ما انسانها مثل مداد رنگی هستیم، شاید رنگ مورد علاقه یکدیگر نباشیم ،اما روزی برای کامل کردن نقاشیمان دنبال هم خواهیم گشت به گشتن ادامه بدهید و زندگی خود را رنگ ببخشید…
اندر دلِ من ،
درون و بیرون همه او است …
اندر تنِ من ،
جان و رگ و خون همه اوست !
حضرت مولانا
عشق یعنی تمام فکر و خیال یک مرد، در تسخیر قلب زن باشد و تمام قلب یک زن، در پر کردن همهی فکر و خیال آن مرد
آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود
نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود
حضرت سعدی
حس خوبیست، بعد چندین ماه
از نگاه کسی شوی لبریز
اولین روز ماه میلادی
آخرین روز غصه و پرهیز
امید_صباغ_نو
و زندگی در انحنای
لبخند زیبای تو شکل گرفت
وحید صباحیصفا
برف هم دلیل عاشقانهایست
برای سفر به آغوشت
#عشق راهش را پیدا میکند..
هر چه «به جز خیالِ او»
قصد حریمِ دل کند،
در نگشایمش به رو،
از درِ دل، برانمش!
حضرت مولانا
بدون تو ؛
مگر شبها صبح می شوند …؟!
سرم از فکر تو خالیست ،
دلم را چه کنم …؟!
مهران یوسفی
ﻭ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
ﮐﻨﺎﺭِ ﺗﯿﺮﮎِ ﺭﺍﻫﺒﻨﺪ
ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﺴﺘﻮﯼ
ﺧﺎﻧﻪ ﻧﻬﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺮﺩ
احمد شاملو
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب میشود…
فروغ فرخزاد
بغلم کن غمِ در زخم، شناور شده ام
بغلم کن گلِ بی طاقت پرپر شده ام
بغلم کن که جهان کوچک و غمگین نشود
بغلم کن که خدا دورتر از این نشود
مرگ را آخرِ هر قافیه تمرین نکنم
مردم شهر تو را بعدِ تو نفرین نکنم…
حامد_ابراهیم_پور
دوستت دارم هایت را
هنوز با خودم دارم..
از هیچکدامشان دست نکشیده ام!
بعضی از آنها را درون قلبم کاشته ام
آنهایی که گل داده است را گذاشته ام پشت پنجره چشمانم..
هرکسی که رد می شود،
شاخه گلی از دوست داشتن تو به آنها میدهم
خدا را چه دیدی
شاید کسی یکی از همین شاخه گل ها را به تو رساند
محسن_صفری
کاش هیچ گذشتهای با هم نداشتیم
آنوقت من میتوانستم
به تو زنگ بزنم و بیدلخوری
حالت را بپرسم…چقدر
پرسیدنِ حالِ سادهات
بعید شده حالا…
پریسا_زابلی_پور
رنگِ پنجشنبه به من می آید
پنجشنبه هاهمیشه نارنجیاند…
انتظاری برای سرخ شدن، در اوست
پنجشنبه رنگ عشق من است
عشق من به رنگ خورشید است..
صبحتون_عاشقانه
یک افسانه سرخپوستی میگوید:
”وقتی که شبها نمیتوانی بخوابی، در رویای شخص دیگری بیدار هستی “
شبتون_عاشقانه
ما تموم نمیشیم. ما توی قصه های هم کِش میایم و وقتی بارون میباره، یادمون میاد با گوگوش خونده بودیم “تو قشنگی مثِ بارون”. ما روزهایی که آدمها شبیه بارون قشنگ بودنرو دیدیم. از چی حسرتمون شه؟ ما قدر خودمون گذشتهرو بردیم. حالا چاووشی میخونه “چه شبها که یادِ تو بارون شد” و صدای بارون از پشت پنجره میاد. این شهر همه روزهاش، همه شبهاش بارونه. همه شبهاش ما وسط میدون نشستیم و سردمونه. برای همین من کف پاهامو میچسبونم به شوفاژ. برای اینکه سرما تا از تن آدم بره چندسال طول میکشه.. ولی میره. میدونی؟ اگه شاملو میگه گل داد یاس پیر؛ پس حتمنی گل میده یاسِ پیر..
نازنین_هاتفی
تحریم یعنی:
خیالِ داشتنِ آغوشِ تو را
از شب هایِ من گرفته اند….
ریحانه_تحویلی
عصرزمستان باشد و نم باران
قهوه داغ و بوی هیزمـ سوخته
گاهی از همه دنیایه فنجون
قهوه میخوای و یه دلِ خوش
سالار_مرتضوی
عصرتون_عاشقانه
آدم ها گاهی خاکستری اند
نه بودنشان آرامت میکند و نه رفتنشان!
گاهی چنان با عشق می آیند
که هُرم نگاهشان
و عطر حرف هایشان
روحت را می نوازد
و گاهی چنان بی مِهرند
که تو می مانی
پنجره ای رو به پاییز،
بغضی تلخ،
و سکوت و سکوت و سکوت….
آدم ها را جدی نگیرید
خودتان باشید
بغض ها را ببلعید
از هستی لذت ببرید
و عشق ببخشید به جانِ روزهایتان
آدم ها را جدی نگیرید
آدم ها گاهی خاکستری اند
سارا_قبادی
راز زندگی این است که
بفهمیم هرروز یک معجزه است…
شما همین یک زندگی را دارید
دیگرهرگز متولد نخواهید شد
پس تا میتوانی زندگی را زندگی کن
صبحتون_عاشقانه
نام تو مگر چیست؟ که شرط ضَرَبان است.
خونیست ،که در رگ رگ ابیات نهان است
از رایحه ی عطر تو، قارونم و بی شک
هرم نفست،، گنج ترین گنجِ زمان است
لبخند تو مشهور ترین سیب بهشتی ست
از طرحِ لب توست که حوا نگران است
تصویر دوتا مردمک چشم تو انگار
نیلوفر آبیست که در آب روان است
این آتش عشق است، که در هر غزل من
گلواژه ی “تو” مایه ی آرامش جان است.
از عشق تو دیوانه ترین شاعر شهرم
“چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است..
چشمت غزلی ناب ، لبت اوج ظرافت
رحمی به دل پاک اهالی هنر کن
رحمی بکن امسال کمی قند گران است
لبخند بزن باز ، ترانزیت شکر کن …
عمار_کاریزی
چشمهایت را میبوسم
مىدانم هیچ کس
هیچگاه در هیچ لحظهاى از آفرینش،
آنچه را که من
در گرگ و میش نگاه تو دیدم
نخواهد دید …
فریدون_مشیری