داستان سریال غنچه های زخمی (بخش دوم)

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش دوم)


منبع: آخر سریال

366

1398/10/20

03:01


پنج شنبه, 30 شهریور 1396 11:44

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش دوم)

فریده که متوجه خیانت نامزدش شده از او جدا می شود و با توپراک که معلم مدرسه دخترهاست آشنا می شود. آنها به تدریج به یکدیگر نزدیک شده و کمک به بچه ها دغدغه ی مشترک شان می شود. ساغر برای پیدا کردن مادرش از کمال کمک می خواهد اما کمال او را به خرابه ای برده و سعی می کند به او تجاوز کند تا اینکه با تلفن بانو ترسیده و از آنجا می رود. ساغر که راهی برای یافتن مادرش نمی یابد از ایلول می خواهد که شماره تلفن بانو را از موبایل کمال بردارد و از این طریق آدرس مادرش را پیدا می کند. مادری که نه تنها دیدنش ساغر را خوشحال نمی کند که از بی تفاوتی و بی محبتی این زن کاملا نا امید و افسرده می شود. پس از مدتی بانو متوجه می شود که دخترش درین به سرطان خون مبتلا شده و به فکر می افتد تا از مغز استخوان ساغر برای او استفاده کند. به همین منظور با موافقت شوهرش تصمیم می گیرد که ساغر را به فرزندی قبول کند.
ایلول قبول می کند که دوست دختر سرکان باشد اما به زودی متوجه می شود که جمره به او علاقمند شده، بنابراین شروع به دوری از سرکان می کند. گردنبند جمره شبانه توسط دزدی ربوده می شود اما پس از مدتی مشخص می شود که دزد فردی آشنا بوده است. پسری به نام گوکهان توسط مادرش که در مدرسه بعنوان خدمتکار استخدام شده در مدرسه آنها ثبت نام می شود. امینه که سال ها در عمارت خانواده جمره کار می کرده متوجه می شود که پسرش گردنبند جمره را دزدیده بوده است. گوکهان به مادرش اعتراف می کند که میخواسته چیزی از جمره داشته باشد و قصد دزدی نداشته است. او که از کودکی عاشق جمره بوده در حسی میان عشق و نفرت سردرگم مانده است.


تلاش گونی برای همراه بردن سونگل به جشن مدرسه ناکام می ماند بنابراین از دافنه تقاضا می کند. دافنه با اینکه به بوراک قول داده اما با پیشنهاد گونی همه چیز را فراموش می کند. بوراک که طاقت دیدن دافنه را در کنار گونی ندارد تصمیم می گیرد که تالار رقص را به آتش بکشد. وی که گمان کرده دافنه در دستشویی ست در را به روی او قفل می کند غافل از اینکه جمره در آنجاست. جمره توسط گوکهان نجات پیدا می کند و هزینه های بیمارستان توسط تیفیک و نازان که ارثیه جمره را دزدیده اند پرداخت می شود.


یکی از سرمایه گذاری های گذشته پدر جمره به سود کلانی می رسد اما تیفیک تحت تاثیر حرف های نازان آن پول را نزد خود نگه می دارد. او چندین بار می خواهد که حقیقت را به جمره بگوید اما موفق نمی شود. او که نمی تواند بار سنگین این گناه را به دوش بکشد تصمیم می گیرد اینبار اعتراف کند اما در راه رسیدن به جمره تصادف کرده و می میرد. او در دقایق آخر عمرش به دخترش دافنه اعتراف می کند که پول جمره را دزدیده و از او می خواهد واقعیت را به جمره بگوید ولی دافنه از این کار سر باز می زند.

گونی که راهی برای جلب محبت سونگل نمی یابد تصمیم می گیرد در حضور همه ی مدرسه از دختران بابت تهمتی که به آنها زده بوده عذرخواهی کند. این کار اعتماد سونگل را بازگردانده و رابطه ی عشقی این دو آغاز می شود. کمال که به عنوان راننده شوهر بانو استخدام شده، باز هم بر سر راه ایلول ظاهر می شود. اینبار اتفاق دیگری می افتد که باعث می شود مسعوده حرف های ایلول را باور کند اما باز کمال نقشه ای کشیده و مسعوده را به طرف خود می کشد. مسعوده که توسط کمال ترک شده تصمیم به خودکشی می گیرد اما با این شرط که ایلول از کمال عذرخواهی کند منصرف می شود.
نریمان و بانو تصمیم می گیرند که فریده را از سر راه بردارند و نریمان به طور غیر مستقیم او را به بی توجهی و بی مسئولیتی متهم می کند. فریده که از سوی کمیته انضباطی خواسته شده تصمیم می گیرد از کار استعفا دهد. استعفای فریده بچه ها را پریشان کرده تا جایی که برای حمایت از او دست به اقداماتی می زنند. در نهایت حرف های فریده و حمایت های دختران باعث می شود که فریده بخشیده شود.
بوراک به خاطر آتش سوزی دستگیر شده اما با رضایت جمره آزاد می شود. ساغر که متوجه می شود بانو تنها به خاطر درمان درین او را به خود نزدیک کره عصبانی شده و با او دعوای سختی می کند. همسر بانو سر رسیده و تمام حرف های آنها را می شنود اما وانمود می کند که چیزی از اینکه ساغر دختر بانو ست نمی داند. او سپس برگه هایی را که مربوط به طلاق است به بانو داده و با فریبکاری از او امضا می گیرد. ساغر پس از مدتی تصمیم می گیرد که به خواهرش کمک کند. عمل انجام شده و سدات (شوهر بانو) دخترش را از همان بیمارستان گرفته و با خود به خارج از کشور می برد. این مسئله بانو را که اکنون تنها و بی پول مانده از هم می پاشد.
کمال از کار اخراج شده و مسعوده به دلیل بدهی شوهرش به زندان می افتد. کمال برای آزادی مسعوده تلاشی نمی کند تا ایلول را راضی به برگشتن به خانه کند اما ایلول نزد نازان رفته و در برابر جدایی از سرکان از او پول میگیرد. مسعوده آزاد شده و تصمیم می گیرد در برابر قرض ایلول در خانه نازان کار کند. رابطه ی ایلول و سرکان از سر گرفته می شود اما کمال با قرار دادن مواد در جیب سرکان او را به پلیس تحویل می دهد. این جریان باعث شده که نازان تصمیم بگیرد سرکان را به خارج از کشور فرستاده و مسعوده نیز ایلول را به خانه برگرداند. همه این اتفاقات موجب شده که ایلول و سرکان تصمیم به فرار بگیرند. آنها خانه ای کرایه کرده و با کمک دوستانشان در آنجا می مانند.
عکس مارال بعنوان خواننده ی مدرسه در روزنامه چاپ شده و باعث می شود زنی که ادعا می کند مادر اوست خود را به یتیم خانه برساند. او پس از رفتن به خانه این زن متوجه می شود که دختر این زن در نوزادی مرده و این مسئله باعث شده که او دچار اختلالات روانی شود. مارال در نهایت موفق می شود که با کمک دوستانش و پلیس از دست این زن که اسلحه ای به سمتش گرفته رهایی یابد... ادامه دارد ...

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو