خلاصه داستان قسمت ۶۴ سریال ترکی سیب ممنوعه

منبع: کولاک

1,146

1398/9/15

01:34


در این مطلب از سایت کولاک چکیده ای از قسمت ۶۴ سریال ترکی سیب ممنوعه را برای شما کاربران عزیز و علاقمند به سریال های ترکی آماده کرده ایم که در ادامه این پست می خوانید.

سیب ممنوعه

ماجرای قسمت ۶۴ سریال ترکی سیب ممنوعه

ییلدیز وقتی این حرف را می شنود، خوشحال می شود. اندر در خانه مدام با هالیت تماس میگیرد تا خبری بگیرد، اما هالیت جواب او را نمی‌دهد. هالیت و ییلدیز به خانه می روند. ییلدیز که به خاطر حاملگی برگ برنده دارد، جوگیر شده و به محض رسیدن، شروع به جمع کردن چمدانش میکند. هالیت میخواهد جلوی او را بگیرد و میگوید:«من به تو اجازه رفتن نمیدم.» ییلدیز میگوید :«کسی از تو اجازه نخواست، بعد از اینکه فهمیدم بهم خیانت شده دیگه تو این خونه نمی‌مونم.» هالیت همچنان حق را به خودش می دهد و ییلدیز را به خاطر اشتباهاتش مقصر می‌داند. ییلدیز میگوید که قصد دارد بچه را سقط کند. هالیت به او میگوید چنین چیزی امکان ندارد و تا زمانی که بچه به دنیا بیاید ، باید به همه نشان دهد که آدم خوشبختی است.

مشخص می شود که داستان حاملگی ییلدیز، ساختگی بوده، و چند روز قبل ییلدیز سرویس جواهری که هالیت برای او خریده بود را پنهانی پیش جواهرساز می برد تا بدل کپی آن را برایش بسازند. او بدل را در صندوق جایگزین کرده و اصل آن را می فروشد، و سپس با پول آن، پیش دکتر خانوادگی شان رفته و به منشی او در بیمارستان میگوید:« چند روز دیگه من به عنوان مریض اینجا میام. بعد از اینکه آزمایش ازم گرفته شد، جواب آزمایشم رو با آزمایش زن حامله عوض کنید». او پول خیلی خوبی به منشی میدهد. و شب حادثه خودش را به بیهوشی می زند تا هالیت او را به آنجا ببرد.

صبح، ییلدیز با حال خوش از خواب بیدار شده و به حاملگی اش فکر میکند. هالیت حواسش به ییلدیز است تا همه چیز خوب پیش برود. آنها سر میز صبحانه می روند. هالیت سر میز به بچه ها اعلام میکند:«یه خواهر یا برادر براتون تو راهه». بچه ها با شنیدن این خبر شوکه شده، و اریم با ناراحتی میز صبحانه را ترک میکند. هالیت پیش او به اتاق می رود و علت ناراحتی او را می پرسد. اریم میگوید :«من فکر میکردم دوباره با مامان آشتی می‌کنید. این اواخر رابطه تون خوب شده بود.» هالیت میگوید :«من و مادرت تا همیشه به خاطر تو دو تا دوست می‌مونیم. اما قرار نیست دوباره ازدواج کنیم.» اریم بخاطر اینکه آمدن بچه جدید با بی اهمیتی خودش همراه شود نیز نگران و ناراحت است.

هالیت به شرکت می رود. اندر فوری به اتاق او میرود و پیگیر روز قبل می شود. او میگوید«« ییلدیز فیلم بازی کرد و الکی خودش رو به بیهوشی زد.» وقتی هالیت میگوید« ییلدیز بارداره»، اندر شوکه شده و با حرص میگوید:« از کجا معلوم باباش تویی؟ شاید چیزی بین اون و کمال بوده.» هالیت میگوید« ییلدیز برای اینکه منو از دست نده بهم دروغ گفته بود، پس هرگز چنین کاری نمیکنه.» اندر نگران این است که هالیت از طلاق منصرف شده باشد .هالیت میگوید:« من نظرم عوض نشده اما باید تا به دنیا اومدن بچه صبر کنم.» اندر با غیض میگوید:« تا اون زمان ییلدیز تو رو متقاعد می‌کنه».

ییلدیز با زینب در کافه قرار میگذارد و خبر حاملگی اش را به او میدهد.او واقعیت را حتی به زینب هم نمی‌گوید. زینب متعجب شده و میگوید:«تو تا دیروز قصد جدایی از این مرد رو داشتی حالا بخاطر حاملگی خوشحالی؟ با بچه نمیشه زندگی رو تضمین کرد.» ییلدیز از اینکه زینب خوشحال نشده توی ذوقش میخورد و میگوید تقدیر ما جدایی نیست. زینب سعی میکند ناراحتی اش را بخاطر ییلدیز به روی او نیاورد .

هیرا به شرکت می آید و هاکان به او میگوید که از کار برکنار شده است. هیرا عصبانی شده و دوباره زینب را مقصر می‌داند، و می‌گوید بخاطر زینب علیخان من را اخراج کرده است. او دوباره وسط سالن شروع به داد و بیداد کرده و به زینب توهین میکند. علیهان به شرکت می آید و وقتی موضوع را میفهمد، ناراحت شده و از اینکه او را که تعادل روانی نداشته اخراج کرده اند، راضی است.

در شرکت، اندر و زهرا در مورد بارداری ییلدیز و مصیبتی که ایجاد شده صحبت میکنند. اندر به این فکر میکند که درست وقتی همه چیز در حال خوب پیش رفتن بود، ییلدیز همه چیز را خراب کرد.
زهرا کمال را در شرکت می بیند و با یکدیگر هم کلام می شوند. هالیت وقتی گفتگوی آنها را میبیند، زهرا را صدا زده و به او در مورد کمال تذکر میدهد، و میگوید :«دیگه نمی‌خوام ببینم که با اون صحبت می‌کنی». زهرا طبق معمول از روی حرفهای پدرش سرسری می‌گذرد.

زرین خانم وقتی خبر بارداری ییلدیز را می شنود، به هم می‌ریزد. اندر با او قرار میگذارد، و این بار بخاطر ییلدیز با یکدیگر در یک جبهه قرار می‌گیرند. اندر در مورد علیهان و زینب، به زرین توصیه می‌کند که سیاست داشته باشد و به جای قهر، در ظاهر رابطه اش را خوب کند. زیرا از نظرش هر کاری از دست این دو خواهر بر می آید، و بهتر است فعلا علیهان را در جبهه خودشان نگه دارند. زرین قبول میکند.

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو