داستان سریال غنچه های زخمی (بخش سوم)

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش سوم)


منبع: آخر سریال

163

1398/10/20

03:01


دوشنبه, 03 مهر 1396 20:18

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش سوم)

نازان با تعقیب فریده جای سرکان و ایلول را یافته و از آنها می خواهد که به خانه بر گردند. او قول می دهد که دیگر با رابطه ی آنها مخالفتی نکرده و مادر ایلول را راضی کند تا ایلول به موسسه برگردد. ساغر برای پرداخت هزینه هتل مادرش کار می کند و سونگل نمی تواند خودش را راضی کند تا پدرش که در زندان است را ملاقات کند.
بانو دست به خودکشی زده ولی نجات پیدا می کند. او با پادرمیانی ساغر موفق می شود رضایت شوهرش را جلب کرده و به همراه آنها به آلمان برود. ساغر که از این مسئله سخت ناراحت شده تصمیم مهمی می گیرد. او که تصمیم دارد در اتاقی که مادرش در هتل می مانده خودکشی کند با پیش بینی حوادث پس از مرگش پشیمان می شود. جنک که او را تا هتل تعقیب کرده دلداری داده و تا یتیم خانه همراهی می کند.
عمه ی جمره با ورودش نازان را غافلگیر می کند. او که از ارثیه برادرش با خبر شده تصمیم گرفته که جمره را نزد خود آورده و با اعلام جرم علیه نازان ارثیه جمره را صاحب شود. اما او وقتی متوجه می شود که جمره تصمیم ندارد یتیم خانه را ترک کند قصد می کند تا با نازان تفاهم کند. پدر گوکهان با نشان دادن نتیجه آزمایش که نشان دهنده ی بیماری سرطان اوست موفق می شود که امینه را راضی کند تا به خانه نزد آنها برود. گوکهان اگرچه از این موضوع خوشحال نیست اما سعی می کند که با او مدارا کند. او مجبور به تحمل مردی می شود که در گذشته او و مادرش را شکنجه داده و اکنون نیز با تظاهر به بیماری پا به زندگی آنها نهاده است.

 

بوراک از زندان آزاد شده و با رفتار بد هم مدرسه ای هایش مواجه می شود. او تصمیم می گیرد در پیک نیک آخر هفته نیز شرکت کند. دافنه که هنوز کینه او را به دل دارد در میانه ی راه او را در دستشویی زندانی کرده و همین مساله او را دیوانه می کند. بوراک چاقو را زیر گلوی راننده اتوبوس گذاشته و کنترل ماشین را به دست می گیرد. رانندگی دیوانه وار بوراک موجب تصادف شده و بیشتر بچه ها آسیب می بینند. از میان آنها سونگل، ایلول و دافنه وضع بدتری دارند.
حال همه خوب شده تنها دافنه از ناحیه پا آسیب ماندگاری می بیند. سحر متوجه می شود که مادربزرگش سالها پیش نوزاد او را جلوی یک مسجد گذاشته و اکنون زمان آن رسیده که مارال با مادرش آشنا شود. سحر که شبها در یک بار خوانندگی می کند شرایط گرفتن مارال را در خود نمی بیند بنابراین تصمیم می گیرد تا مهیا کردن وضعیت در یتیم خانه مجانی کار کرده تا به دخترش نزدیک باشد. از طرفی جنک که از ساغر خواسته تا مارال را برای او جور کند دیگر طاقتش طاق شده است. جمره یک سیم کارت در کت پدرش پیدا کرده و از طریق یک پیامک متوجه می شود که یک خواهر دارد.
جمره موفق می شود که از طریق شماره تلفن، آدرس خواهرش را پیدا کرده و با او روبرو شود. خواهرش زینو که از قبل جمره را می شناخته و به رفاه او حسادت می کرده، او را بر روی یک چرخ و فلک میان زمین و آسمان رها می کند اما گوکهان جمره را پیدا کرده و نجات می دهد. رابطه ی جمره و خواهرش زینو کم کم بهتر شده و سعی می کنند که زمان از دست داده را برای یکدیگر جبران کنند.

 


گوکهان برای کمک به پدرش از دافنه تقاضای پول می کند و دافنه تعدادی از جواهرات مادرش را دزدیده و به گوکهان می دهد. نازان که می بیند جواهراتش دزدیده شده پلیس خبر می کند تا کمال را دستگیر کنند. اکنون که گوکهان و ایلول و بقیه دختران واقعیت جریان دزدی را می دانند، ایلول از گوکهان تقاضا می کند که نگذارد کمال از زندان خلاص شود. زینو که از دست مادرش خسته شده تصمیم می گیرد برای زندگی به یتیم خانه برود برای این منظور او یک آتش سوزی را صحنه سازی می کند تا مادرش را برای سرپرستی نامناسب جلوه دهد. سحر مبلغ لازم برای بورس مارال را قرض گرفته و مارال از طریق ساغر مادرش را می شناسد. اکنون که سحر و مارال به هم رسیده اند زمان آن رسیده تا سحر به زندگی اش سروسامانی دهد اما قرض او به رئیسش مانع می شود که کار در کاباره را ترک کند.


زینو از موبایل ایلول به کمال پیامک داده و خبر می دهد که دافنه طلاها را دزدیده است. او که قصد دارد با این کار رابطه ی میان ایلول و سرکان را خراب کند به مقصودش میرسد. گوکهان به خانه ی دافنه رفته تا به او بگوید می خواهد نزد پلیس به واقعیت اعتراف کند اما ناخواسته حرف های میان دافنه و نازان را شنیده و درباره ی ارثیه جمره مطلع می شود. نازان با ماشین او را تعقیب کرده و با او تصادف می کند. او از محل تصادف فرار کرده و افراد دیگری گوکهان را به بیمارستان می رسانند. وضعیت گوکهان بسیار وخیم ارزیابی شده و با مرگ او راز نازان باز هم پنهان می ماند.
سحر خانه ای کرایه کرده و مارال را برای زندگی نزد خود می برد. وقتی رئیسش متوجه می شود که سحر دختری دارد او را تهدید می کند که نافرمانی نکند. سحر که می بیند بودن مارال در کنار او ممکن است به دخترش صدمه بزند وی را به موسسه برمیگرداند. فریده سحر را تعقیب کرده و حقیقت را می فهمد اما قول می دهد چیزی به مارال نگوید. مارال اما حقیقت را از همکار مادرش می شنود و به کاباره می رود. از طرفی فیلم تصادف نازان دست کمال افتاده و شروع به اخاذی از او می کند.
سحر تصمیم می گیرد که مارال را گرفته و با هم به شهری دیگر فرار کنند اما عباس رئیس کاباره سونگل را گروگان پرفته و آنها را مجبور به بازگشت می کند. سونگل نجات یافته و افراد عباس توسط پلیس دستگیر می شوند. ساغر در نزدیکی خانه ی بانو با پسری آشنا می شود و مجبور می شود درباره زندگیش به او دروغ بگوید.

 

بانو به خاطر از دست دادن همه چیز ساغر را مقصر می داند و زمانی که سعی دارد او را از خانه اش بیرون بیاندازد ساغر از پله ها پرت می شود. پلیس شروع به بازجویی از بانو می کند اما ساغر به هوش آمده و بانو آزاد می شود.

بانو از طریق ساغر با پدر گونی آشنا شده و با هم غذا می خورند. پدر گونی که قصد جدا کردن سونگل از پسرش را دارد با همکاری یکی از دوستانش سعی می کند یتیم خانه را تخلیه و آنجا را تبدیل به رستوران کند. بچه ها به تب و تاب می افتند تا با جمع کردن امضا از این کار ممانعت کنند اما موفقیتی در این کار کسب نمی کنند. ساغر تصمیم می گیرد که از مادرش کمک بگیرد اما وقتی به خانه ی مادرش می رود با صحنه ی عجیبی رو به رو می شود... ادامه دارد ...

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو