوان اُ.ژیرار
کشیده شده است.

ژیرار از هنرمندان فعال عرصه نقاشی و آموزش هنر ایران، در دهه ۱۳۵۰ بود. ژیرار متولد فرانسه
است و سال‌ها در ایران مشغول تدریس در دانشکده هنرهای تزیینی(دانشکده هنر فعلی) بوده
است.

وی درباره آشنایی خود با سهراب سپهری و ماجرای آمدنش به ایران گفته است: «من برای
تعطیلات آمده بودم. برادر من در این‌جا یک کارخانه تأسیس کرده بود و از من خواست که در تعطیلات
، به ایران سفر کنم. در این‌جا، آقای تجویدی وقتی کار هنری من را دید، گفت به شما احتیاج داریم.

من هم قبول کردم. زندگی من در فرانسه بود اما آن را ول کردم. تمام خارجی‌هایی که می‌آمدند
این‌جا، بعد از چند سال می‌رفتند اما من ماندم چون به مردم این‌جا علاقه‌مند شده بودم و دوستان
زیادی داشتم. سهراب سپهری را به واسطه برادرم شناختم؛ همان وقتی که آمدم ایران. خیلی زود
با هم دوست شدیم. یک پرتره فوق‌العاده از او کشیدم و به او دادم. دو پرتره خیلی بزرگ دیگر هم،
از فروغ فرخزاد کشیدم که الان نمی‌دانم دست کیست.»

زیباترین پرتره سهراب سپهری

پرتره سهراب سپهری

پرتره سهراب سپهری

از همان کودکی به نقاشی و شعر علاقه‌مند بود. نخستین شعرش را در ۸ سالگی گفت؛
زمانی که بیمار شد و نتوانست به مدرسه برود:

«ز جمعه تا سه‌شنبه خفته نالان

نکردم هیچ یادی از دبستان

ز درد دل شب و روزم گرفتار

ندارم یک دمی از درد آرام»

«پروانه» خواهر جوان‌تر سهراب است. او و سهراب با مادرشان زندگی کرده‌اند. او هم از روزهای کودکی
می‌گوید؛ از باغ بزرگی که در کاشان در آن زندگی می‌کردند؛ از پدر و مادرشان که با فعالیت‌های هنری
سهراب مشکلی نداشتند و با این که پسرشان شاگرد نمونه بود، او را مجبور نکردند تا رشته دیگری
بخواند و اینچنین بود که سهراب در دوره نوجوانی برای ادامه تحصیل به تهران آمد و به مدرسه شبانه‌
روزی می‌رفت و برای نخستین بار از خانواده دور شد.

پدرم وقتی مرد، پاسبان‌ها همه شاعر بودند…

مهدی قراچه‌داغی، نوه بزرگ خانواده و پسر همایون‌دخت است که با سهراب رابطه بسیار نزدیکی داشته
و رابطه‌اش با دایی‌اش که او را «سهراب خان» می‌نامد، بیشتر دوستانه بوده: «نخستین تصویری که از
او یادم می‌آید زمانی بود که ۱۱ ساله بودم و پدربزرگم (پدر سهراب) فوت کرده بود. رفته بودم روی
پله‌های خانه آقا جان نشسته بودم و گریه می‌کردم و سهراب آمد و به من گفت مردها که گریه نمی‌کنند!

بیا بریم لب حوض. موهایش را با شماره ۴ کوتاه کرده بود و برای این که مرا بخنداند شیر آب را باز ‌کرد
و دست‌هایش را به آب می‌زد و به سرش می‌کشید و نشان می‌داد همه سرش هنوز پر از مو است
و شروع می‌کرد به خنده. می‌خواست کاری کند که مرا از آن حال و هوا بیرون بیاورد.»

خبرآنلاین

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو