آخر سریال سیب ممنوعه (بخش ششم)

منبع: آخر سریال

327

1398/10/3

14:35


چهارشنبه, 01 آبان 1398 09:11

آخر سریال سیب ممنوعه (بخش ششم)

زمانیکه کمال در اتاق ییلدیز و ییلدیز در آغوش او در حال گریه است، هالیت پشت در اتاق می رسد و کمال مجبور به فرار می شود. هالیت ییلدیز را متقاعد می کند که به خانه برگردد. بازگشت ییلدیز نزد شوهرش، کمال که تازه امیدی برای به دست آوردن دوباره ییلدیز پیدا کرده بوده را سخت عصبانی می کند.


با ازدواج اندر و رانده شدن جانر از خانه خواهرش، امیر و جانر تصمیم می گیرند تا با هم زندگی کنند. آنها خانه ی روبروی زینب را کرایه کرده و همسایه او می شوند. زینب که اکنون جزو مدیران شرکت است به درخواست زرین به نمایشگاه یکی از آشنایان او می رود. دوندار که مردی جوان امار بسیار عصبی است با زینب درگیری لفظی پیدا می کند اما زمانیکه موقعیت او را می فهمد برای طلب بخشش از هیچ تلاشی فروگذرار نمی کند. اندر از برادرش می خواهد تا زینب و دوندار را به هم نزدیک کند و اینگونه او را از زندگی علیهان دور نگه دارد.


از سوی دیگر تحمل ییلدیز سر آمده و توهین و تحقیر های هالیت او را به ستوه آورده است. وضعیتی که را به سمت تصمیمی بزرگ سوق می دهد. او در کمال آرامش چمدانش را بسته و به خانه کمال می رود اما زمانیکه کمال در را باز می کند با صحنه ی عجیبی رو به رو می شود. زهرا به عنوان عروس پشت میز نشسته و هالیت نیز منتظر است تا عقد دخترش و کمال توسط عاقد جاری شود. در همین زمان اریم که به درخواست دوستان جدیدش سوئیچ ماشین را دزدیده، با زنی تصادف می کند. دوستانش او را در ماشین تنها گذاشته و فرار می کنند. اریم تلفنی خبر تصادف را به کمال می دهد و عقد نیمه کاره رها می شود.


جانر، دوندار را برای جشن سال نوی شرکت دعوت می کند و برای نزدیک کردن او به زینب برنامه ای را طرح ریزی می نماید. هر ساله در مهمانی سال نو علیهان و هاکان که مدیران شرکت هستند هر یک به قید قرعه به یک نفر هدیه می دهند. جانر یک اسم را نیز برای زینب که جدیدا مدیر شده بیرون می آورد و اعلام می کند فرد برنده، مهمان شام در خانه ی زینب خواهد بود. او با تقلب اسم دوندار را می خواند و زینب که از تعجب دیوانه شده به دوندار قول می دهد تا برایش غذای خاصی که قول داده شده ترتیب دهد. او فردای آنروز دوندار را برای شام دعوت کرده اما علیهان و بقیه آنها را تنها نمی گذارند و به خانه زینب می آیند.


کمال تصمیم می گیرد تا عقد را به تعویق بیاندازد اما این هالیت را مشکوک می کند. او صدقی را مامور تعقیب کمال می کند و او کمال را با ییلدیز می بیند. ییلدیز توضیح می دهد که خواسته به کمال اخطار بدهد که زهرا را رها نکند و زودتر با او ازدواج کند. از طرف دیگر امیر به خاطر بدهی گیر مافیا میفتد اما با کمک دوندار از این مشکل نجات پیدا می کند. زینب برای تشکر از دوندار او را به غذا دعوت می کند اما در آنجا با علیهان روبرو شده و برای ناراحت کردن او، دوندار را دوست پسر خود معرفی می کند. دوندار که به زینب علاقمند شده به او پیشنهاد می دهد که به این دروغ ادامه دهند تا علیهان از زینب دور بماند. زینب واقعیت ماجرا را تنها برای ییلدیز می گوید و در مقابل بقیه تظاهر به رابطه با دوندار می کند. او دوندار را برای یک مهمانی کارائوکه که علیهان هم حضور دارد با خود می برد. جانر به پیشنهاد ییلدیز سر و وضع دوندار را تغییر داده و زمانیکه دوندار در مهمانی برای زینب ترانه ای می خواند علیهان کاملا متعجب و ناراحت می شود تا جایی که مهمانی را ترک می کند.


فردای آن روز هاکان زینب را به جایی می کشاند که علیهان منتظر اوست. علیهان که به خوانندگی دوندار حسادت کرده سعی می کند تا با نواختن پیانو و آواز خواندن دل زینب را به دست بیاورد. او از زینب می خواهد که تا پایان این ازدواج مصلحتی منتظر او بماند اما زینب همه چیز را تمام شده می داند.


نقشه های ییلدیز و اندر برای جدا کردن زهرا و کمال به جایی نمیرسد و بنابراین برای این هدف با یکدیگر همدست می شوند. آنها با استفاده از ایرم سعی می کنند تا زهرا را به خیانت کمال متقاعد کنند اما بازهم موفق نشده و نه تنها این کارشان منجر به ازدواج کمال با زینب می شود، باعث جدایی ایرم از هاکان نیز می گردد. اندر تصمیم می گیرد که حقیقت را به ایرم بگوید و او را به جان ییلدیز بیاندازد. ایرم با عصبانیت به عمارت ییلدیز و هالیت می رود اما زینب نمی گذارد تا نقشه آنها برملا شود و به عبارتی ییلدیز را نجات می دهد. این مسئله رابطه بین زینب و ییلدیز را خراب می کند و ییلدیز تصمیم می گیرد تا انتقام این اتفاق را از اندر بگیرد. او نقشه ای می ریزد که زنی به امیر تهمت دزدی بزند و با انداختن این کار به گردن اندر رابطه ی او را با جانر به هم می زند.


یکی از دوستان قدیم هالیت می میرد و نامه و یک ساعت برای او باقی می گذارد. این مرد که سابقا شریک هالیت بوده همان معشوقه فسون مادر علیهان است که دقیقا همان ساعت را با هالیت خریده بودند. هالیت برای اثبات بی گناهی اش نزد علیهان هر دو ساعت را برای او می فرستند و اینجاست که مشخص می شود تمام این کارها و انتقام جویی های علیهان کاملا بیهوده بوده است... ادامه دارد...

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو