داستان سریال غنچه های زخمی (بخش پنجم)

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش پنجم)


منبع: آخر سریال

158

1398/10/20

03:01


پنج شنبه, 27 مهر 1396 21:21

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش پنجم)

همان شب جمره با چکمه های گلی و دستان خون آلود در حالیکه چاقویی به دست دارد در تختخوابش بیدار می شود. از آنجایی که نازان در همان شب مفقود شده امل سعی می کند به جمره تلقین کند که نازان را به قتل رسانده است. مسعوده که در خانه امل خدمتکار است جگری در سطل زباله پیدا می کند که ظاهرا منشا خون روی دستان جمره است. امل که از مردی برای دزدیدن نازان کمک گرفته به او دستور داده تا زمانی که نگفته نازان را آزاد نکند. جمره سرانجام به اداره پلیس رفته تا خودش را تسلیم کند و اکنون زمان آزادی نازان فرا رسیده است. نازان پس از اعتراف جمره به اداره پلیس می آید و جمره آزاد می شود.
مسعوده اکنون در طلاق گرفتن تردید دارد اما کمال که نقشه ازدواج با نزیهه را کشیده برای طلاق لحظه شماری می کند. طلاق آنها جاری شده و کمال در همان شب به نزیهه پیشنهاد ازدواج می دهد. او جواب مثبت داده اما پسرانش پس از صحبت با ایلول واقعیت را درباره کمال فهمیده و او را کتک سختی می زنند. کمال که دیگر جایی برای رفتن ندارد دوباره به سراغ مسعوده می رود. آن دو همان روز با یکدیگر ازدواج کرده و تمام امیدهای ایلول را نقش بر آب می کنند. ایلول که طاقتش طاق شده با حمایت دوستانش به اداره پلیس رفته و از کمال به جرم تجاوز شکایت می کند.
نریمان جریان زنده بودن بچه بانو را به سلین می گوید. به همین خاطر اکرام تمام ثروتش را به نام همسر و پسرش کرده و بانو دیگر دلیلی برای نگه داشتن بچه نمی یابد. اما برای از بین بردن بچه هم دیر شده است. گونی با فهمیدن اینکه بچه زنده است تصمیم می گیرد که هر آنچه دارد را با او قسمت کند. نازان از نقشه ی امل سر در میاورد و به دوستان جمره هشدار می دهد و مسعوده نیز شاهد ریختن دارو در نوشیدنی جمره می شود. جمره با پیدا کردن سی دی صدای پدر و مادرش حرف آنها را باور کرده و فرار می کند. اما دافنه جای او را به امل لو می دهد. جمره توسط عمه اش به بیمارستان روانی فرستاده می شود.

 


مارال قاتل مادرش را و بعلاوه بچه و همسر سابق او را پیدا می کند تا از وی انتقام بگیرد. او در خانه نالان بعنوان پرستار بچه مشغول بکار می شود تا در فرصت مناسب به احسان ضربه بزند. او وقتی می بیند که دلرحمی اش اجازه نمی دهد به بچه آسیبی بزند اسلحه احسان را دزدیده و از کار استعفا می دهد. نازان به سراغ امل رفته و با تهدید او را وادار می کند جمره را از بیمارستان خارج و به موسسه برگرداند.
کمال دستگیر شده و همه درباره کاری که با ایلول کرده می شنوند. اکنون نفرت همه بر علیه او بیدار شده و می خواهند که او را از محله بیرون بیاندازند. بانو خانه اش را از دست داده و با کمک دخترش خانه ای در محله ایلول پیدا می کند. اکرام که همه اموالش را به نام سلین کرده مانند کارمند او شده و باید از او دستور بگیرد. او که از این رفتار رییس مآبانه ی سلین به تنگ آمده دوباره نزد بانو می رود.
مارال و سونگل به کاباره نزد احسان می روند اما مارال نمی تواند به او شلیک کند. در همین حین رقیب احسان به آنجا آمده و احسان را می کشد. آنها دختران را دیده ولی نمی توانند پیدا کنند. دادگاه با شهادت نازان، کمال را به دو سال زندان محکوم می کند. او به خاطر انتقام با مافیا تماس گرفته و جای مارال را به آنها می گوید. در شب نامزدی فریده و توپراک دختران به خانه فریده رفته و در آنجا می خوابند. شبی که مافیا به همه آنها در خواب شلیک می کند.

 


هر پنج نفر عمل سختی را پشت سر گذاشته و حال ایلول، ساغر و سونگل کاملا خوب می شود. اما جمره کور شده و مارال به کما می رود. سلین از اکرام می خواهد که برای دو سال کشور را ترک کند تا نیمی از اموالش را به او برگرداند و اینگونه بانو بازهم تنها می ماند. کمال با لو دادن مافیا با پلیس معامله کرده و به انفرادی می رود. بانو که حتی از پس پرداخت کرایه همان خانه کوچک هم بر نمی آید، در خانه مسعوده یک اتاق اجاره می کند.

فریده پس از حادثه تیراندازی افسرده شده و کارش را ترک کرده است. نریمان در حین بررسی پرونده ها متوجه می شود که نازان بچه هایش را به فرزندی گرفته است. بانو تصمیم می گیرد که در مقابل پول بچه اش را به فرزند خواندگی بدهد اما زایمان زودهنگام او آن خانواده را از پذیرفتن کودک منصرف می کند. نریمان که گمان می کند جمره از جریان نازان و به فرزندگی گرفتن بچه هایش با خبر شده سعی می کند که او را به شهر دیگری بفرستد اما فریده مانع شده و به سر کارش برمیگردد. فریده جریان نازان را فهمیده و به جمره هم می گوید. جمره اما نمی تواند این راز را نگه دارد و در عصبانیت به دافنه می گوید که فرزندخوانده است. دافنه با آزمایش دی ان ای مطمئن شده و سعی می کند جمره را از سر راه بردارد. او از نابینا بودن جمره استفاده کرده و او را به سمت یک دره هدایت می کند. جمره در آب افتاده اما نجات پیدا می کند. این شوک موجب می شود که بینایی جمره بازگردد و مارال نیز که به هوش آمده به موسسه بازمی گردد.
رابطه ی سونگل و گونی به خاطر مرت بر هم می خورد. کمال به طور موقت از زندان آزاد شده و به خانه برمی گردد. نازان دافنه را فراری می دهد تا برای اقدام به قتل به زندان نیفتد. نازان و دافنه با دخالت کمال گیر افتاده و دافنه زندانی می شود اما جمره به خاطر فریده از شکایتش صرفنظر می کند. بانو بچه اش را جلوی در خانه سلین می گذارد اما سلین بچه را برمیگرداند و بچه در نهایت توسط دختران به پرورشگاه برده می شود. با اصرار ساغر بانو بچه را با خود به خانه مسعوده می برد. پدر سونگل از زندان آزاد شده و با کمال آشنا می شود. کمال او را به دردسر می اندازد اما در نهایت کتک سختی از وی می خورد. دافنه در جشن مدرسه به همه اعلام می کند که پدر سونگل دزد است و گونی سونگل را تا مکان پدرش همراهی می کند و رابطه شان از سر گرفته می شود.

 


عمه ایلول از شهرشان آمده و تصمیم دارد ارث برادر زاده هایش را به خود آنها بدهد. این باعث می شود که کمال و مسعوده نقشه ای برای گرفتن پول بکشند که ایلول متوجه می شود. برادر مردی که پدر سونگل او را کشته آمده و از وی می خواهد که برای اتمام دعوای خونی سونگل را به پسر برادرش بدهند... ادامه دارد ...

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو