جامعه‌شناسی که با مرتضی پاشایی معروف شد

منبع: برترین ها

265

1398/6/27

10:45


تردید نکنید امروز، چهارشنبه بیست‌وهفتم شهریورماه، این سخنرانی مثل بمب خواهد ترکید و واکنش برخواهد انگیخت. اما اباذری درباره‌ی نامجو چه گفته و گفته‌های او چرا ما را در ایران‌آرت یاد سخنرانی معروفش درباره مرتضی پاشایی انداخته است؟

ایران‌آرت: صابر محمدی: هنوز دست‌به‌دست نشده و به گوش خیلی‌ها نرسیده است؛ حرف‌های یوسف اباذری جامعه‌شناس درباره محسن نامجوی موسیقیدان را می‌گویم. تا لحظه‌ی تنظیم این گزارش، چند ساعتی است بخشی از این حرف‌ها را یک کانال تلگرامی و صفحه اینستاگرامی با نام «برگه موسیقی ایران» منتشر کرده و سایت آپارات و یوتیوب که سرویس‌هایی برای اشتراک‌گذاری ویدیو هستند آن را بازنشر کرده‌اند و کمتر از سی نفر آن را شنیده‌اند.

جامعه‌شناسی که با مرتضی پاشایی معروف شد

اما تردید نکنید که امروز، چهارشنبه بیست‌وهفتم شهریورماه، یعنی کمی کمتر از پنج سال بعد از آن سخنرانی آتشین یوسف اباذری درباره پدیده مرتضی پاشایی، این سخنرانی تازه نیز مثل بمب خواهد ترکید و واکنش برخواهد انگیخت. اما اباذری درباره‌ی نامجو چه گفته و گفته‌های او چرا ما را در ایران‌آرت یاد سخنرانی معروفش درباره‌ی مرتضی پاشایی انداخته است؟

 

با کلیدواژه‌ی فاشیسم درباره‌ی لیبرالیسم و پاشایی

یوسف‌علی اباذری، مدرس جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و از پیروان مکتب انتقادی فرانکفورت، هر از گاهی با اظهارنظرها و مخالف‌خوانی‌هایش به صدر اخبار می‌آید. کم‌تر پژوهش و ترجمه می‌کند و کتاب می‌نویسد و بیشتر ایده‌های انتقادی‌اش را شفاهی مطرح می‌کند و همین سبب شده برخی بر این باور باشند که او یک جامعه‌شناس شفاهی است که تمایل چندانی برای پرداختن به موضوعات اساسی ایران ندارد. این باور از آنجا ناشی شده که اباذری در واقع به جز اثر «خرد جامعه‌شناسانه»اش ـ که برآمده از پایان‌نامه‌اش بود ـ هیچ اثر تالیفی مستقلی طی دو دهه تدریس در دانشگاه تهران، منتشر نکرده است.

اما این‌که حالا عموم مردم، از بین چندین و چند جامعه‌شناس با ایده‌های مشخص و مکتوب، اباذریِ شفاهی را می‌شناسند، بیش از آنکه به خود او و فعالیت‌هایش مربوط باشد، به مرتضی پاشایی ربط دارد؛ همان خواننده پاپ‌خوانی که مراسم تشییع جنازه‌اش در آذرماه پنج سال پیش بسیار پرشور و میلیونی برگزار شد.

بعید است بپرسید آن تشییع جنازه چه ربطی به شناخته‌ترشدن یوسف اباذری به عنوان جامعه‌شناسی فرانکفورتی در میان عموم مردم داشته است چون لابد می‌دانید که سخنرانی آتشین او پس از آن مراسم، چقدر دست‌به‌دست شد و چه واکنش‌هایی را برانگیخت. حرف حساب این منتقد چپ‌گرا را هم اگر یادتان نباشد که مبتنی بود بر همکاری مردم و حکومت در سیاست‌زدایی از جامعه که به زعم او به فاشیسم منتهی خواهد شد، لابد عصبانیت گزنده او را در آن سخنرانی خاطرتان هست.

جامعه‌شناسی که با مرتضی پاشایی معروف شد

واکنش‌ها به سخنرانی او، که بی‌پرده و با صراحت کلام و گاه برخورنده و با دشنام هم همراه بود، تا ماه‌ها پس از آن روز جنجالی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ادامه داشت. اما حالا آقای جامعه‌شناس، با چه تحلیلی از محسن نامجو سراغ گرفته است؟

 

اباذری درباره‌ی نامجو چه گفت؟

ابتدا بگوییم که اباذری چه گفته است. از این‌که این سخنرانی در کدام موسسه یا مجمع ایراد شده است، خبری نداریم. توضیحی که به همراه این فایل صوتی منتشر شده تنها این اطلاع را به ما می‌دهد که این فایل، بخش کوتاهی از درسگفتارهای لوکاچ اباذری است که او طی آنها قصد داشته درباره مبحث مودهای اجتماعی حرف بزند. بنابراین در نظر داشته باشید، هر آن‌چه در این گزارش خواهیم نوشت و نقل خواهیم کرد، درباره همین کمتر از سه دقیقه است؛ ما نمی‌دانیم این بحث چه مقدمه و زمینه‌ای داشته و به کجا منتهی شده است و درباره کلیت آن قضاوتی نخواهیم کرد. ابتدا این فایل را بشنوید:

در ابتدای این فایل صوتی می‌شنویم: «مودی که من نمی‌دونم نامجو و پامجو اومده، مودیه که هتاکی و پرده‌دری و کلمات زشت و اینکه ما به خودمون کثافت بزنیم [...] و این رو اسمش رو بذاری انتقاد. حالا سارتر [یا ساد؟ درست شنیده نمی‌شود] یه چیزی گفته که اصلا تو معنیش رو هم نمی‌دونی که اصلا سارتر [یا ساد. مارکی دو ساد] چی کار کرده که مثلا اونجا چیز کنه.

با تمسک به دلقکی مثل براهنی و نمی‌دونم از این حرف‌ها بخوای بیای اصلا تو مفهوم چیزی رو اونقدر بیای توی کثافت که بیای اون هم برای موسسه یا جامعه‌ای که تو می‌گی فرهنگی. اینها مودهایی‌ان. همین مود... مود نامجو اومده موسیقی ایران رو بشکنه. یه آدمی که نه صدایی داره نه سازی بلده نه دو تا نت بلده نه هیچ چی... فقط عربده می‌کشه می‌خواد موسیقی ایرانی رو تغییر بده. نیمایی که موسیقی ایرانی رو تغییر داد، شعری می‌گفت که در چیز در استحکام به اندازه حافظ و فردوسی و سعدی و اینها بود...».

یک: یوسف اباذری را با شکل‌دادن به حلقه ارغنون در دهه هفتاد شناختیم؛ مجله‌ای پربار که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دوره اصلاحات منتشرش می‌کرد و پایگاهی شده بود برای بیان ایدئولوژی‌های چپ در لوای هنر، ادبیات و فلسفه. لابد خاطرتان هست که ویژه‌نامه مرگ این مجله چقدر طالب داشت و حتی به چاپ‌های بعدی هم رسید. اوج فعالیت نظری اباذری را در سال‌های انتشار همین ارغنون می‌توانیم رصد کنیم؛

جایی که او بیشتر در قامت یک مترجم متن‌هایی بیشتر دیباچه‌گون از مسائل نظری مطرح در مکتب فرانکفورت را منتشر می‌کرد و اگر هم به زیبایی‌شناسی یا روان‌کاوی می‌پرداخت، پرداخت‌هایش ناظر بود به بحث «شخصیت اقتدارگرا»ی تئودور آدورنو و نیز مبحث «انسان تک‌ساحتی» هربرت مارکوزه که هر دو ریشه در تئوریهای روانکاوی فروید داشتند.

اما حالا از آن اشاره‌های دقیق نزد اباذری چه مانده؟ او مثل برخی صاحبان باورهای پوسیده فعالان دانشگاهی ادبیات فارسی از ارزش و اعتبار استحکام در شعر می‌گوید و سعدی و حافظ و فردوسی و نیما می‌گوید و رضا براهنی را دلقک می‌نامد. راستی چرا براهنی دلقک است؟ آیا چنین گزاره‌هایی نباید از حدودات لگدپرانی فراتر برود و مستدل بشود؟

مرام انتقادی اباذری، بیشتر مبتنی بر متد چپ‌های اولیه مکتب فرانکفورت و بر اساس عصبیت انتقاد به جای ارائه‌ی منطق‌های علمی در جامعه‌شناس است. او هیچ‌گاه شمایل چپ‌های تحلیل‌گرا مثل رومر را اتخاذ نمی‌کند، چون در آن صورت باید برود بنشیند در خانه یا اتاقش در دانشگاه و تحقیق کند و فرصت پیدا نمی‌کند که در موسسه‌های مختلف داد سخن دهد و در خلال این سخنرانی‌ها با چند کلیدواژه‌ی هشتگ‌خور مثل محسن نامجو یا مرتضی پاشایی به صدر خبرها بیاید.

دو: در این‌که احتمالا اگر ما هم پای میز آقای اباذری در این درسگفتارهای لوکاچ می‌نشستیم بسیار می‌آموختیم تردیدی نیست. بحث او درباره‌ی مودهای اجتماعی است؛ ترمی که نزد لوکاچ بسیار هم مهم است.

اما این‌که اباذری، برای مابه‌ازای یکی از مودهای رایج، محسن نامجو و هنجارشکنی‌هایش در موسیقی و شعر را مثال می‌زند، از سر ناآگاهی از چند و چون تاثیرهایی است که نامجو بر جمعیت شنوندگانش گذاشته یا نگذاشته است. طبعا اگر او به دنبال «عربده‌کش» و هنرمند هنجارگریزِ بی‌دانش می‌گشت تا تاثیر او را به عنوان مودی منحط، تحلیل کند، گزینه‌های سرراست‌تری می‌یافت. این مشکل تحلیل‌های اباذری را در دیگر سخنرانی‌های او نیز می‌توان سراغ گرفت. او اساسا دچار پیش‌فرض‌های غیر قابل اثبات خود است؛ پیش‌فرض‌هایی که صرفا قضاوت به بار می‌آورند. او بارها گفته لیبرالیسم به عمق جامعه نفوذ کرده و بی‌که یک تحقیق درست و درمان در این باره به ثمر رسانده باشد.

انگار هیچ نیازی به اثبات ندارد که لیبرالیسم در چه لایه‌هایی با ما چه کرده است. راستش را بخواهید ما در سال‌های پایانی دهه‌ی هفتاد و اوایل دهه‌ی هشتاد خوشحال بودیم که بین اهالی فلسفه یکی مثل اباذری پیدا شده که می‌خواهد تحلیل واقعا جامعه‌شناسانه را احیا کند؛ جامعه‌شناسی تجربی را. اما حالا او هم با کلی‌گویی‌هایش، بیشتر وارد محدوده مغالطات فلسفی می‌شود. جامعه‌شناسی که استدلال نکند، به ورطه‌ی ایدئولوژی می‌افتد.

او نه استدلال می‌کند نه گزینه‌ی پیشنهادی‌اش را روی میز می‌گذارد. این، انتقادی است که در رابطه با نظریه‌پردازی‌های انتقادی او در جامعه‌شناسی، مطرح کرد. تا مدت‌ها وقتی اباذری نسبت به وضع موجود انتقاد می‌کرد و از او آلترناتیو می‌خواستند چنان‌چه از هر جامعه‌شناسی که به وضع موجود منتقد است می‌توان پیشنهادهایش برای نیل به وضع مطلوب را طلب کرد، اما آلترناتیوی در کار نبود. چندی پیش او با ارجاعاتی به شریعتی به عنوان آلترناتیو، گام مثبتی برداشت، اما از ابهام‌ها کاسته نشد. آیا آزادی و عدالت مطلوب اباذری همان بود که شریعتی از آزادی در شیعه اختیار می‌کرد؟ اباذری می‌گوید پس از انقلاب ایران و با حاکم‌شدن لیبرالیسم، جامعه رو به انحطاط رفت غافل از این‌که گفتمان مطلوب شریعتی حتما یکی از کاتالیزورهای شکل‌گیری جنبش انقلابی پنجاه‌وهفت بود. بالاخره این یا آن؟

سه: اباذری می‌گوید محسن نامجو نه نت بلد است، نه صدای خوبی دارد نه ساز بلد است بزند و فقط عربده می‌زند. خب ما هم ممکن است معتقد باشیم صدای نامجو خوب است یا خوب نیست و در این مبحث نسبی، کنکاشی نیست. اما حرف‌های اباذری از یک‌جا از تک و تا می‌افتد و در حد غرولند باقی می‌ماند و فراتر از آن لو می‌رود که در اشاره به مبحث مودهای اجتماعی، مثال درستی را انتخاب نکرده است.

آن‌جا که می‌گوید نامجو دو تا نت بلد نیست و ساز هم نمی‌تواند بزند و او را در ادامه به نشناختن سنت‌های موسیقایی پیش از خودش می‌کند. خب، بدیهی است که نامجو با چندین سال تحصیل در چند دانشگاه موسیقی معتبر جهان و حالا تدریس موسیقی در همان دانشگاه‌ها، احیانا دو تا نت را دست کم بلد باشد! ساز سه‌تار را هم شاید بلد باشد در حد وسع خود بنوازد و سر آخر می‌دانیم که او آن‌قدر هم برای شناخت سنت‌های پیش از خودش مصر بوده که تا خانه حاج‌قربان سلیمانی می‌رفته و مقام یاد می‌گرفته است با دوتار.

خلاصه حرف اباذری این است که نامجو چیزی از موسیقی سرش نمی‌شود. این حرف‌ها ما را یاد بخشی از حرف‌هایش در سخنرانی معروفش درباره مرتضی پاشایی می‌اندازد. آنجایی که رفتار منتقدانه‌اش به ناگاه به رفتاری استراتژیک درغلتید و گفت که موسیقی پاپ درجاتی دارد [انگار به‌ناگهان بخواهد دل باقی پاپ‌خوان‌های غیر فاشیست را به دست بیاورد!] اما طبق معمول توضیح نداد چه درجاتی و ادامه داد که موسیقی مرتضی پاشایی مبتذل‌ترین و نازل‌ترین نوع موسیقی پاپ است.

اباذری وقتی پاشایی را مبتذل‌ترین گونه موسیقی پاپ، و محسن نامجو را حتی در همین حد هم نمی‌داند، به کدام متر و معیارهای موسیقایی استناد می‌کند؟ ما در فهرست مقاله‌ها، کتاب‌ها و سخنرانی‌های اباذری، حتی یک فراز از دانش موسیقایی ایشان ندیدیم. می‌دانیم که پاشایی و نامجو برای او پارادایم‌هایی اجتماعی هستند، اما این را نمی‌دانیم که وسط بحث درباره‌ی فاشیسم، لیبرالیسم و مودهای اجتماعی، چرا درباره‌ی کیفیات موسیقایی هم نظریه صادر می‌کنند؟

ایران‌آرت، صابر محمدی: هنوز دست‌به‌دست نشده و به گوش خیلی‌ها نرسیده است؛ حرف‌های یوسف اباذری جامعه‌شناس درباره محسن نامجوی موسیقیدان را می‌گویم. تا لحظه‌ی تنظیم این گزارش، چند ساعتی است بخشی از این حرف‌ها را یک کانال تلگرامی و صفحه اینستاگرامی با نام «برگه موسیقی ایران» منتشر کرده و سایت آپارات و یوتیوب که سرویس‌هایی برای اشتراک‌گذاری ویدیو هستند آن را بازنشر کرده‌اند و کمتر از سی نفر آن را شنیده‌اند.

اما تردید نکنید که امروز، چهارشنبه بیست‌وهفتم شهریورماه، یعنی کمی کمتر از پنج سال بعد از آن سخنرانی آتشین یوسف اباذری درباره پدیده مرتضی پاشایی، این سخنرانی تازه نیز مثل بمب خواهد ترکید و واکنش برخواهد انگیخت. اما اباذری درباره‌ی نامجو چه گفته و گفته‌های او چرا ما را در ایران‌آرت یاد سخنرانی معروفش درباره‌ی مرتضی پاشایی انداخته است؟

یوسف‌علی اباذری، مدرس جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و از پیروان مکتب انتقادی فرانکفورت، هر از گاهی با اظهارنظرها و مخالف‌خوانی‌هایش به صدر اخبار می‌آید. کم‌تر پژوهش و ترجمه می‌کند و کتاب می‌نویسد و بیشتر ایده‌های انتقادی‌اش را شفاهی مطرح می‌کند و همین سبب شده برخی بر این باور باشند که او یک جامعه‌شناس شفاهی است که تمایل چندانی برای پرداختن به موضوعات اساسی ایران ندارد. این باور از آنجا ناشی شده که اباذری در واقع به جز اثر «خرد جامعه‌شناسانه»اش ـ که برآمده از پایان‌نامه‌اش بود ـ هیچ اثر تالیفی مستقلی طی دو دهه تدریس در دانشگاه تهران، منتشر نکرده است.

اما این‌که حالا عموم مردم، از بین چندین و چند جامعه‌شناس با ایده‌های مشخص و مکتوب، اباذریِ شفاهی را می‌شناسند، بیش از آنکه به خود او و فعالیت‌هایش مربوط باشد، به مرتضی پاشایی ربط دارد؛ همان خواننده پاپ‌خوانی که مراسم تشییع جنازه‌اش در آذرماه پنج سال پیش بسیار پرشور و میلیونی برگزار شد.

بعید است بپرسید آن تشییع جنازه چه ربطی به شناخته‌ترشدن یوسف اباذری به عنوان جامعه‌شناسی فرانکفورتی در میان عموم مردم داشته است چون لابد می‌دانید که سخنرانی آتشین او پس از آن مراسم، چقدر دست‌به‌دست شد و چه واکنش‌هایی را برانگیخت. حرف حساب این منتقد چپ‌گرا را هم اگر یادتان نباشد که مبتنی بود بر همکاری مردم و حکومت در سیاست‌زدایی از جامعه که به زعم او به فاشیسم منتهی خواهد شد، لابد عصبانیت گزنده او را در آن سخنرانی خاطرتان هست.

واکنش‌ها به سخنرانی او، که بی‌پرده و با صراحت کلام و گاه برخورنده و با دشنام هم همراه بود، تا ماه‌ها پس از آن روز جنجالی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ادامه داشت. اما حالا آقای جامعه‌شناس، با چه تحلیلی از محسن نامجو سراغ گرفته است؟

اباذری درباره‌ی نامجو چه گفت؟

ابتدا بگوییم که اباذری چه گفته است. از این‌که این سخنرانی در کدام موسسه یا مجمع ایراد شده است، خبری نداریم. توضیحی که به همراه این فایل صوتی منتشر شده تنها این اطلاع را به ما می‌دهد که این فایل، بخش کوتاهی از درسگفتارهای لوکاچ اباذری است که او طی آنها قصد داشته درباره مبحث مودهای اجتماعی حرف بزند. بنابراین در نظر داشته باشید، هر آن‌چه در این گزارش خواهیم نوشت و نقل خواهیم کرد، درباره همین کمتر از سه دقیقه است؛ ما نمی‌دانیم این بحث چه مقدمه و زمینه‌ای داشته و به کجا منتهی شده است و درباره کلیت آن قضاوتی نخواهیم کرد. ابتدا این فایل را بشنوید:

در ابتدای این فایل صوتی می‌شنویم: «مودی که من نمی‌دونم نامجو و پامجو اومده، مودیه که هتاکی و پرده‌دری و کلمات زشت و اینکه ما به خودمون کثافت بزنیم [...] و این رو اسمش رو بذاری انتقاد. حالا سارتر [یا ساد؟ درست شنیده نمی‌شود] یه چیزی گفته که اصلا تو معنیش رو هم نمی‌دونی که اصلا سارتر [یا ساد. مارکی دو ساد] چی کار کرده که مثلا اونجا چیز کنه.

با تمسک به دلقکی مثل براهنی و نمی‌دونم از این حرف‌ها بخوای بیای اصلا تو مفهوم چیزی رو اونقدر بیای توی کثافت که بیای اون هم برای موسسه یا جامعه‌ای که تو می‌گی فرهنگی. اینها مودهایی‌ان. همین مود... مود نامجو اومده موسیقی ایران رو بشکنه. یه آدمی که نه صدایی داره نه سازی بلده نه دو تا نت بلده نه هیچ چی... فقط عربده می‌کشه می‌خواد موسیقی ایرانی رو تغییر بده. نیمایی که موسیقی ایرانی رو تغییر داد، شعری می‌گفت که در چیز در استحکام به اندازه حافظ و فردوسی و سعدی و اینها بود...».

یک: یوسف اباذری را با شکل‌دادن به حلقه ارغنون در دهه هفتاد شناختیم؛ مجله‌ای پربار که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دوره اصلاحات منتشرش می‌کرد و پایگاهی شده بود برای بیان ایدئولوژی‌های چپ در لوای هنر، ادبیات و فلسفه. لابد خاطرتان هست که ویژه‌نامه مرگ این مجله چقدر طالب داشت و حتی به چاپ‌های بعدی هم رسید. اوج فعالیت نظری اباذری را در سال‌های انتشار همین ارغنون می‌توانیم رصد کنیم؛

جایی که او بیشتر در قامت یک مترجم متن‌هایی بیشتر دیباچه‌گون از مسائل نظری مطرح در مکتب فرانکفورت را منتشر می‌کرد و اگر هم به زیبایی‌شناسی یا روان‌کاوی می‌پرداخت، پرداخت‌هایش ناظر بود به بحث «شخصیت اقتدارگرا»ی تئودور آدورنو و نیز مبحث «انسان تک‌ساحتی» هربرت مارکوزه که هر دو ریشه در تئوریهای روانکاوی فروید داشتند. اما حالا از آن اشاره‌های دقیق نزد اباذری چه مانده؟ او مثل برخی صاحبان باورهای پوسیده فعالان دانشگاهی ادبیات فارسی از ارزش و اعتبار استحکام در شعر می‌گوید و سعدی و حافظ و فردوسی و نیما می‌گوید و رضا براهنی را دلقک می‌نامد. راستی چرا براهنی دلقک است؟ آیا چنین گزاره‌هایی نباید از حدودات لگدپرانی فراتر برود و مستدل بشود؟

مرام انتقادی اباذری، بیشتر مبتنی بر متد چپ‌های اولیه مکتب فرانکفورت و بر اساس عصبیت انتقاد به جای ارائه‌ی منطق‌های علمی در جامعه‌شناس است. او هیچ‌گاه شمایل چپ‌های تحلیل‌گرا مثل رومر را اتخاذ نمی‌کند، چون در آن صورت باید برود بنشیند در خانه یا اتاقش در دانشگاه و تحقیق کند و فرصت پیدا نمی‌کند که در موسسه‌های مختلف داد سخن دهد و در خلال این سخنرانی‌ها با چند کلیدواژه‌ی هشتگ‌خور مثل محسن نامجو یا مرتضی پاشایی به صدر خبرها بیاید.

دو: در این‌که احتمالا اگر ما هم پای میز آقای اباذری در این درسگفتارهای لوکاچ می‌نشستیم بسیار می‌آموختیم تردیدی نیست. بحث او درباره‌ی مودهای اجتماعی است؛ ترمی که نزد لوکاچ بسیار هم مهم است. اما این‌که اباذری، برای مابه‌ازای یکی از مودهای رایج، محسن نامجو و هنجارشکنی‌هایش در موسیقی و شعر را مثال می‌زند، از سر ناآگاهی از چند و چون تاثیرهایی است که نامجو بر جمعیت شنوندگانش گذاشته یا نگذاشته است. طبعا اگر او به دنبال «عربده‌کش» و هنرمند هنجارگریزِ بی‌دانش می‌گشت تا تاثیر او را به عنوان مودی منحط، تحلیل کند، گزینه‌های سرراست‌تری می‌یافت. این مشکل تحلیل‌های اباذری را در دیگر سخنرانی‌های او نیز می‌توان سراغ گرفت.

او اساسا دچار پیش‌فرض‌های غیر قابل اثبات خود است؛ پیش‌فرض‌هایی که صرفا قضاوت به بار می‌آورند. او بارها گفته لیبرالیسم به عمق جامعه نفوذ کرده و بی‌که یک تحقیق درست و درمان در این باره به ثمر رسانده باشد. انگار هیچ نیازی به اثبات ندارد که لیبرالیسم در چه لایه‌هایی با ما چه کرده است.

راستش را بخواهید ما در سال‌های پایانی دهه‌ی هفتاد و اوایل دهه‌ی هشتاد خوشحال بودیم که بین اهالی فلسفه یکی مثل اباذری پیدا شده که می‌خواهد تحلیل واقعا جامعه‌شناسانه را احیا کند؛ جامعه‌شناسی تجربی را. اما حالا او هم با کلی‌گویی‌هایش، بیشتر وارد محدوده مغالطات فلسفی می‌شود. جامعه‌شناسی که استدلال نکند، به ورطه‌ی ایدئولوژی می‌افتد.

او نه استدلال می‌کند نه گزینه‌ی پیشنهادی‌اش را روی میز می‌گذارد. این، انتقادی است که در رابطه با نظریه‌پردازی‌های انتقادی او در جامعه‌شناسی، مطرح کرد. تا مدت‌ها وقتی اباذری نسبت به وضع موجود انتقاد می‌کرد و از او آلترناتیو می‌خواستند چنان‌چه از هر جامعه‌شناسی که به وضع موجود منتقد است می‌توان پیشنهادهایش برای نیل به وضع مطلوب را طلب کرد، اما آلترناتیوی در کار نبود. چندی پیش او با ارجاعاتی به شریعتی به عنوان آلترناتیو، گام مثبتی برداشت، اما از ابهام‌ها کاسته نشد.

آیا آزادی و عدالت مطلوب اباذری همان بود که شریعتی از آزادی در شیعه اختیار می‌کرد؟ اباذری می‌گوید پس از انقلاب ایران و با حاکم‌شدن لیبرالیسم، جامعه رو به انحطاط رفت غافل از این‌که گفتمان مطلوب شریعتی حتما یکی از کاتالیزورهای شکل‌گیری جنبش انقلابی پنجاه‌وهفت بود. بالاخره این یا آن؟

سه: اباذری می‌گوید محسن نامجو نه نت بلد است، نه صدای خوبی دارد نه ساز بلد است بزند و فقط عربده می‌زند. خب ما هم ممکن است معتقد باشیم صدای نامجو خوب است یا خوب نیست و در این مبحث نسبی، کنکاشی نیست. اما حرف‌های اباذری از یک‌جا از تک و تا می‌افتد و در حد غرولند باقی می‌ماند و فراتر از آن لو می‌رود که در اشاره به مبحث مودهای اجتماعی، مثال درستی را انتخاب نکرده است.

آن‌جا که می‌گوید نامجو دو تا نت بلد نیست و ساز هم نمی‌تواند بزند و او را در ادامه به نشناختن سنت‌های موسیقایی پیش از خودش می‌کند. خب، بدیهی است که نامجو با چندین سال تحصیل در چند دانشگاه موسیقی معتبر جهان و حالا تدریس موسیقی در همان دانشگاه‌ها، احیانا دو تا نت را دست کم بلد باشد! ساز سه‌تار را هم شاید بلد باشد در حد وسع خود بنوازد و سر آخر می‌دانیم که او آن‌قدر هم برای شناخت سنت‌های پیش از خودش مصر بوده که تا خانه حاج‌قربان سلیمانی می‌رفته و مقام یاد می‌گرفته است با دوتار.

خلاصه حرف اباذری این است که نامجو چیزی از موسیقی سرش نمی‌شود. این حرف‌ها ما را یاد بخشی از حرف‌هایش در سخنرانی معروفش درباره مرتضی پاشایی می‌اندازد. آنجایی که رفتار منتقدانه‌اش به ناگاه به رفتاری استراتژیک درغلتید و گفت که موسیقی پاپ درجاتی دارد [انگار به‌ناگهان بخواهد دل باقی پاپ‌خوان‌های غیر فاشیست را به دست بیاورد!] اما طبق معمول توضیح نداد چه درجاتی و ادامه داد که موسیقی مرتضی پاشایی مبتذل‌ترین و نازل‌ترین نوع موسیقی پاپ است.

در صورت پخش نشدن ويدئو بر روي تصوير زير کليک کنيد

جامعه‌شناسی که با مرتضی پاشایی معروف شد

اباذری وقتی پاشایی را مبتذل‌ترین گونه موسیقی پاپ، و محسن نامجو را حتی در همین حد هم نمی‌داند، به کدام متر و معیارهای موسیقایی استناد می‌کند؟ ما در فهرست مقاله‌ها، کتاب‌ها و سخنرانی‌های اباذری، حتی یک فراز از دانش موسیقایی ایشان ندیدیم. می‌دانیم که پاشایی و نامجو برای او پارادایم‌هایی اجتماعی هستند، اما این را نمی‌دانیم که وسط بحث درباره‌ی فاشیسم، لیبرالیسم و مودهای اجتماعی، چرا درباره‌ی کیفیات موسیقایی هم نظریه صادر می‌کنند؟

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو