کافه سینما: چهل‌وسه سال از حضور او در سطح اول سینمای جهان می‌گذرد. استیون اسپیلبرگ 67 ساله در این چهار دهه در کارگردانی و نویسندگی و تولید بیش از صد فیلم شرکت داشته است. متن زیر بخشی از گفت‌وگوی چند ماه قبلِ تله‌راما با فیلمساز بزرگی است که به گفتۀ خودش روزی خود را از رؤیاهای رنگی‌اش به دست می‌آورد. به مناسبت تولد آقای اسپیلبرگ، برای علاقه مندان سینما:

* بارها گفته‌اید که برای یادگیری سینما، فیلم دیدن حتی از ارتباط مستقیم با فیلمسازان هم روش بهتری است...

توصیۀ معمول من به دانشجویان سینما این است که همه چیز ببینند: از فیلم‌های موج نوی سینمای فرانسه و آثار سینمای اکسپرسیونیستی آلمان، تا فیلم‌های سینمای چین و ژاپن و ... . آن‌ها به این طریق به یک نتیجۀ مهم و اساسی خواهند رسید: اینکه هزار شیوه برای روایت یک داستان وجود دارد. اما نکتۀ جالب توجه اینجاست که تماشای هر کدام از روایت‌ها این احساس را به وجود می‌آورد که این تنها شیوۀ روایی ممکن برای این داستان است. بنابراین فیلم دیدن بهترین راهِ یادگیری، در شرایطی‌‌ست که به فیلمسازان دسترسی وجود ندارد. البته من از این شانس برخوردار بودم که از سن کم شروع به کار کنم و با بیلی وایلدر، ساموئل فولر، کینگ ویدور، دیوید لین، و استنلی کوبریک آشنا شوم. شایع‌ترین سؤالی که بین فیلمسازان مطرح می‌شود این است: «این سکانس رو چطور دراوردی؟»



* با استنلی کوبریک چطور ملاقات کردید؟

برای فیلمبرداری ایندیانا جونز به انگلستان رفته بودم تا از استودیوی الستری بازدید کنم. کوبریک سر یکی از صحنه‌ها به استودیو آمد تا نماهای داخلی هتل "اورلوک" فیلم درخشش را آنجا بسازد. او در حال آماده‌سازی یک پلان بود و در دستش یک نوع پریسکوپ وارونه بود که خودش اختراع کرده بود... کوبریک من را برای صرف شام به منزلش دعوت کرد. او را با سؤال‌هایم بمباران کردم، در حالی که فکر نمی‌کنم او حتی یک سؤال از من پرسیده باشد!

همچنین از رفاقتم با فرانسوآ تروفو یاد کنم که او را برای مدت چند ماه به عنوان بازیگر برخورد نزدیک از نوع سوم در موبیل آلاباما در کنارم داشتم. او وقتی بازی نمی‌کرد به تدوین فیلم جدیدش پول توجیبی مشغول می‌شد و برایم تعریف می‌کرد که کار با بچه‌ها چه قدر برایش هیجان‌انگیز بوده است. او مدام این جمله را تکرار می‌کرد: «وقتی کودکی را مقابل دوربین می‌بری، حقیقتی را می‌بینی که تا قبل از آن هیچوقت تجربه‌اش نکرده‌ای.» وقتی داشتم ای‌.تی را می‌ساختم این کلمات ذهنم را سخت به خودش مشغول کرده بود.

* کارنامۀ شما ذوق و علاقۀ شدیدتان به تاریخ را نشان می‌دهد...

تاریخ همیشه من را مجذوب کرده است. اگر به تعداد کتاب‌های تاریخی که خوانده‌ام فیلم می‌ساختم، تقریبا هیچ فیلم دیگری جز فیلم‌های تاریخی در کارنامه‌ام نداشتم! الآن مشغول خواندن کتابی دربارۀ ویلیام ایتون -سفیر آمریکا در تونس به سال 1803- هستم. او با نجات یک ناو که توسط غارتگران مصادره شده بود، اولین عضو ارتش آمریکا در تاریخ است که دور از سرزمینش خدمت کرد. با اینکه کتاب جالبی‌ست فکر نمی‌کنم بر مبنای آن فیلم بسازم. لزوما برای یافتن یک موضوعِ جالب کتاب نمی‌خوانم و خیلی از کتاب‌ها را در میانه یا نیمه‌تمام رها می‌کنم...

* همه چیز نسبت به دوران «هالیوود نوین» و اوایل فعالیت حرفه‌ای شما در اواخر دهۀ 1960 تغییر کرده است. دوران فیلمسازان مؤلفی که قصد داشتند صنعت سینما را متحول کنند...

«هالیوود نوین» هرگز وجود نداشته و به نظرم اختراع ژورنالیست‌هاست! اگر هم یک زمانی وجود داشته من متعلق به آن دوره نبودم... فکر می‌کنم به «هالیوود قدیم» تعلق خاطر بیشتری دارم. همیشه عاشق فیلمسازانی بوده‌ام که در هر فیلم سبک‌شان را تغییر می‌دهند. فیلمسازانی مثل کاپرا یا هیچکاک سبک خاص و متمایزی دارند که شبیه هیچ فیلمساز دیگری نیست. در مقابل فیلمسازانی هم وجود دارند که مانند بازیگران هزارچهره به سبک خاصی پیش نمی‌روند. افرادی مانند ویکتور فلمینگ یا مایکل کورتیز مهر خاصی بر هیچ فیلمی نزدند و یک مجموعه آثار کاملا ناهماهنگ از خود بر جای گذاشتند. من تمام سعی خودم را می‌کنم تا در کارم به‌گزین باشم. دنبال کردن یک سبک خاص در فیلمسازی خیلی زود خسته‌ام می‌کند و لازم است وارد عرصه‌هایی شوم که وحشت‌زده‌ام کنند. ترس، من را بیشتر تحت تأثیر قرار می‌دهد تا اعتماد به نفس. دقیقا به همین دلیل است که مونیخ، اسب جنگی یا لینکلن را ساختم. موضوعاتی که ظاهرا هیچ ارتباطی به سینمای من ندارد.

استیون اسپیلبرگ,بیوگرافی استیون اسپیلبرگ,فیلمهای استیون اسپیلبرگ


اسب جنگی

* آخرین فیلم کلاسیکی که دیدید چه بود؟

جدیدا دوباره فیلم خانم مینیوِر ویلیام وایلر را دیدم که نسخۀ بلوری آن چند هفته قبل منتشر شد. عاشق فیلم‌های بلوری هستم. من یک کلکسیون شخصی متشکل از حدود نه‌هزار فیلم دارم که البته خیلی کوچک‌تر از کلکسیون گستردۀ دوستم مارتین اسکورسیزی است. بسیاری از فیلم‌ها را هم در شبکۀ TCM می‌بینم.

یک چیز فوق‌العاده دربارۀ سینما وجود دارد: هر فیلمی باعث می‌شود موضوع یا دنیایی را کشف کنید که تا قبل از دیدن‌اش متوجه علاقۀ خود به آن نشده بودید و ناگهان عطش سیری‌ناپذیری به آن پیدا می‌کنید. من هیچ‌وقت تماشای یک فیلم را از میانۀ راه رها نمی‌کنم. اگر فیلمی بد شروع شود، امیدوارم که در میانه بهتر شود؛ و اگر در ادامه بدتر شد، به یکی از آن پایان‌های معجزه‌آسای هالیوودی دل خوش می‌کنم. من تماشاگری خوش‌بین هستم!

* یک علاقه‌مند سینما این شور و هیجان خاص را بارها تجربه می‌کند؛ امیدی که گاهی ناامید می‌شود...

از لحظه‌ای که سالن سینما تاریک می‌شود و پرده کنار می‌رود، درست عین کودکی می‌شوم که مقابل هدیۀ تولد یا کریسمس قرار گرفته. هدیه‌ای با بسته‌بندی و روبان و کارت تبریک. با اینکه دلم می‌خواهد کاغد کادو را پاره کنم، پدر و مادرم به من آموخته‌اند که اول از خواندن کارت تبریک شروع کنم... اما در سینما تیتراژ پایانی فیلم نقش کارت تبریک را ایفا می‌کند و کل فیلم مثل هدیه است.

* از الآن تا سال 2015 نام‌تان به عنوان تهیه‌کننده یا کارگردان حدود 25 فیلم که هنوز در مرحلۀ پیش‌تولیدند مطرح شده است. آیا می‌توانید تا آن موقع روی همۀ این پروژه‌ها کار کنید؟

الآن همزمان داریم روی پروژه‌های مختلف کار می‌کنیم. انتخاب‌های من معمولا حساب‌شده نیست و بیشتر یک واکنش غیرارادی به یک ایده یا فیلمنامه یا کتاب است. یک چیزی شبیه عاشق شدن. باید یک موضوع آن‌قدر نفسم را ‌بگیرد تا به صرافت بیفتم درباره‌اش داستان بگویم. طبق برنامه‌ریزی روبوپوکالیپس را در سال 2014 کارگردانی خواهم کرد. حتما از علاقۀ زیادم به ژانر علمی-تخیلی خبر دارید. اگر تا آن‌وقت قصه‌ای سر و کله‌اش پیدا شد و شگفت‌زده‌ام کرد، چرا که نه؟ حتما به سراغش می‌روم.

گردآوری بیوگرافی آکاایران گردآوری بیوگرافی آکاایران