فیلم Annihilation نابودی ساخته‌ی الکس گارلند

فیلم Annihilation نابودی ساخته‌ی الکس گارلند


منبع: نت نوشت

224

1398/4/2

22:02


فیلم Annihilation

زمان مطالعه: 11 دقیقه

فیلم Annihilation نابودی از سری فیلم‌های ژانر علمی-تخیلی با لایه هایی وهمناک است که قبل از هر چیز از فلسفه‌‌ی زیستن و هستی سخن می‌گوید. در ادامه با تحلیل و معرفی فیلم Annihilation نابودی به کارگردانی Alex Garland با نت نوشت همراه باشید.

فیلم Annihilation یک اثر چند بعدی که متعلق به امپراطوری قدرتمند شبکه‌‌ی Netflix است و بر اساس رمان سه جلدی نابودی از نخستین قسمت سه گانه‌‌ی جنوبی، نوشته‌‌ی جف وندرمر ساخته شده و فضاسازی‌های دقیق و قدرتمندی بر اساس مفهوم تغییر که در قالب جهش یافتگی سلولی در مفهوم فیزیکی تغییر ماده که بیماری سرطان را در رأس خود مطرح می‌کند و در ساحت مفهوم تغییر و زمان و استحاله‌ای که گریبانگیر سرنوشت بشری است و در مختصات متافیزیکی و فلسفی آن مطرح می‌شود، ارائه می‌دهد و فیلم را در زمره‌‌ی قابل بحث ترین ساخته‌های ژانرهای مورد بحث و آثار اکرانی سال ۲۰۱۸ قرار می‌دهد.

در فیلم Annihilation با منطقه‌ای ناشناخته به نام Shimmer مواجهیم که در آن حیوانات و گیاهان جهش یافته به واسطه تلفیق ژن‌ها و تغییر ژنتیکی، به موجودات دیگری با ماهیتی عجیب، گاهاً زیبا یا دهشتناک تبدیل می‌شوند.

در فیلم Annihilation با منطقه‌ای ناشناخته به نام Shimmer مواجهیم که در آن حیوانات و گیاهان جهش یافته به واسطه تلفیق ژن‌ها و تغییر ژنتیکی، به موجودات دیگری با ماهیتی عجیب، گاهاً زیبا یا دهشتناک تبدیل می‌شوند.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Stalker ساخته آندری تارکوفسکی؛ وهم زمان

فیلم Annihilation نابودی ساخته‌‌ی الکس گارلند

در فیلم Annihilation با منطقه‌ای ناشناخته به نام Shimmer مواجهیم که در آن حیوانات و گیاهان جهش یافته به واسطه تلفیق ژن‌ها و تغییر ژنتیکی، به موجودات دیگری با ماهیتی عجیب، گاهاً زیبا یا دهشتناک تبدیل می‌شوند. این جهش‌ها که باعث تغییراتی در دی ان‌ای موجودات شده است ابتدا محسوس تر و در ادامه وسیع تر می‌شود و به انسان‌ها نیز سرایت می‌کند.

شیمر با انرژی قوی و بیگانه‌‌ی خود ابتدا به شکل منشوری منعکس کننده عمل می‌کند و در پایان در منزلگاهی ابدی و پایانی (فانوس دریایی) به تکثیر شدن افراد و ماده می‌انجامد.

پرسوناژهای فیلم، لینا با بازی درخشان Natalie Portman که یک زیست شناس است، جوسی رادک (فیزیکدان)، آنیا تورنسن (بهیار)، کَس شپرد (زمین شناس) به رهبری دکتر ونترس (سایکولوژیست) با بازی جنیفر جیسن لی؛

تیم ۵ نفره‌ای را تشکیل می‌دهند که قصد دارند با نفوذ به منطقه‌‌ی ناشناخته‌‌ی شیمر اسرار آن و علت بوجود آمدن آن را کشف کنند؛ با اینکه میدانند با وارد شدن به این منطقه، برگشتی در کار نیست و تنها کسی که به شکلی معجزه آسا از آن رهائی یافته، کین (اسکار ایزاک) همسر لینا است.

بیشتر بخوانید: فیلم قوی سیاه black swan کاری از دارن آرنوفسکی

در فیلم Annihilation در واقع هر کدام از شخصیت‌ها با تراژدی‌های تلخی که از سر گذرانده اند، در جریان مرگی خودخواسته قدم گذاشته اند که فیلم را با رهیافتی عمیق و هستی شناسانه همراه می‌کند.

در فیلم Annihilation در واقع هر کدام از شخصیت‌ها با تراژدی‌های تلخی که از سر گذرانده اند، در جریان مرگی خودخواسته قدم گذاشته اند که فیلم را با رهیافتی عمیق و هستی شناسانه همراه می‌کند.

در فیلم Annihilation در واقع هر کدام از شخصیت‌ها با تراژدی‌های تلخی که از سر گذرانده اند، در جریان مرگی خودخواسته قدم گذاشته اند که فیلم را با رهیافتی عمیق و هستی شناسانه همراه می‌کند.

شپرد دختر کوچکش مبتلا به لوکمیا را از دست داده و خودش را که هرگز نتوانسته به منِ سابقش برگردد، دکتر ونترس مبتلا به سرطان که رشته‌های باریک ارتباطاتش را با خانواده و دوستان قطع کرده و خالی از سازش است، آنیا که با اعتیاد دست و پنجه نرم می‌کند و جوسی که سابقه‌‌ی خودکشی را از سر گذرانده است و لینا که همسرش را از دست داده و از بانیان مرگ خودخواسته‌‌ی کین بوده است.

کین نیز مانند این گروه، یکی از افرادی است که در پی خیانت لینا رشته‌های زندگیش را قطع می‌کند و وارد منطقه‌‌ی شیمر می‌شود.

در این طرح خلاصه از فیلمنامه در فیلم Annihilation با دو مفهوم اصلی در فلسفه‌‌ی اگزیستانسیالیستی هایدگر مواجهیم: ترس آگاهی و مرگ آگاهی.

ترس آگاهی مفهومی که هایدگر در کتاب هستی و زمانش به آن اشاره می‌کند، یکی از شیوه‌های متفاوت آشکار شدن انسان به شمار می‌رود. در ترس آگاهی با این یا آن چیزی که در مقام آنچه تهدیدناک است و می‌تواند مرجوعیتی داشته باشد، رویاروی نمی‌شویم.

بیشتر بخوانید: فیلم A Ghost Story ساخته‌ی David Lawery

هنرنمایی Natalie Portman در فیلم Annihilation

هنرنمایی Natalie Portman در فیلم Annihilation

در ترس آگاهی، مخالف ترس مادی روزمره، آن چه که تهدید می‌کند هیچ جا نیست و در عین حال پیشاپیش اینجاست و چنان نزدیک است که عرصه را تنگ و خفقان آور می‌کند. در حالت ترس آگاهی نمی‌توان گفت چه کسی در برابر آن حالت خوف و غرابت دارد و همین ناشناخته بودنش وجهه‌ای اسکیزوفرنیک به آن می‌بخشد.

در فیلم Annihilation ایدئولوژی فوق از هایدگر درست با منطقه شیمر و ماهیت آن همخوانی دارد؛ نیروئی بیگانه که منشأ مشخصی ندارد و از نورهای رنگین کمانی مزون تشکیل شده و در صحنه هائی از فیلم با تأثیرگذاری ذهنی-روانی آن بر ذهن افراد مختلفی که وارد این منطقه می‌شوند مواجهیم که افراد گروه را نسبت به هم ظنین می‌کند و به کشتار آنها به دست هم می‌انجامد یا از آنان شخصیت هائی می‌سازد که هویت واقعی خود را از یاد برده اند:

– کین: من فکر می‌کردم یه مرد هستم… یه زندگی داشتم… مردم منو کین صدا می‌زدند… و حالا زیاد مطمئن نیستم… اگر من کین نبودم چی بودم؟ من تو بودم؟ تو من بودی؟ گوشت من تکون می‌خوره، مثل مایع… و ذهنم… غیر قابل تحمل شده، نمی‌تونم تحملش کنم.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Suburbicon سابربیکان ساخته‌ی جورج کلونی ، آرمان شهری محتوم

علاوه بر تحلیل فوق هر کدام از شخصیت‌های فیلم به دنبال دازاین اصیل خود هستند. دازاین آن هستنده‌ای است که می‌تواند تصمیم بگیرد باشد یا نباشد. دازاین به هستی پرتاب شده است. دازاین در توانمندی خود مطرح است و بصورت توانمند می‌زید.

از نظر هایدگر مسئله‌‌ی مهم برای دازاین این نیست که باشد یا نباشد، بل این است که چگونه باشد. تجربه‌‌ی ترس آگاهی را می‌توان اصیل ترین تجربه‌ای دانست که دازاین در آن واقع می‌شود و به حال و هوایی خاص دست می‌یابد که حاصل آن بیداری از خواب نسیان زده‌ای است که در آن هستی مورد غفلت و فراموشی مطلق قرار گرفته است.

لینا، کین، شپرد، جوسی، دکتر ونترس و آنیا هر کدام با تجربیات تلخ و منحصر به فردی که دارند یا یک قدم تا مرگ پیش رفته اند یا با درگیری در مسئله‌‌ی مرگ دچار تغییر و استحاله‌‌ی درونی شده اند و نسبت به هستی و نوع گذران آن اندیشناک و حساس شده اند.

آن‌ها با زندگی در بطن تراژدی‌های تلخشان توانسته اند، با پس زدن ترس‌ها و موانع زندگی روزمره و دنیای مادی، به دازاینی اصیل دست یابند. دازاین اصیلی که به مرگ آگاهی رسیده است، از مرگ نمی‌ترسد بلکه در برابر دلهره‌‌ی مرگ دچار دلهره می‌شود.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Darkest Hour ساخته‌ی جو رایت

اگزیستانسیالیست‌ها حالت دلهره را یکی از مهم ترین حالات انسان می‌دانند. دلهره از نظر اگزیستانسیالیست‌ها لحظه‌‌ی انتخاب و آگاهی است. این دلهره، دلهره‌‌ی انسانی است که در آستانه‌‌ی مرگ نمی‌داند برای چه زیسته است و هستی‌اش چه معنائی داشته است؟

در فیلم Annihilation ، معنای زندگی از دیدگاه هایدگر این است که با اندیشیدن به هستی و احساس مسئولیت در قبال دیگران و مراقبت از هستی خود و دیگران است که زیستن معنا پیدا می‌کند. در فیلم این موضوع بخوبی در شخصیت پردازی لینا به عنوان پروفسور زیست شناس که در حال تربیت و آموزش شاگردانی است که قرار است در آینده به پزشکانی متعهد تبدیل شوند دیده می‌شود.

لینا با داشتن یک موهبت کلیدی دیگر نسبت به بقیه‌‌ی کاراکترها متمایز می‌شود و آن ماهیت عشقش به کین است که علیرغم اشتباه تراژیکش هنوز به کین پایبند است. این زیستن معنادار برای کین هم در قالب عشقش به لینا نمودار می‌شود؛

بیشتر بخوانید: فیلم Atomic Blonde کاری از دیوید لیچ

هنرنمایی Natalie Portman در فیلم Annihilation

هنرنمایی Natalie Portman در فیلم Annihilation

(عشق به مثابه‌‌ی قانونی جهانی، عامل وحدت و باعث نظم و خیر؛ در حالیکه در مقابل نفرت قدرتی ویرانگر و مخرب در طبیعت که باعث آشفتگی، جدائی و نابودی است، قرار می‌گیرد.) همچنانکه همین ماهیت منحصر به فرد عشق و معنادار شدن زندگی در شخصیت کین در پایان فیلم قبل از آنکه من درونی پلید و تاریکش را بسوزاند با دیالوگ کوتاهی آشکار می‌شود:

– اگر زمانی از اینجا خارج شدی، لینارو پیدا کن.

پس همین خصوصیت کلیدی است که لینا و کین را از بقیه متمایز می‌کند و به آنان خصوصیتی ماورائی می‌بخشد که این امکان را می‌دهد تا تنها کسانی باشند که از منطقه‌‌ی شیمر به سلامت عبور می‌کنند.

لینا جنگنده‌ای هستنده است که به نفس زندگی با نابودی هایش پایبند است و همچنانکه که خالی از خلل نیست؛ پیام آور سرسختی و نور زیستن است. کسی که می‌تواند با نیروی ایمان، اراده و توانمندی منطقه‌‌ی شیمر را با قدرتی ناشناخته که حتی می‌تواند خودآگاه افراد زنده را تبدیل به حیواناتی درنده کند؛ نابود کند و در بطن خود به پارادوکسی عمیق دست یابد: نابودگری که سازنده است.

از جمله نکات بارز دیگری که در فیلم Annihilation مطرح می‌شود توجه به عناصر ارگانیک طبیعی است که جهان کیهانی را تشکیل می‌دهد. نمونه‌‌ی بارز آن عنصر آب است. که نمونه‌های آن به اشکالی مختلف در فیلم کدگذاری شده است.

بیشتر بخوانید: فیلم The Neon Demon شیطان نئونی ساخته‌ی نیکلاس ویندینگ رفن

از جمله نکات بارز دیگری که در فیلم Annihilation مطرح می‌شود توجه به عناصر ارگانیک طبیعی است که جهان کیهانی را تشکیل می‌دهد. نمونه‌‌ی بارز آن عنصر آب است. که نمونه‌های آن به اشکالی مختلف در فیلم کدگذاری شده است.

از جمله نکات بارز دیگری که در فیلم Annihilation مطرح می‌شود توجه به عناصر ارگانیک طبیعی است که جهان کیهانی را تشکیل می‌دهد. نمونه‌‌ی بارز آن عنصر آب است. که نمونه‌های آن به اشکالی مختلف در فیلم کدگذاری شده است.

در قالب دریا، رودخانه، لیوان آب و درخت‌های یخی منطقه‌‌ی فانوس دریایی. سهم اصلی تالس در فلسفه به خاطر قرار دادن یک جوهر واحد، یعنی آب، بعنوان ماده‌‌ی کیهانی است که جهان از آن تشکیل شده است.

آب در همه‌‌ی اشکال سه گانه‌‌ی ماده، یعنی مایع، جامد و گاز وجود دارد. بعلاوه تالس با بصیرت ژرف خود به این نتیجه رسید که همه‌‌ی ماده‌‌ی عالم باید مشتمل بر جوهر واحدی باشد که همان جوهر، علیرغم چنین حالات گوناگونی از تکاشف، همگون و یکسان باقی بماند.

لیوان آبی که بارها در فیلم روی آن تأکید می‌شود منعکس کننده‌‌ی جوهر وجودی جهان کیهانی است. استعاره‌ای کوچک از جهانی که در آن به سر می‌بریم.

فرم‌های زیبائی شناسانه‌‌ی دست هائی که از پشت لیوان شیشه‌ای مملو از آب مدام تغییر شکل میدهند و شکل هائی عجیب و جدید می‌سازند یا قطرات آبی که همچون سلول‌های جهش یافته مدام از هم باز می‌شوند، به هم می‌پیوندند یا از هم بوجود می‌آیند و تکثیر می‌شوند علاوه بر عنصری وجودی مدام به ماهیت تغییر و مفهوم آن نیز اشاره  می‌کنند که درون مایه‌‌ی اصلی فیلم است.

بیشتر بخوانید: فیلم The Snowman آدم برفی ساخته‌ی توماس آلفردسون

در قالب دریا، رودخانه، لیوان آب و درخت‌های یخی منطقه‌‌ی فانوس دریایی. سهم اصلی تالس در فلسفه به خاطر قرار دادن یک جوهر واحد، یعنی آب، بعنوان ماده‌‌ی کیهانی است که جهان از آن تشکیل شده است.

در قالب دریا، رودخانه، لیوان آب و درخت‌های یخی منطقه‌‌ی فانوس دریایی. سهم اصلی تالس در فلسفه به خاطر قرار دادن یک جوهر واحد، یعنی آب، بعنوان ماده‌‌ی کیهانی است که جهان از آن تشکیل شده است.

آموزه‌‌ی بنیادی هراکلیتوس را این طور بیان می‌کنند که هر چیزی در وضعیت بی ثباتی و دستخوش تغییر دائمی است. در فیلم Annihilation ، جوهر بدون تغییر، ماندگاری وجود ندارد، لذا واقعیت نهائی به نحوی ضروری، جوهری متغیر و همیشه در حال تکامل و بالندگی است و به همین خاطر، دائماً در وضعیت بی ثباتی به سر می‌برد.

فرآیند کشمکش و ستیزنده‌ای که همه‌‌ی اشیاء را به ضد آنها تبدیل می‌کند، خدای واقعی جهان است. هراکلیتوس جهان را به مثابه‌‌ی نظامی می‌دید که مدام در حال دگرگونی است که هرگز کامل نمی‌شود یا به نهایت نمی‌رسد؛ چه در حال رسیدن به هدفش باشد؛ چه در نقطه‌‌ی کمال بایستد.

این تئوری در سکانس آخر فیلم در صحنه‌‌ی مواجهه‌‌ی نهائی لینا و کین که با نورهای نابودی در چشم هایشان همراه می‌شود، متبادر است. تا زمانی که زندگی و زیستن ادامه دارد تغییر که ماهیتی پایاپای با زمان دارد در حالت‌های متفاوت آن که با رشد، شکوفائی و نابودی همراه است گریبانگیر آنهاست و بشر تا پایان عمر با آن درگیر است.

عنصر ارگانیک دیگری که در فیلم Annihilation مطرح می‌شود، عنصر آتش است که در مقابل عنصر آب قرار می‌گیرد و در نهایت نیز بر آن پیروز می‌شود.

بیشتر بخوانید: فیلم Phantom Thread رشته‌‌ی خیال اثر پل توماس اندرسن

عنصر ارگانیک دیگری که در فیلم Annihilation مطرح می‌شود، عنصر آتش است که در مقابل عنصر آب قرار می‌گیرد و در نهایت نیز بر آن پیروز می‌شود.

عنصر ارگانیک دیگری که در فیلم Annihilation مطرح می‌شود، عنصر آتش است که در مقابل عنصر آب قرار می‌گیرد و در نهایت نیز بر آن پیروز می‌شود.

از نظر هراکیلتوس حرکت جهانی، واقعیتی سرمدی است. این حرکت جهانی بشکل آتشی است که دائماً در حال تغییر است، اما هویتش باقی است. بنابراین، نزد هراکلیتوس آتش سبب پیدائی همه‌‌ی اشیاست.

ماده‌ای جهانی که هر چیزی از جمله خود را دستخوش دگرگونی می‌کند. آتش با وجود حرکت مداومش بصورت یکسانی باقی می‌ماند. در نتیجه جهان اگرچه تغییر می‌کند و به این معنی فاقد پایایی و ثبات است، باید شیئی نامخلوق، سرمدی و تحول پذیر باشد.

بنابراین هراکلیتوس اصل جهانی آتش را با حرکت (که منشاء پیدایش عالم است)، با واقعیت نهائی، و با خدا یکی دانسته است.

بنابراین آتش یا خدا فرایند کیهانی اصل جهانی، علت همه‌‌ی طبیعت و پدیدارهای در حال تکاملش محسوب می‌شود که در پایان فیلم نیز با آتش زدن من درونی تاریک لینا به آتشی مسری و همه گیر تبدیل می‌شود که منجر به نابودی منطقه‌‌ی فانوس دریائی (بعنوان آخرین نقطه‌ای که هر کس در ژرف ترین و پنهانی ترین لایه‌های درونی خود با خود روبه رو می‌شود و به کشف می‌رسد) و منطقه‌‌ی شیمر می‌شود. در پایان عناصر جهش یافته‌‌ی گیاهی که بشکل کانسپت‌های زیبای طبیعی در فیلم طراحی شده است؛

میزانسن‌های پیچیده و سخت که با جلوه‌های بصری قدرتمند فیلم تلفیق می‌شود و موسیقی زیبای Ben Salisbury و Geof Barrow که کاملاً در خدمت فیلم است؛ از نابودی، فیلمی ماندگار با لایه‌های عمیق با برداشتی هرمنوتیک می‌سازد که آن را در کنار دیگر فیلم‌های مشابه آن همچون سولاریس، چشمه‌‌ی آرنوفسکی و استاکر ساخته‌‌ی برجسته‌‌ی تارکوفسکی قرار می‌دهد و ارزشمند می‌سازد.

بیشتر بخوانید: نقد فیلم Wind River ساخته‌‌ی تیلور شرایدن، زخم هائی که هرگز التیام نمی‌یابند

پی نوشت: دازاین: مراد از دازاین در آراء هایدگر نحوه‌‌ی وجودی خود ماست. این واژه مترادف با واژه‌‌ی Existance قرار می‌گیرد. انسان به مثابه‌‌ی هستنده‌ای که در معنای وجودی خویش و معنای زیستن مکاشفه می‌کند.

منابع: از مقاله‌‌ی تاریخ فلسفه، مسئله‌‌ی ماده و مسئله‌‌ی این همانی و تغییر/ نوشته‌‌ی ویلیام ساهاکین، ترجمه‌‌ی سید مجتبی بطحائی
مقاله‌‌ی بازنمائی اندیشه‌های اگزیستانسیالیستی در سینمای مدرن؛ فیلم به مثابه‌‌ی اندیشه/ نوشته‌‌ی مهسا رضوی
مقاله‌‌ی تأملی بر معنای مرگ اندیشی در فلسفه‌‌ی هایدگر/ نوشته‌‌ی جمال سامع و محمد جواد صافیان
مقاله‌‌ی تجلی پدیدارهای ترس و ترس آگاهی، در ساحت اثر سینمائی/ نوشته‌‌ی احمد علی حیدری و محمد صادق صادقی پور

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو