آخر سریال سیب ممنوعه (بخش هفتم)

منبع: آخر سریال

750

1398/10/3

14:35


شنبه, 16 آذر 1398 10:19

آخر سریال سیب ممنوعه (بخش هفتم)

علیهان به دفتر هالیت می رود تا درباره ی جریان ساعت ها صحبت کنند. در آنجا میفهمد که چه کسی با مادرش رابطه داشته و هر چه کرده بیهوده بوده است. اندر در شرکت از امیر عذرخواهی کرده و با این کار جانر او را می بخشد. ییلدیز هم همینکار را با هاکان کرده و با زینب آشتی می کند. حرفهای ییلدیز باعث آشتی هاکان با ایرم می شود اما چندی بعد ایرم به خاطر یک پیشنهاد کاری به بورسا می رود و این رابطه خاتمه می یابد. از سوی دیگر اندر زهرا را متقاعد می کند تا دکور خانه کمال را تغییر دهد. آنها تا پایان این تغییرات باید در عمارت هالیت در کنار ییلدیز زندگی کنند.
دوندار زینب را به شام دعوت کرده و به او ابراز علاقه می کند. اما زینب قبول نکرده و این عشق یک طرفه را به ضرر دوندار می داند. علیهان تصمیمش برای طلاق را به اندر اعلام کرده و برای فردای آن روز قرار طلاق می گذارند. اکنون که همه چیز حل شده زمان به دست آوردن دل زینب توسط علیهان رسیده است. او به خانه زینب رفته و همه چیز را از اول برای او می گوید. او قول می دهد که فردا بعد از طلاق سریعا نزد او آمده و وی را با خود ببرد. زینب قبول می کند اما فردا علیهان با خبر بدی می آید. اندر حاضر به طلاق نشده و زینب علیهان را از خود می راند. همان شب علیهان که بسیار مست بوده توسط هاکان به خانه برده می شود. اندر از این حال او استفاده کرده و وی را لخت در تخت می خواباند و از خودشان عکس می گیرد.


ییلدیز که با فایل صدای توطئه علیه ایرم توسط اندر تهدید شده، به بهانه خرید ماشین به نمایشگاه دوندار می رود و از او می خواهد که گوشی اندر را بدزدد. دوندار دزدانی را اجیر کرده و این مسئله را حل می کند اما از طرف دیگر جانر از دوندار میخواهد که گوشی خواهرش را برای او پیدا کند. ییلدیز دوندار را متقاعد کرده حق با اوست و گوشی اندر را از او می گیرد. او فایل صوتی را پاک می کند اما با عکس برهنه ی اندر و علیهان رو به رو می شود. او به این خاطر با علیهان دعوا کرده و عکس ها را پاک می کند اما خبر را به زینب می دهد. وجود رابطه ی بین علیهان و اندر باعث می شود تا زینب برای همیشه پرونده ی علیهان را ببندد و فورا به دوندار پیشنهاد ازدواج دهد.
اندر برای نزدیک کردن ییلدیز و کمال که اکنون در یک خانه زندگی می کنند نقشه می کشد. او مربی ییلدیز در باشگاه را تغییر داده و به کمال میگوید که ییلدیز با مربی اش رابطه دارد، تا از این طریق حسادت او را برانگیزد. دوستی اریم با دختری از طبقه ی فرو دست که خلافکار هم هست او را به دردسر می اندازد. دزدی یک انگشتر توسط آن دختر باعث می شود اریم هم به اداره پلیس برده شود و پدرش تصمیم به فرستادن او به لندن بگیرد. در نبود هالیت، کمال برای صحبت به اتاق ییلدیز می رود و لیلا آنها را می بیند. لیلا این مسئله را به مادرش گفته اما قبل از او ییلدیز داستان را آنطور که می خواهد برای هالیت تعریف می کند و وانمود می کند که لیلا به کمال علاقمند شده است.


مصطفی که پدر ییلدیز است از زندان آزاد شده و به سراغ آسمان می رود. او به خاطر قتل پدر زینب سال ها در زندان بوده و اکنون تصمیم دارد تا از زینب و مادرش انتقام بگیرد. زینب و ییلدیز که گمان می کنند پدرشان سالهاست مرده از اینکه پدران متفاوتی دارند بی خبرند. آزار و اذیت های مصطفی آسمان را به ستوه آورده تا جایی که مجبور می شود برای دفاع از خود وی را زخمی کند. این اتفاق مسئله زنده بودن مصطفی را برای هالیت و ییلدیز فاش می کند اما تصمیم می گیرند تا آن را از زینب مخفی کنند.
در نهایت اندر با گرفتن بخشی از سهام زرین موافقت می کند تا از علیهان جدا شود. از طرف دیگر حسادت های کمال به ییلدیز روز به روز بیشتر شده و به علاوه ورشکستگی کمال حال روحی اش را به هم می ریزد. اکنون زمان آن رسیده تا ییلدیز با کمک امیر،کمال را کاملا از زندگی شان بیرون بیاندازد. او قراری را با کمال در یک هتل ترتیب می دهد و خبرش را به گوش اندر می رساند. اندر با هالیت و زهرا به آنجا می روند اما نه ییلدیز که زن دیگری را در آنجا می بینند. این مسئله باعث جدایی زهرا از کمال شده و ییلدیز را از دست او خلاص می کند.
اریم که اوقات سختی را در لندن می گذراند با رضایت پدرش تصمیم به بازگشت می گیرد. در این سفر مردی به نام کایا او را همراهی می کند که عشق سابق اندر بوده است. اندر که راز بزرگی در سینه دارد از نزدیک شدن اریم به کایا واهمه دارد. زمان جشن عروسی زینب نزدیک شده و علیهان تصمیم می گیرد تا در همان روز به آمریکا برود. امیر صحبت های اندر و جانر را در رابطه با عکس برهنه آنها که دروغین بوده می شنود و خبر را به زینب می رساند. زینب اکنون می داند که رابطه ای بین علیهان و اندر نبوده اما برای بازگشت از این راه دیر شده است. روز عروسی فرا می رسد و علیهان پیش از رفتن به فرودگاه سری به آنجا می زند و زینب را می بیند. دیدن علیهان زینب را دگرگون می کند و زمانی که علیهان آنجا را ترک کرده، تصمیم می گیرد تا با نامه ای از دوندار عذرخواهی کند. او مراسم را با لباس عروس ترک کرده و به فرودگاه دنبال علیهان می رود اما زمانی می رسد که هواپیما فرودگاه را ترک کرده است... ادامه دارد...

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو