داستان سریال غنچه های زخمی (بخش هفتم)

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش هفتم)


منبع: آخر سریال

291

1398/10/20

03:02


دوشنبه, 08 آبان 1396 19:15

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش هفتم)

کمال سراغ آتاکان می رود تا ایلول را برگرداند اما فریده سر رسیده و با مدارک دادگاه تجاوز کمال مانع او می شود. ایلول تصمیم می گیرد تا با کمک آتاکان فرار کند اما در میانه راه کمال به آنها رسیده و پس از کشتن آتاکان، ایلول را می دزدد. او که به کمک یک آهنگر، زندانی در کلبه شکار قدیمی پدرش ساخته، ایلول را در آنجا زندانی می کند. تلاش پلیس برای پیدا کردن ایلول بی نتیجه بوده تا زمانی که جسد آتاکان پیدا می شود. نازان از طریق مسعوده متوجه می شود که ایلول فرار نکرده و این باعث می شود که کمال مسعوده را مخفیانه به آسایشگاه ببرد. دختران و فریده در نهایت جای مسعوده را پیدا کرده و مسعوده با ایما و اشاره کمال را متهم و از او شکایت می کند. کمال دستگیر شده ولی به چیزی اعتراف نمی کند.
در آسایشگاه مسعوده کم کم توانایی حرکت را بازیافته و نقشه می کشد که دخترش را نجات دهد. او شکایتش را از کمال پس گرفته و با او به خانه بر می گردد. مسعوده در خانه به کمال چاقو زده و او به بیمارستان برده می شود. کمال که در حال احتضار است نیز جای ایلول را نمی گوید. او در نهایت آدرس اشتباهی به پلیس داده اما آهنگر سازنده قفس ایلول، با دیدن عکس کمال در روزنامه جای او را به پلیس می گوید. پلیس، ایلول را که از گرسنگی و تشنگی در حال مرگ است پیدا کرده و به بیمارستان می رساند. در نبود ایلول رابطه ی عاشقانه ای میان جمره و سرکان شکل می گیرد که همه را ناراحت می کند.
مادر مرت مارال را متقاعد می کند تا شکایتش را پس بگیرد. پس از آن مرت تلاش می کند که این اتفاقات را از دل مارال در بیاورد. او به هر کاری دست می زند تا نهایتا مارال او را بخشیده و رابطه عاشقانه ای را با یکدیگر آغاز می کنند. حال ایلول بهتر شده اما از سردی سرکان متعجب و ناراحت می شود. کمال که وضعیت خود را بحرانی می یابد برای زندان نرفتن دست خود را در بیمارستان قطع می کند تا از شر دستبند خلاص شود. او سپس فرار کرده و در مسافرخانه دوستش مخفی می شود.
نازان درباره پولی که در حیاط خاله اش دفن کرده به دافنه می گوید اما خاله مرده و او ادعا می کند چیزی از جای پول نفهمیده است. نازان پول را با راهنمایی خاله اش در کف خانه پیدا کرده اما به نریمان می دهد تا در مقابل مبلغ زیادی آن را مخفی کند. دافنه می فهمد مادرش پول را مخفی کرده بنابراین نقشه ی دزدیدن خودش را طراحی می کند. او وانمود می کند که توسط کمال دزدیده شده غافل از اینکه با این کار تمام پول شان واقعا به دست کمال می افتد.
ایلول از بیمارستان مرخص شده اما نمی تواند در خانه ی مادرش مانده و او را ببخشد بنابراین به خوابگاه بر می گردد. مسعوده پلیس را از خانه دور کرده تا با آمدن کمال او را بکشد اما این خودش است که به دست کمال کشته می شود. اکنون ایلول مجبور است تا برای نگهداری از خواهر و برادرش به خانه برگردد. سرکان که وضعیت ایلول را می بیند به دروغ ادعا می کند که هنوز هم عاشق اوست و در کنارش می ماند.


زهرا با سلین همدست شده و سعی می کند تا میانه سونگل و گونی را بر هم بزند. او شوهرش سعدالله را بر علیه آنان تحریک کرده تا جایی که تصمیم می گیرد سونگل را از این مدرسه ببرد. وقتی توپراک او را متقاعد می کند که سونگل را نبرد زهرا نقشه ی دیگری می کشد. او با کمک سلین سونگل را به خانه نزد گونی می کشاند و کاری می کند که پدرش بفهمد. سعدالله اینبار تصمیم می گیرد که سونگل را از استانبول خارج کرده و خانوادگی به ترابزون بروند. زهرا که حاضر به ترک آنجا نیست نقشه ازدواج گونی و سونگل را می ریزد. آن دو مخفیانه با هم ازدواج کرده و با این کار هم از جانب سعدو و هم سلین طرد می شوند.
این مسئله باعث خشم سلین شده و مانع کار کردن سعدو می شود. او همچنین جلوی کار کردن گونی را نیز می گیرد تا بتواند او را وادار به طلاق و بازگشت به خانه کند. در این بین معلوم می شود که زهرا باردار است. او برای نگه داشتن بچه شرط می کند تا سعدو خانه را به نام وی کند. زهرا همچنین گونی را ترغیب به شکایت از مادرش می کند. گونی که آه در بساط ندارد برای گرفتن قرض نزد زهرا می رود اما زهرا او را نزد یک نزول خور برده و خودش نیز پورسانت دریافت می کند. گونی با گرفتن 10 هزار لیر مجبور به پرداخت 250 هزار لیر می شود. وقتی سونگل از این قرض با خبر می شود مجبور به خواهش از سلین شده اما سلین تنها در برابر طلاق آنها حاضر به این کمک است. سونگل گونی را ترک کرده اما گونی در نهایت توطئه مادرش را فهمیده و سونگل را بر می گرداند.
نازان از کار بیکار شده و توانایی پرداخت اجاره خانه را ندارد. او برای گرفتن باقی پول نزد نریمان می رود اما متوجه می شود که او با آن پول خانه ای خریداری کرده است. بنابراین او به همراه دافنه پنهانی به خانه نریمان رفته و در آنجا می مانند. فریده متوجه می شود که توانایی باردار شدن ندارد اما توپراک او را دلداری داده و در کنارش می ماند.


طلبکار گونی که نمی تواند پول را به دست آورد به خانه ی آنها آمده و سونگل را گروگان می گیرد. گونی برای تهیه پول به هر دری زده اما موفق نشده و به خانه بازمیگردد. با رسیدن دختران و پدر سونگل قضیه پیچیده شده و با تیر خوردن سعدالله به پایان می رسد. کمال خانه ای در همسایگی ایلول اجاره کرده و از دور آنها را زیر نظر می گیرد. او بالاخره موفق می شود بوشرا را از جشن تولد دوستش بدزدد. او از ایلول می خواهد که با آوردن متین خواهرش را با خود ببرد. ایلول اما متین را به فریده و توپراک سپرده و از کمال می خواهد در مقابل گرفتن خودش، بوشرا را آزاد کند. ایلول با پلیس هماهنگ می کند و در همان زمان پلیس رسیده و فرد اشتباهی را می گیرد و کمال با بوشرا فرار می کند.


مارال و سرکان برای اجرای برنامه به یک کافه دعوت می شوند. در همان شب که همه برای دیدن آنها به کافه رفته اند پدر سونگل در خانه خودش در اثر پارگی عروق مغز پس از جراحی از دنیا می رود. از طرفی ایلول تصمیم می گیرد اینبار بدون اطلاع پلیس خودش را فدای خواهرش کند بنابراین سرکان را از خانه بیرون می کند. کادر ایلول را تنها نمی گذارد در نتیجه هر دوی آنها گرفتار کمال می شوند... ادامه دارد ...

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو