ستاره | سرویس سرگرمی - میگویند یلدا شبی طولانی و سرد و سیاه است اما زیباترین و معروفترین شب سال همین یلداست چراکه بنا به سنتی دیرین طولانی بودن و سرمای آن را بهانه میکنیم و با کنار هم بودن، با گرمای محبت و دوست داشتن، یلدا را دلپذیر میسازیم. برای ایرانیان دانستن تاریخچه و آداب و رسوم شب یلدا و همچنین خواندن متن تبریک شب یلدا در این شب خالی از لطف نخواهد بود. در ادامه مطلب مجموعهای از متنهای ادبی ویژه شب یلدا برای شما آورده شده است.
فهرست موضوعی
قصه شب یلدا
بیا که امشب میخواهم تا صبح برایت زیباترین قصه جهان بگویم. بیگمان از قصه آنها که کاخهای عظیم ساختند نخواهم گفت، از بناهای بزرگ و سقفهای بلند و ستونهای استوار یا از قصه فاتحان سرزمینهای دور یا از قصه پهلوانان پیروز میدانها، از هفت شهر عشق و از دنیای شیرین غزل، از لیلیها و نازهایشان نخواهم گفت، همچنان که از مجنونها و نیازشان...
راز زندگی اینها نیستند. من برایت از زندگی قصه خواهم گفت و همه قهرمانهای داستانهای کهن که زندگی را شباهنگام در لحظات کوچک و ساده تجربه کردهاند. آنها که نه در کاخ، بلکه در خانهای کوچک تمام طول شب یلدا را کنار یکدیگر نشستند و حرف زدند و به آسمان خیره شدند و پس از در آغوش کشیدن خویشان، چشمانشان را بستند و نفسی عمیق کشیدند.
راز زندگی در میان انسانهای معمولی سرزمین پارس است. آنها که در شب یلدا به وصال معشوق رسیدند؛ پس از نازهایشان، لحظهای لبخندی زیرکانه بر لب آوردند و پس از نیازهایشان قطره اشکی از شوق ریختند.
میان داستانهای شگفتانگیز در جستجوی راز زندگی نباش، لذت راستین زندگی در همین لحظههای کوتاه در بلندای شبی بلند خلاصه میشود، نه در آن داستانهای بلند. زندگی در تمام این لحظاتی که رازش را جستجو میکنی، آرام و بیصدا از کنار تو گذر میکند.
پس بیا با لحظههای شیرین کنار هم بودن، با یک هندوانه و چند انار، کنار هم باشیم، بگوییم و بشنویم و بخوانیم و بخندیم. زندگی چیزی بیش از این نیست. قرار نیست پهلوانان و عاشقان قهرمان قصه تو باشند، برخیز و قهرمان رؤیاهای خودت باش...
آخرین شب پاییز
امشب یلداست. شبی که پاییز، در هر ثانیه از تو رد میشود و میگذرد. برگهای رقصان پاییز از دور نظارهگر چشمانت هستند و آرام مینگرند تا ببینند چگونه برایشان دست تکان میدهی. پلک پاییز سنگین شده و دارد به خواب زمستانی فرو میرود. صحبت از رفتن پاییز نیست. میبینی؟ تنها یک دقیقه ناقابل میتواند از یک شب عادی و همیشگی تو، یلدا بسازد؛ یادمان باشد با آمدن زمستان، مشعل با هم بودن را روشن بگذاریم تا سردی فاصلهها به خانهها راه نیابد.
امشب یلداست. شبی که پاییز، در هر ثانیه از تو رد میشود و میگذرد و تو در فصل سپید سرما، دلگرم آیندهای هستی که بهاران است. با اشعار گرم حافظ، خود را برای زمستان سرد بیمه میکنی؛ زیرا که هیچ زمستانی ماندنی نیست؛ حتی اگر همه شبهایش یلدا باشد. در این با هم بودن یلدایی، حافظ از عشق، غزل میسراید و ما در جمع هم از همه فصلهای خداوندی لذت میبریم و شکر میگوییم. همین باهم بودنهاست که یلدا را نیکنام کرده و در تاریخ ماندگار است.
امشب یلداست. شبی که پاییز، در هر ثانیه از تو رد میشود و میگذرد؛ سرخی انار و لبخند پسته و شیرینی هندوانه. شب فال و شب حافظ و شب شعرهای شیرین با هم بودن. امشب، میوه سربسته حرفهامان را روبروی هم میگذاریم تا طعم شیرین دوستی را به کام زمستانی روزگار بچشانیم.
آری یلداست. بگذاریم هرچه تاریکی است، هرچه سرما و خستگی است، تا سحر از وجودمان رخت بربندد. امشب بیداری را پاس بداریم که تا فردایی روشن راهی دراز باقی است. عمرت یلدای بی پایان، دلت دریای تابستان، نبینی غمهای زمستان. و ای کاش روزگارت همیشه بهاران باشد.
یلدا یک بهانه است
یلدای طولانی سال، بهترین بهانه برای نیمنگاهی کوتاه انداختن به لحظههاست؛ لحظههایی که در سرعت عبور، خلاصه میشوند و میگذرند و این گذشتن، بهترین پیام برای زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینی در کنار هم بودن لبخندهای امروز، هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جداییهای فرداست.
یلدا بهانهای است، بهانهای تا ما از فرمان کانالهای پرپیچوخم سیمهای ارتباطات بگذریم و لحظههای قشنگ با هم بودن را به هیجان سریالهای زندگی شیشهای نفروشیم.
یلدا بهانهای است تا پندها و تجربههای ارزشمند پدربزرگها و مادربزرگهایی را که در پس وقت نداشتنها و بیحوصلگیهای کوچکترها مدفون ماندهاند، زنده کنیم.
یلدا بهانهای است برای تکرار هر آنچه روزگاری، سرمشق خوبیهایمان بوده و امروز بر روی طاقچه عادتهایمان غبار میگیرند و فراموش میشوند.
یلدا بهانهای است برای دیدن عزیزانی که تصویر و صدایشان در پس مشغلههای زندگی رنگ باختهاند. بهانهای است برای نشستن لبخند بر لبان کودکان، در آغوش پر از مهر بزرگترها.
یلدا بهانهای است؛ بهانهای برای من، بهانهای برای تو، تا همگی، لحظههای شیرین با هم بودن را تجربه کنیم.
یلدا، شبی عاشقانه و پر نور
از یلدا بپرس راز شب زندهداری عاشقان را. از یلدا بپرس که چگونه ستارگان بلندبخت، از آغاز زمین بیوقفه در شبها سوسو زده و چراغ راه زندگی بودهاند. بپرس که امید به دیدار صبح و ظفر چه اصالتی دارد؛ پیروزی نور بر تاریکی را چه حکمتی است؛ چیرگی امید بر نومیدی و ظلمت چه حقیقتی است؟ یلدا میداند که انهدام سلطه تاریکی چگونه است. شاهد همیشگی زمستان است یلدا؛ که مژده دوباره رسیدن بهار را در طویلترین و چراغانیترین شب زمین ندا میدهد.
شب همچنان ادامه دارد. خورشیدِ فردا کمی در تأخیر است؛ که امشب را در طولانیترین لحظات با هم بودن پر از رمز و راز عاشقانه حیات کنیم؛ پر از نیایش خویشاوندی و همدلی. یاد کنیم از پروازهای گذشته، از سفرهای تعالی، معجزات مکرر عمر. یاد کنیم از روزگار همیشه در شتاب، زندگانی پر رمز و راز. یکدیگر را فراخوانیم به سمت یک رنگی، به سمت عشق؛ که عمر نمیایستد؛ که لحظه، گریزان است و با هم بودن غنیمتی است.
فرصت بخواهیم از عشق، از هستی، از خالق. فرصت بخواهیم که در تکتک آینههای زمین، تجربههای عزیز را ببینیم؛ که تکتک شبهای عمر را در لباس خوشبختی به صبح برسانیم؛ که کوکبهای اشارهگر شبهای جهان را قدر بدانیم و هر آنچه طلوع سپیده را تقدیس کنیم.
فرصتی بخواهیم که باشیم و صلح در ما باشد. خورشید بیوقفه در ما باشد و تبرک نصیب دستهای ما باشد. شب هنوز ادامه دارد. بیدار بمانیم که تا رسیدن نور تمام تاریکیهای خود را از پنجره بیرون اندازیم. به استقبال سپیده فردا نامهای یکدیگر را در شبنشینی شعف با مهر صدا بزنیم...