ساز نزار سه‌تار و گفتگوی تمدن‌ها/زاویه نگاه جالب مهدی سحابی

منبع: ایران آرت

139

1398/6/29

13:36


یکی از گویاترین سخنگویان فرهنگ و هویت ایرانی در چند سال گذشته همان «ساز نزار» و غزل‌های «وارستگان و عاشقان مهجور» بوده‌است.

ایران آرت: مهدی سحابی در مجله پیام امروز نوشت:

چند وقت پیش در این صفحه بحث سیتار هندی در یک کلیسای اروپایی مطرح بود و این‌که چطور یک هندی مسیحی از هزارها فرسخ دورتر آمده‌ بود و سرودهای مذهبی کاتولیکی را به آهنگ و سبک خودش، حتی شاید به زبان خودش، به گوش برادران و خواهران آیینی‌اش در آن کلیسای وسط اروپا می‌رساند.

قضیه این بود که پیشرفت‌های فن‌آوری صدا و فیزیک به سیتار آن نوازنده هندی، که سازی ظاهراً نرم و ملایم است و حجم صدای خیلی کمی دارد، امکان می‌داد که صدای خودش را تا حد صدای ساز عظیم ارگ که همۀ فضای یک کلیسای باعظمت را پر می‌کند بالا ببرد و خلاصه با همۀ کوچکی و کم‌صدایی‌اش همان کاری را بکند که تا قبل از آن پیشرفت‌های فنی فقط از ارگ ساخته‌بود. پریروزها با خواندن مطالبی دربارۀ گفتگوی تمدن‌ها که امسال موضوع بسیاری از بحث‌ها خواهد ‌بود

به یاد موردی مشابه آن قضیه سیتار و کلیسا افتادم و فکر کردم که این تداعی را بهانۀ بحثی کنم که شاید اهمیتش خیلی بیشتر از آن یکی باشد. اول به دلیل این که خودی‌تر است، دوم به این خاطر که شاید برد عام‌تری داشته‌باشد و بالاخره به این دلیل که موضوع روز و سال است.

سه‌تار، این ساز بسیار خوش‌نوای ملی ما که امروزه اغلب در خیابان جوان‌هایی را که می‌بینی که آن را به دست دارند و به کلاس موسیقی می‌روند یا از کلاس برمی‌گردند، ساز کوچکی است. خیلی کوچک. تا آنجا که از استاد ابوالحسن صبا نقل می‌کنند که گفته‌بوده سازی است که «برای دو نفر زیاد است و برای سه نفر کم است.»

حتی روایت دیگری هست که استاد گفته «برای یک نفر زیاد است و برای دو نفر کم است.» یعنی که سازی است ساخته‌شده برای کنج خلوت و حجم صدایش از اتاق کوچکی که دو سه نفر بیشتر در آن نباشد فراتر نمی‌رود.

کوچکی حجم صدای این ساز ظاهراً آن را محکوم به این می‌کرد که در همین محدودۀ خلوت‌نشینی باقی بماند و به همان چند شنونده (بین دو تا سه نفر، یا یک تا دو نفر!) قناعت کند.

تا همین اواخر حتی این که چنین سازی بتواند یک گروه ساز دیگر، تا چه رسد به یک ارکستر را همراهی کند در تصور نمی‌گنجید و به همین دلیل هم در دوره‌ای که مدارس آموزش موسیقی گفته ناگفته به الگوهای غربی پایبند بودند و پیش از هرچیز موسیقی چندصدایی و ارکستر را در نظر داشتند حتی سه‌تار را قابل گنجاندن در برنامه آموزشی خودشان نمی‌دانستند. استاد علینقی وزیری، پیشگام رواج نظریه موسیقی غربی در ایران، در دستوری که برای آموزش نوازندگی تار تدوین کرده اسمی از سه‌تار نبرده است و تنها در چند صفحۀ پایانی کتاب نقل می‌کند که در حالی که کتاب را گرد می‌آورده و در «شرف انجام صفحات آخری» بوده‌است دوست قدیمی از راه می‌رسد و به او به ملامت می‌گوید: «سه‌تار را قابل ندانستی که ذکری از آن بنمایی؟»

استاد وزیری تحت تاثیر این گفته البته دو سه صفحه‌ای را در پایان کتاب به سه‌تار اختصاص می‌دهد، اما به‌راستی به نظر می‌رسد که قصدش بیشتر دلجویی از «دوست قدیم» دوستدار سه‌تار باشد تا «اعادۀ حیثیت» به خود این ساز، چون که با تکرار گفته‌های پیشین خودش در این باره که سه‌تار ساز فلاسفه، شعرا، وارستگان «عاشقان مهجور» و «متفکرین گوشه‌گیر» است، این را هم اضافه می‌کند که سازی است: «نزار و کم‌صدا و محجوب و بنابراین قابل ترحم یا مضحکۀ جماعت.»

این گفتۀ آخر شادروان وزیری چقدر عجیب است برای مایی که امروزه تقریباً در هر نواری که به بازار می‌آید آوای رسا و پرطنین سه‌تار را می‌شنویم، می‌توانیم صدای سه‌تار را در دستگاه‌های مختلف صوتی‌مان چنان بلند کنیم که سرسام بگیریم و بدون شک کم نیستند همسایگانی که از بلندی صدای سه‌تار تلویزیون یا رادیو یا ضبط صوت همسایه به تنگ می‌آیند. وای کاش استاد وزیری زنده بود و صحنه‌ای را می‌دید که به اندازۀ هزار کتاب حرف دارد و دیدنش انگیزۀ اصلی نوشتن مطلب بوده ‌است: کولاک صدای سه‌تار در تالار بزرگ تئاتر شاتلۀ پاریس.

کاش استاد وزیری زنده بود و می‌دید که چطور یکی دو سه‌تار «نزار»، همراه با صدای خواننده‌ای که اشعار «وارستگانه» و «عاشقانۀ مهجور» می‌خواند در همه فضای عظیم تئاتر پیچیده و انبوه جمعیت را به معنی میخکوب کرده‌است.

خوب. چه شده؟ یا براساس گرته‌برداری نه‌چندان ظریفی که خیلی هم رواج پیداکرده «چه اتفاقی افتاده»؟ چیزی که پیش آمده این است که پیشرفت فن‌آوری صوتی و سهولت روزافزون تکثیر آثار موسیقیایی دو تحول مهم ایجاد کرده و نتایجی به‌دنبال آورده که تا همین چند سال پیش در تصور خیلی‌ها نمی‌گنجیده:

از یک طرف حجم صدای ساز «نزار» سه‌تار با حجم هر ساز دیگری برابری پیدا کرده و از طرف دیگر، از جمله به‌دلیل همین افزایش حجم صدا و برابری امکانات، نوازنده‌ای که بنا بوده «فیلسوف» و «شاعر» و «وارسته» و خلاصه «مهجور» باشد از کنج خلوتش بیرون آمده و این امکان را پیدا کرده که نوازندۀ اول جلوی صحنه باشد. یا حتی «تک‌نواز» یک برنامه بسیار پربیننده.

تحول اول شاید چندان احتیاجی به شرح و بسط نداشته ‌باشد: فن ضبط و پخش صدا با امکانات روزبه‌روز بیشترش، و گسترش بی‌شمار دستگاه‌ها و وسایلی که هرکدام به نحوی در انتقال پیام موسیقیایی نقشی دارند، صدای ساز کوچک را هم که تا پیش از این فقط می‌توانسته در یک اتاق کوچک بگنجد دارای همۀ امکان‌های هر منبع صوتی دیگری کرده و در نتیجه آن را از هر نوع «تبعیض» فضایی و مکانی آزاد کرده.

در نتیجه، آلتی که به واسطۀ مشخصات قدیمی و سنتی‌اش کارکردی بسیار محدود و خصوصی داشته (یعنی به قول استاد صبا برای سه نفر کم بوده) توان و قابلیت یک ابزار کارآمد را پیدا کرده.

اما تحول دوم، که خیلی مهم‌تر است و از مقولۀ فیزیک و اصوات و فن تکثیر بسیار فراتر می‌رود این است که پابه‌پای این گسترش عظیم حوزۀ عمل فیزیکی و فنی، میدان عمل فکری و ذهنی پهناوری هم شکل گرفته و چنان وضعیتی را پیش‌آورده که به بسط و گسترش عظیمش فقط به مقیاس عددی و کمی نیست، بلکه چنان است که می‌شود از یک تحول کامل کیفی حرف زد.

قضیه فقط این نیست که با گسترش امکانات فیزیکی یک وسیله بیانی، زبان این وسیله رساتر شده و مخاطب بیشتری پیدا کرده، بلکه این نکته خیلی مهم‌تر مطرح است که ذهنیت و جهان‌بینی همراه با این وسیله از گوشۀ دنج خلوتش، چه بد و چه خوب، بیرون کشیده ‌شده و خواسته نخواسته در وسط عرصۀ بده‌بستان ذهنی قرار گرفته. می‌گویم بده‌بستان و شاید همۀ تحول مهمی را که پیش‌آمده بشود در همین تعبیر خلاصه کرد. تعبیری که ذات و مصداق و مظهر دوطرفگی است.

همۀ اهمیت تحول در این است که آن وسیلۀ مهجور گوشه‌گیر خصوصی و کمابیش «فردی» یک وسیلۀ ارتباطی کارآمد شده ‌است.

وسیلۀ ارتباطی، یعنی ابزاری با کاربرد دوجانبه. قضیه فقط این نیست که ذهنیتی از خلوت تامل و تفکرش بیرون آورده‌ شده و در اختیار همه قرار گرفته‌ تا دستاورد چنان تامل انفرادی و مهجور نصیب همه بشود. بلکه قضیۀ مهم‌تر این است که آن ذهنیت و تامل و دستاوردش در معرض نقد و سنجش و برخورد همگانی قرار گرفته، خواسته یا نخواسته به رویارویی با انبوه ذهنیت‌های بیرون از دنیای ظاهراً بسته و مهجور خودش تن داده. بازیچۀ فردی و خودمحور یک تخیل گوشه‌گیر به صورت متاعی قابل بده‌بستان درآمده. خیلی بی‌روبایستی کالایی شده مثل همۀ کالاهای دیگر، عرضه‌شده در بازار، بنابراین در معرض همۀ وضعیت‌ها و شرایطی که بده‌بستان بنا بر ذاتش تحمیل می‌کند.

ارتباط دوطرفۀ موضوع بحث ما، براساس امکانات تازۀ آن ساز کوچک و نزار و مهجور گذشته‌ها، برای هر دو طرف سود کلان دارد. برای مخاطب به معنی برخورداری از ثمرات یک دورۀ طولانی تامل و تفکر خلوت‌نشینانه و کشف و شهود عمدتاً فردی است. به معنی بهره‌مندی آزادانه از همۀ ظرایف کمیاب و پرارزشی است که تا این زمان در گوشۀ ناپیدای ذهنیت و تخیلی عمدتاً فردی پرورانده می‌شده و حالا به واسطۀ تحول بنیادی ابزارهای ارتباطی به آسانی دست‌یافتنی شده‌ است. چه سودی کلان‌تر از این بهره‌مندی سهل و ارزان از آنچه زمانی بسیار طولانی به عنوان گوهری نادر و دور از چشم و دسترس «نامحرم» ساخته و پرداخته شده‌است؟

ساز نزار

اما سود چنین داد و ستدی برای طرف دیگر هم به همین اندازه کلان است. با تبدیل یک وسیلۀ کوچک و سادۀ فردی به یک ابزار کارآمد همگانی همۀ نگرش و ذهنیت مرتبط با این وسیله هم از گوشه خلوت تنهایی‌اش به وسط عرصه کشانده می‌شود. آنچه می توانسته در حد یک خیال‌پروری فردی باقی ‌بماند دارای این امکان بالقوه می‌شود که تا حد یک نظریه، یک شیوۀ نگرش جهان، یک رفتار و رویکرد فکری و عملی اهمیت پیدا کند. نتیجه چنین تحولی روشن است: از یک سو اعتبار یافتن ذهنیت و کرداری که تا پیش از «همگانی» شدنش همواره با خطر سترون ‌ماندن و فرسودگی ناشی از ماندن در محیطی بسته همراه بوده‌است. و از سوی دیگر رویارویی جبری چنین ذهنیت و کرداری با جریان‌های دیگر اندیشه و تخیل و در نتیجه زیستن در هوای بارآور و جان‌بخش بده‌بستان و نقد و سنجش و اختلاط و ترکیب. یعنی زنده‌بودن و زاییدن.

پیچیدن امواج نوای سه‌تار ایرانی و غزل فارسی در فضای تالار بزرگ اروپایی، و به دنبالش پخش کاست‌ها و سی‌دی‌های آن‌ها در بسیاری فروشگاه‌ها و کتابخانه‌های عمومی فقط ارائه نمونه‌هایی غریب و مهجور از فن یا هنری بومی و «سنتی» نیست، بلکه قدم‌های ولو کوتاه و تازه‌کارانه و کمی خجولانه برای وارد‌شدن به یک گفت‌وگوی همگانی است. در ساده‌ترین و ابتدایی‌ترین حالتش پذیرفتن لزوم چنین ارتباطی و تن‌دادن به ضرورت‌های آن است. از این گذشته، از یک جنبه شخصی و یک‌سویه، از دیدگاه کسی که به لزوم چنین ارتباطی تن می‌دهد، به معنی اتکای به خویشتن و باور به برخورداری از مایه و اعتباری است که به ارائه‌اش می‌ارزد، اعتقاد به بهره‌مندی از دستاوردی که رفتن به عرصۀ بده‌بستان را توجیه و تشویق و حتی ایجاب می‌کند.

رسیدن به چنین باوری، از دیدگاه آن نوازندۀ فرضی منفرد و مهجوری که به قول شادروان علینقی وزیری باید ساز «نزار» و «قابل ترحم» را برای جمعی «بیش‌تر از دو نفر و کم‌تر از سه‌ نفر» می‌نواخته است تحولی بسیار مهم است. دل ای دل‌کردن در گوشۀ تنهایی کجا و هیاهو برپا کردن در یک تئاتر بزرگ در حضور دو هزار نفر کجا؟ نجوا کردن در پستوی خانه کجا و پخش کاست در سطح اروپا کجا؟

خوب. منظور از همۀ این حرف‌ها چیست و خلاصه، این مثل به چه آوردم؟ به خصوص، ربطش با گفت‌وگوی تمدن‌ها کجاست؟ جواب این سوال‌ها، و ارتباط همۀ آنچه گفته‌شد با هر نوع مبادله و گفتگویی میان ملت‌‌ها و کشورها و تمدن‌ها روشن است. شرط اول مشارکت در هر بحثی از یک طرف باور داشتن به هویت خویشتن به‌عنوان یک پای بحث، و از طرف دیگر اعتقاد به برخورداری از مایه‌ای است که در گفت‌وگو قابل ارائه ‌باشد. یا به گمان من از این هم بیش‌تر: مایه‌ای که ارائه‌اش واجب باشد. ضرورت هر مشارکتی از این دست این است که هم خودت خودت را قبول داشته‌باشی و هم آن را به دیگران هم بپذیرانی. بعد هم، چیزی در دست داشته‌ باشی که به مطرح کردنش بیارزد. این پذیرفتن و پذیراندن راه‌ها و ابزارهای مختلف دارد و باید کارآمدترین آن‌ها را با هر زحمتی و گاهی حتی با هر هزینه‌ای که شده به کار گرفت. این که ساز سه‌تار را بهانه این بحث کردم به همین دلیل بود. برای دوباره گفتن نکته‌ای بود که اگر هزار بار هم تکرارش کنی باز هم کم است، به‌خصوص که با همۀ بداهتش هنوز به نظر نمی‌رسد که درباره‌اش اتفاق نظر باشد. آن نکته این است که پیشرفت‌های علمی و فنی امکان‌های بی‌شماری برای همۀ گروه‌های اجتماعی، فرهنگ‌ها و ملت‌های کوچک و بزرگ فراهم کرده که هویت خودشان را بهتر بشناسانند و بهتر حفظ کنند و دستاوردهایشان را بهتر به عرصۀ داد و ستد جهانی برسانند. این پیشرفت‌ها، برخلاف آنچه گاهی ظاهراً به نظر می‌رسد و برخی نظریه‌پردازان نه چندان صادق هم آن را دستاویز می‌کنند، در بسیاری موارد مایۀ احقاق حق فرهنگی و تسجیل هویت‌های قومی و سنتی است و کم نیستند جنبه‌های ارزشمندی که با استفاده از همین پیشرفت‌های فنی از فراموشی یا نابودی یا استحاله نجات پیدا کرده‌اند.

این نکته به اندازۀ کافی روشن است و نیازی به بحث بیش‌تر ندارد. اما یک نکتۀ دیگر دربارۀ آن ساز نزار و ربطش با گفت‌وگوی تمدن‌ها باقی‌ می‌ماند که آن را هم باید گفت، چون شاید همۀ بحث بهانه‌ای برای گفتن این نکته بوده‌است.

سه‌تار، مثل هر سازی و مثل هر وسیلۀ هنری و بیانی دیگری، پیش از هر چیز یک ابزار فردی است. نماد این است که هر آفرینشی پیش از هرچیز حرکتی فردی است و هر نوع ارتباط، داد و ستد و گفت‌وگویی با هستۀ آغازین فرد شروع می‌شود، حتی گفت‌وگوی تمدن‌ها. نقش نهادهای اجتماعی و سازمان‌های دولتی هر چقدر هم که مهم باشد نمی‌تواند نقش و اهمیت فرد و خلاقیت‌های فردی را جزئی کند. بدون شک در فعالیت‌های گسترده‌ای که برای تدارک و پیشبرد مجموعه برنامه‌های تحت عنوان «گفتگوی تمدن‌ها» صورت می‌گیرد نهادها و سازمان‌های همگانی نقشی عمده خواهند‌داشت. پا گذاشتن به عرصۀ این گفتگو‌ها به ویژه از دیدگاه نظام جمهوری اسلامی و برای رفع بسیاری سوءتفاهم‌ها و ایهام‌ها و تدارک ارتباط‌های روشن‌تری در عرصۀ بین‌المللی ضرورت دارد. اما گفت‌وگوی تمدن‌ها پیش از هرچیز گفت‌وگوی آدم‌هاست، و ارتباط ذهنیت‌ها و خلاقیت‌هایی که در بسیاری موارد از هسته‌هایی فردی سرچشمه می‌گیرند و از گوشه‌هایی مهجور سر برمی‌آورند. دستگاه‌های بزرگ و کوچک دولتی البته حرف‌ خودشان را خواهند زد.

اما اهمیت اساسی دارد که گفت‌وگوهایی که آغاز می‌شود نوبت اندیشمندان و هنرمندان، به عنوان افرادی مستقل از آن دستگاه‌ها محفوظ بماند. حرف‌های ظاهراً فردی این کسان اغلب برد و تاثیری بسیار نیرومندتر از بسیاری برنامه‌های دولتی دارد. تاثیر عظیمی که در همین چند سال گذشته حاصل حضور گروه بسیار کوچکی از هنرمندان و اندیشمندان ایرانی در صحنه‌های بین‌المللی بوده نیازی به هیچ شرح و تفسیر ندارد. و گزافه نیست اگر بگوییم که یکی از گویاترین سخنگویان فرهنگ و هویت ایرانی در چند سال گذشته همان «ساز نزار» و غزل‌های «وارستگان و عاشقان مهجور» بوده‌است.

 

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو