شعر های کودکانه طرفدارانه بی نهایت زیادی دارد ، تعدادی از طرفدارها پدرها و مادرهای کنونی را تشکیل می دهند که در قدیم با این داستان ها و شعرها خاطره داشتنه اند و دارند و و گروهی هم فرزندان خردسالی هستند که با خواندن این داستان ها و شعرها با صدای مادربزرگ ها و یا پدر بزرگ ها خنده بر لبانشان نقش می بندد ، سایت کودک آکا قصد دارد در این صفحه تعدادی از این شعرهای قدیمی کودکانه را برای شما همراهان همیشگی این سایت قرار دهد ، امیدواریم این داستان ها باب سلیقه شما باشد :

شعر کودکانه "صابون"

 

شعر کودکانه شب یلدا

حسنی ما یه بره داشت
بره شو خیلی دوست می داشت
برهء چاق توپولی، زبر و زرنگ و توقولی
دس کوچولو، پا کوچولو، پشم تنش کرک هلو
خودش سفید سمش سیا، سرو کاکلش رنگ حنا
بچه های اینور ده، اونور ده، پایین ده، بالای ده
همگی باهاش دوست بودن
صبح که میشد از خونه در می اومدن
دورو برش جمع می شدن، پشمهاشو شونه می زدن
به گردنش النگ دولنگ، گل و گیله های رنگارنگ.
حسنی ما
سینه ش جلو. سرش بالا، قدم می زد تو کوچه ها، نگاه می کرد به بچه ها

یه روز بهار
باباش اومد تو بیشه زار
داد زد : آهای حسن بیا کجایی بابا؟
بره تو بیار ، خودتم بیا.

قیچی تیز
پشم سفید
بره رو گرفت، پشمهاشو چید
برهء چاق توپولی، زبر و زرنگ و توقولی
شد جوجهء پرکنده
همگی زدن به خنده

پیشیه می گفت :
- تو بره ای یا بچه موش لخت راه نرو، یه چیزی بپوش

حسنی ما ،
شونه ش بالا،
سرش پایین
قدم می زد تو کوچه ها
نگاه می کرد روی زمین.

ریسید و تابید و کلاف کرد
شست و تمیز و صاف کرد
منظم و مرتب
پیچید توی چادر شب

ننهء حسن
دوون دوون
از خونه شون اومد بیرون
پشمها رو بسته بسته کرد
سفید و گلی دو دسته کرد

یه جفت میل و یه مشت کلاف
حالا نباف و کی بباف

ننهء حسن
سرتاسر تابستون
نشسته بود تو ایوون
بی گفتگو، بی های و هو
برای حسن لباس می بافت

فصل زمستون که رسید بارون اومد، برف بارید،
حسنی ما، لباسو پوشید خرامون و خرامون اومد میون میدون
حیوونا شاد و خندون

خانومی گفت :
لباس حسن عالی شده قشنگتر از قالی شده

پیشیه می گفت :
لباس حسن قشنگه مثل پوست پلنگه

ببعی می گفت :
بع، سرده هوا، نع.
اما حسن، لباس به تن، خنده بلب
شونه شو داده بود عقب
میون برف و بارون قدم می زد تو میدون

باباش بهش نیگا می کرد
دود چپق هوا می کرد

ننه ش می گفت :
ننه حسنی ماشالا
چشم نخوری ایشالا.

شعر کودکان

یک روز یه آقا خرگوشه....................... رسید به یه بچه موشه
موشه دوید تو سوراخ ......................... خرگوشه گفت : آخ
وایسا، وایسا، کارت دارم...................... من خرگوش بی آزارم
بیا از سوراخت بیرون ........................ نمی خوای مهمون
.
یواش موشه اومد بیرون ....................... یه نگاهی کرد به خرگوش
دید که گوشاش درازه ..................... دهنش بازه
.
شاید می خواد بخوردم ...................... یا با خودش ببردم
پس می رم پیش مامانم ...................... آنجا می مانم.
.
مادر موشه عاقل بود......................... زنی با هوش و کامل بود
یه نگاهی کرد به خرگوش ................... گفت ای بچه جون!
نترس مامان این مهمونه .............. خیلی خوب و مهربونه
پس برو پیشش سلام کن ................... بیارش خونه

 

شعر کودک

تو حوض خونه ما..........ماهیهای رنگارنگ
بالا و پایین می رن........با پولکای قشنگ
کلاغه تا می بینه.........کنار حوض می شینه
...........می خواد ماهی یگیره
ماهیا تا می بینن........به زیر آبها میرن
.....کلاغ شیطون می شه زار و پریشون
.....کلاغ شیطون می شه زار و پریشون

شعر کودکی

خونه زیبا

وقتی تو خونه مامان خنده به لب داره
دنیا می خنده به ما شادی میاره
بابا که از در میاد با بوسه شیرین
برای ما بچه ها هدیه میاره

تو باغچه خونه ما پر از گل و گیاهه
اگه رو سبزه و گل بذاریم پا گناهه
ما مثل شاپرکها می رقصیم دور گلها
با هم آواز می خونیم تو این خونه زیبا
 
توی ده شلمرود
فلفلی مرغش تک بود
یه ده بود و یه فلفلی
یه مرغ زرد کاکلی
یه روز که خیلی خسته بود
کنج اتاق نشسته بود
یه دزد رند ناقلا
شیطون و بدجنس و بلا
اومد و یک کیسه آورد
کاکلی رو دزدید و برد
تنگ غروب که فلفلی
رفت به سراغ کاکلی
نه آب بود و نه دونه بود
نه کاکلی تو لونه بود
داد زد و گفت
مرغ کاکلی
توپول موپولی
دست و پا گلی
نوک حنایی ، کجایی ؟
فلفلی هی صدا زد
اما جواب نیومد
تنها یه رد پا به جا مونده بود
اون دوروبرا آقا فلفلی
قبا به تن
شال به کمر
گیوه به پا
کلاه به سر
یه کوزه آب
یه سفره نون
از توی ده اومد بیرون
کدخدا گفت
اوقور بخیر
مگه با ما قهری فلفلی ؟
عازم شهری فلفلی؟
فلفلی گفت
اون مرغ زرد پا کوتاه
کاکل حنای نوک طلا
که صد تومن می خریدنش نمی دادمش
دزده گرفت و بردش
میرم که پیداش بکنم
دزده رو رسواش بکنم
یکسره رفت ارومیه
تا ببینه کی به کیه
اینور و دید اونورو دید
اینجاواونجا سرکشید
نه مرغودید،نه دزدو دید
ازاونجا رفت به تبریز
منظره هاش دل انگیز
اینجاواونجا سرکشید
نه مرغودید،نه دزدو دید
ازاونجا شد سوار فیل
یکسره رفت به اردبیل
کوه سهند و سبلان
سرکشیده به آسمان
از پشت کوه سرک کشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از اونجا رفت به آستارا
شهر قشنگ باصفا
گوشه کنارا سرک کشید
نه مرغودید ،نه دزدو دید
از آنجا بی معطلی
یکسره رفت به انزلی
میان دریا کشتی بود
ماهی به این درشتی بود
تو کشتی ها سرک کشید
نه مرغودید ،نه دزدو دید
از اونجا رفت به شهر رشت
اینور و گشت ، اونوروگشت
تو شالیزارها سرک کشید
نه مرغودید ،نه دزدو دید
از اونجا رفت به لاهیجان
مردم خوب مهربان
شهر به این مصفایی
سرتاسرش باغ چایی
یه گشتی توی کوچه خورد
یه عالمه کلوچه خورد
اینجارو گشت،آنجاروگشت
از تنکابن هم گذشت
عروس شهرهای شمال
مرکز باغ پرتغال
از آنجا بامینی بوس
یکسره رفت به چالوس
اینجا و آنجاسرکشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از بس که هی بارون آمد
از آنجاهم بیرون آمد
نشست توی سواری
رفت توی شهر ساری
دومترونیم پارچه خرید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از اونجا شاد و خندون
رفت توی شهر گرگان
ترکمن های اسب سوار
دنبال هم قطار قطار
تودشت و صحرا سرکشید
نه مرغودید ، نه دزد و دید
از اونجا بیرون آمد
رفت توی شهر گنبد
گنبد قابوس اینجاست
ببین،ببین،چه زیباست
اینجا واونجا سرکشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از توی شهر گنبد
یکسره رفت به مشهد
وقتی به صحن نو رسید
یکدفعه کدخدا رو دید
کدخدا گفت:سفر بخیر
همه جا رو گشتی فلفلی
چه طوری مشتی فلفلی؟
تنها میای تنها میری
بگو ببینم کجا میری؟
فلفلی گفت:دارم یه جای دور می رم
به شهر نیشابور می رم
هندونه هاش چه عالیه
حقا که جاتون خالیه
تو جالیزها سرک کشید
اینجا واونجا سرکشید
سوار سوار ، پیاده سوار
خودشو رسوند به سبزوار
سرتاسرش باغ هلو
یا هلوهلوبروتوگلو
از آنجا رفت به شاهرود
آب و هواش چه خوب بود
وقتی رسید به دامغان
پسته خرید فراوان
از اونجارفت به گرمسار
خربزه های آبدار
از اونجا رفت به تهران
شهر بزرگ ایران
شهر نگو ، شهر فرنگ
هر چی بخوای ، از همه رنگ
توی شلوغی سرکشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از شلوغی کلافه شد
عازم شهر ساوه شد
هواپراز بوی بهار
زمین پر از باغ انار
اینجارودید،آنجارودید
رفت و به شهر قم رسید
سوهان فرداعلا
شیرین مثل حلوا
حلوای تن تنانی
تا نخوری ندانی
به شهر کاشان که رسید
اینجا دوید،آنجادوید
عقرب و قالی یک طرف
گلاب عالی یک طرف
تو گلزارها سرک کشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از اونجا رو به پایین
رفت به نطنز ونایین
از اونجا رفت به اصفهان
اینجا کجاست نصف جهان
ساختموناش قشنگ قشنگ
با کاشی های رنگارنگ
توساختمون ها سرکشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
اسباباشو چید توی ساک
از اصفهان رفت به اراک
اینجاوآنجاسرکشید
انگور بی دانه خرید
چه انگوری چه انگوری
مثل چراغ زنبوری
همراه یک مسافر
شد راهی ملایر
تو کوچه و تو بازار
کشمش و شیره بسیار
اینجا و اونجا سرکشید
نه مرغودید ،نه دزدو دید
از ملایر دوان دوان
دوید به سوی همدان
بدون هیچ معطلی
رفت ورسید به بوعلی
پای پیاده شد روان
از همدان به باختران
اینجا و اونجا سرکشید
چیزی به جز گیوه ندید
از باختران راه افتاد
بسوی خرم آباد
به خرم آباد که رسید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از اونجا رفت به دزفول
هر کی به کاری مشغول
از اونجا با یه پرواز
پرید تو شهر اهواز
وقتی رسید غروب بود
صحبت تانک و توپ بود
تو اهواز هم نایستاد
تنگ غروب راه افتاد
از توی شهر اهواز
یکسره رفت به شیراز
حافظ وسعدی را ببین
چه دل فزا چه دل نشین
اینجا دوید،اونجا دوید
گوشه کناروسرکشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
رفت و به شهر یزد رسید
قطاب و باقلوا خرید
پشمک و زولبیا خرید
شد عازم رفسنجان
از اونجا رفت به کرمان
شهری که قالی داره
زیره ی عالی داره
اینجا و اونجا سرکشید
نه مرغودید ، نه دزدو دید
از پشت کوه تفتان
شدعازم زاهدان
اینجا و اونجا سرکشید
یک ردپای تازه دید
روی شتر سوار شد
عازم چابهار شد
دوروبرونگا کرد
ردپاشو پیداکرد
این همه آزارم دادی
بالاخره، گیر افتادی
حالا می خوای چی کار کنی ؟
کدوم طرف فرار کنی؟
نه اینوری نه اونوری
یه راست برو کلانتری
ای مرغ زرد پا کوتا
کاکل حنای نوک طلا
هی دنبالت دویدم
رنج سفر کشیدم
خوب شد که پیدات کردم
الانه برمیگردم
می برمت به خونه
می دمت آب و دونه
دونه بخور که چاق شی
سالم و سردماغ شی
(مرغ در چابهار پیدا شد)

شعر کودکانه

حسنی بی دندون شده
زار و پریشون شده
بی احتیاطی کرده
حالا پشیمون شده
با دندوناش شکسته
بادوم سخت و پسته
مک زده به آب نبات
هی جویده شکلات
قندون و خالی کرده
وای که چه کاری کرده
دونه به دونه دندوناش
خراب شدن یواش یواش
تا خونه همسایه ها
می یاد صدای کریه هاش
 

دنیای کودکانه

توی ده شلمرود،
حسنی تک و تنها بود.
حسنی نگو، بلا بگو،
تنبل تنبلا بگو،
موی بلند، روی سیاه،
ناخن دراز، واه واه واه.
نه فلفلی، نه قلقلی، نه مرغ زرد کاکلی،
هیچکس باهاش رفیق نبود.
تنها روی سه پایه، نشسته بود تو سایه.

باباش میگفت:
- حسنی میای بریم حموم؟
- نه نمیام، نه نمیام
- سرتو میخوای اصلاح کنی؟
- نه نمیخوام، نه نمیخوام

کره الاغ کدخدا،
یورتمه میرفت تو کوچه ها:
- الاغه چرا یورتمه میری؟
- دارم میرم بار بیارم، دیرم شده، عجله دارم.
- الاغ خوب نازنین،
سر در هوا، سم بر زمین،
یالت بلند و پرمو، دمت مثال جارو،
یک کمی بمن سواری میدی؟
- نه که نمیدم
- چرا نمیدی؟ (!)
- واسه اینکه من تمیزم.
پیش همه عزیزم.
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!

غازه پرید تو استخر.
- تو اردکی یا غازی؟
- من غاز خوش زبانم.
- میای بریم به بازی؟
- نه جانم.
- چرا نمیای؟
- واسه اینکه من، صبح تا غروب، میون آب،
کنار جو، مشغول کار و شستشو.
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!

در واشد و یه جوجه
دوید و اومد تو کوچه.
جیک جیک زنان، گردش کنان
اومد و اومد، پیش حسنی:
-جوجه کوچولو، کوچول موچولو،
میای با من بازی کنی؟
مادرش اومد،
- قدقدقدا
برو خونه تون، تورو بخدا
جوجه ی ریزه میزه
ببین چقدر تمیزه؟
اما تو چی؟
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!

حسنی با چشم گریون،
پاشد و اومد تو میدون:
- آی فلفلی، آی قلقلی،
میاین با من بازی کنین؟
- نه که نمیایم نه که نمیایم
- چرا نمیاین؟
فلفلی گفت:
- من و داداشم و بابام و عموم،
هفته ای دوبار میریم حموم.
اما تو چی؟
قلقلی گفت:
- نگاش کنین.
موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز، واه واه واه!

حسنی دوید پیش باباش:
-حسنی میای بریم حموم؟
- میام، میام
- سرتو میخوای اصلاح کنی؟
- میخوام، میخوام
- حسنی نگو، یه دسته گل
تر و تمیز و تپل مپل

الاغ و خروس، جوجه و غاز و ببعی
با فلفلی، با قلقلی، با مرغ زرد کاکلی
حلقه زدن، دور حسنی.
الاغه میگفت:
- کاری اگر نداری، بریم الاغ سواری.

خروسه میگفت:
- قوقولی قوقو. قوقولی قوقو؟
هرچی میخوای فوری بگو.
مرغه میگفت:
- حسنی برو تو کوچه.
بازی بکن با جوجه.
غازه میگفت:
- حسنی بیا،
با هم دیگه بریم شنا.

توی ده شلمرود
حسنی دیگه تنها نبود.

شعر کودکانه شاد

سوار اسب زردم
می چرخم و می گردم
چرخ و فلک تند می ره
بالا و پایین می ره
آخ داره می ره حالا پایین
می رسه یواش به زمین
اما به سوی هوا دوباره می ره بالا ."


"تو که ماه بلند آسمونی
منم ستاره می شم دورتُ می گیرم
اگه ستاره بشی دورمُ بگیری
منم ابر می شم روتُ می گیرم
اگه ابر بشی رومُ بگیری
منم بارون می شم چیک چیک می بارم
اگه بارون بشی چیک چیک بباری
منم سبزه می شم سر در می آرم
تو که سبزه می شی سر در میاری
منم گل می شم و پهلوت می شم
تو که گل می شی و پلهوم می شینی
منم بلبل می شم چهچه می خونم ."
 

شعر کودکانه در مورد نماز

لالایی با طعم میوه

دوباره ماه زیبا
نشسته اون بالاها
می تابه نور مهتاب
همه چشما پر از خواب
مامان جونم بخون باز
برایم شعر وآواز
شده وقت لالایی
عروسک جان کجایی

لالا لالا آناناس
عروسک تو تنهاس
بگیر اونو توآغوش
لحافتو بکش روش

لالا لالاگلابی
خیال کن روی تابی
یا تو قایق رو آبی
حالا راحت می خوابی

لالا پسته خندون
خوابیده گل تو گلدون
توهم مثل گل ناز
نگفتی شب بخیر باز
بذار چشاتو رو هم
نباشه تو دلت غم

لالا انار دون دون
نمی ره خوابت آسون
ببین خورشید خوابیده
لحافو روش کشیده
لحاف پر ستاره
یه ماه نصفه داره

لالا شلیل وآلو
بالش پنبه ایت کو
کجا قایم شده کوش؟
خوابیده روی اون موش
گل من خیلی خستس
قایم باشک دیگه بس

لالالاموز وانگور
بلا از تو بشه دور
توآسمون ستاره
شبا تا صبح بیداره
نگاه کن دست تکون داد
یه بوس برات فرستاد

لالالاهندوانه
گل یکی ید ونه
تودیشب خوش خوابیدی
بگو توخواب چی دیدی؟
بخواب آرام و شیرین
ببین خوابای رنگین

لالا گیلاس خوش طعم
بذار چشماتو رو هم
قناری خواب خوابه
می خواد تا صبح بخوابه
یواش ساعت دیواری
بیدار میشه قناری

لالا لیموی شیرین
پاورچین و پاورچین
بابا اومد تو رو دید
تو خواب چشماتوبوسید
بابا تختو می ده تاب
تو هم می خندی تو خواب

لالالا توت فرنگی
عجب خواب قشنگی
چشماتوبستی آرام
تموم شد لالایی هام
الهی باشه فردا
برایت صبح زیبا
 

شعر کودکانه زمستان

مامان بیا جیش دارم
فوریه خیلی کارم
لگن بیار زود برام
تاخیس نشه شلوارم

فیل به این بزرگی
لگن به این کوچیکی
پاهاش چه چاق وگنده ست
این آقا فیل خیگی

زرافه خیلی نازه
پاهاش چقدر درازه
ناراحته چون که نیست
لگن براش اندازه

خط خطیه گور خر
از نوک پا تا به سر
باید بشینه روی
یک لگن بزرگتر

این سگ ما خال خالیست
خالهای او قهوه ایست
خودش باید بدونه
که جاش رو این لگن نیست

مرغک پا حنایی
بخون توقد قدایی
روی لگن نشستی
به چه پری چه پایی

آهای آهای آقا موش
که هستی خیلی با هوش
لگن برات بزرگه
نیفتی یک دفعه توش

خرس سفید خسته
روی لگن نشسته
باید بلند شه از جاش
در خونه را نبسته

قورباغه سبز من
نشسته روی لگن
لگن که مال او نیست
مال کیه مال من

اون طرف این لگن
افتاده شلوار من
مامان بدو زود بیا
تموم شده کار من

پر شده باز این لگن
باید که خالیش کنم
تا این که دفعه بعد
دوباره توش جیش کنم
 

شعر کودکانه کوتاه

گنجشکک ناز نازی
جیک و جیک وجیک صدا کرد
پرید لب حوض نشست
به آب حوض نگا کرد
دوتا ماهی قرمز
میون حوض آب دید
گنجشکک نازنازی
به هر دو ماهی خندید
دو تا ماهی قرمز
گنجشکه را که دیدن
هی میون حوض آب
چرخیدن و چرخیدن
دوتا ماهی و گنجشک
با هم چه حرفا گفتن
رفیق شدن سه تایی
گل گفتن و شنفتن
 

شعر کودکانه شب یلدا

این خونه رو کی ساخته اوسای بنا ساخته
با چوب نعناع ساخته تنهای تنها ساخته
(هزار بار این بیت رو تکرار کنید لطفا )
دیو اومد ،کدوم دیو(مجددا هزار بار تکرار کنید )
دیوی که توی خواب بود ،کدوم خواب؟
خوابی که تو چشاته،کدوم چشم؟
چشمی که روزو گم کرد،کدوم روز؟
روزی که قصر ما بود،کدو قصر؟
دیو اومد دیو اومد دیو اومد
کدوم دیو کدوم دیو کدوم دیو
صداش کنیم رهایی زمینی نه هوایی
انگار به فکر مایی انگار به فکر مایی
به فکر ما نبودی ،از غم رها نبودی
وگرنه دیو دود میشد یک شبه نابود میشد
ین خونه رو کی ساخته اوسای بنا ساخته
با چوب نعناع ساخته تنهای تنها ساخته
7 درو بستی نمکی 1درو نبستی نمکی
7 درو بستی نمکی 1درو نبستی نمکی
همینه که بی عروسکی،همینه که بی بادبادکی
یک الک بی دولکی همینه که بی عروسکی
ین خونه رو کی ساخته اوسای بنا ساخته
با چوب نعناع ساخته تنهای تنها ساخته
(هزار بار تکرار کنید )
خونمون رو آب برده
اقصه رو خواب برده
دیو اومد ،کدوم دیو(لطفا هزار بار تکرار کنید )
 

شعر کودکان

نی نی کوچولو میآره
آلبوم عکس ها شونو
می بینه دونه دونه
عکس های توی اونو
میبینه توی عکسی
مامان جونش عروسه
نشسته پیش داماد
میخواد اونو ببوسه
داماد کیه؟ باباشه
نی نی تو پولی میخنده
اما لجش میگیره
زود آلبومو میبنده
میگه مامان نمیخوام
تو بابا مو ببوسی
چرا نکری دعوت
منو به این عروسی
 

شعر کودک

مادر خوب و نازم دلم برات تنگ شده
بی تو دیگه این روزها زندگی بی رنگ شده
بگو تو پشت ابرها چکار داری کجایی؟
چرا مثل همیشه کنارم نمیایی
بابا میگه که مامان رفته کنار خدا
من دلم میخواد که زودتر بیام اون بالا
مامان خوب و نازم دوست دارم همیشه
هیشکی توی دنیا برام مامان نمیشه
میام یه روز کنارت تا باهات بازی کنم
شاید بتونم امشب خدا رو راضی کنم
 

شعر کودکی



نشسته روی پله
پراش چقدر قشنگه
قشنگو رنگارنگه
قوقولی قوقوش ، قوقولی قوقوش بلنده
بالهاشو هی وا میکنه میبنده
یه تاج داره رو کله اش
ناخن داره روپنچه اش
چشمهای ریزی داره
ناخنهای تیزی داره
خورشید که میره تو خونه
خروسه دلش میگیره
 

شعر کودکانه قدیمی

شب که میشه وقت خواب دندون و مسواک یکن
با حوله تمیزت دست و روت پاک کن
صبح که می شه با شادی بلند شو از رختخواب
یک کمی لی لی بکن برو سر شیر آب
دست و رویت را بشوی دوباره مسواک بزن
دندونا را سفید کن مانند ددون من
من همیشه صبح و شب دندونامو می شویم
همیشه پاک و زیباست دندون و دست و رویم