داستان سریال غنچه های زخمی (بخش ششم)

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش ششم)


منبع: آخر سریال

129

1398/10/20

03:01


پنج شنبه, 27 مهر 1396 21:22

داستان سریال غنچه های زخمی (بخش ششم)

پدر سونگل که حاضر نیست زیر بار بدبخت کردن دخترش برود چاقو را برداشته و به خودش می زند اما با رساندنش به بیمارستان زنده می ماند. سونگل که می بیند حکمت قصد ندارد دست از سر پدرش بردارد قبول مب کند تا با برادر زاده اش ازدواج کند. او از نریمان اجازه ازدواج گرفته و پس از برگرداندن هدایای گونی، نامه ای برای دوستانش گذاشته و با حکمت برای ازدواج راهی می شود. دختران با پیدا کردن نامه از فریده و توپراک کمک می گیرند و با اتوبوس به آنجا می روند. آنها در نهایت موفق می شوند با کمک پدر سونگل قضیه را حل کرده و سونگل را برگردانند.


اوزلم دختر نریمان که با مادرش قهر کرده برای زندگی به خانه فریده می رود. او کم کم به توپراک علاقمند شده و از سر حسادت سعی می کند تا رابطه آنها را خراب کند. فریده که به او اعتماد کرده از نقشه های اوزلم کاملا بی اطلاع است اما در نهایت هم او و هم توپراک چهره واقعی اوزلم را دیده و از خانه بیرون می اندازند.
وکیل نازان که از ماجرای ارثیه جمره با خبر شده سعی می کند تا با نزدیک شدن به نازان خودش را در این ثروت شریک کند و بنابراین به نازان پیشنهاد ازدواج می دهد. اما نازان مجبور می شود برای رهایی از دست او نقشه ای کشیده و جمره را در جریان واقعیت بگذارد. نازان از دست وکیلش برای تهدید و اخاذی شکایت کرده و به جمره می گوید که شوهرش ارثیه او را دزدیده بوده است. نازان پول زیادی برداشته و در باغچه خانه ی خاله اش دفن می کند اما ادعا می کند تمام پول را به وکیلش داده است. او بچه هایش را گرفته و در محله مسعوده خانه ای می گیرد اما چند روز بعد حال خاله اش بد شده و متوجه می شود که جای پول هایش خالی است.
جمره که گمان کرده به ثروت رسیده متوجه می شود جز بیست و یک هزار لیر، پولی برایش باقی نمانده و همه از بین رفته است. پدر سونگل در ساختمان سلین مادر گونی به عنوان نگهبان استخدام می شود. از طرفی بانو و مسعوده تصمیم می گیرند که شرکت پخت غذا تاسیس کنند و در این کار موفق هم می شوند. اما کمال که می بیند او را کنار گذاشته اند در کارشان خرابکاری می کند.

 

اکنون که دفنه بدبخت شده برای نابود کردن دختران پرورشگاه با کمال همداستان می شود. کمال تعدادی موبایل دزدی را به دفنه داده تا در کیف آنها بگذارد و سپس خودش به پلیس اطلاع می دهد. مسعوده می فهمد کمال در این کار دست داشته و او را از خانه بیرون می اندازد. بانو که حال روحی خوبی ندارد دست به عمل وحشتناکی می زند. او که هنوز نمی تواند بچه را قبول کند وی را در وان حمام خفه می کند و به بیمارستان روانی برده می شود. ساغر با این اتفاقات از هم پاشیده و نابود می شود و جنک که نمی تواند او را خوشحال کند از او جدا می شود.
سلین پدر سونگل را اخراج کرده و سونگل به خانه ی پدرش نقل مکان می کند. مسعوده دوباره حامله می شود و نازان مجبور می شود برای گذران زندگی در یک رستوران ظرف شوری کند. جمره در مسابقه طراحی لباس اول شده و شروع به همکاری با آن مرکز می کند. در همین گیر و دار ایلول به عنوان مدل نوجوان شناخته شده و نزدیکی اش به آتاکان، عکاس مجموعه، حسادت سرکان را برمی انگیزد تا جایی که سرکان از او جدا می شود.
مسعوده که نمی تواند بدون اجازه کمال سقط جنین کند سعی می کند با کارهای سنگین بچه را بیاندازد و در همین اثنا از پله سقوط کرده و نه تنها بچه می میرد که خود مسعوده نیز فلج شده و قادر به حرکت نمی باشد. کمال ایلول را به خانه کشانده و سعی می کند تا جلوی چشم مسعوده به ایلول تجاوز کند اما ایلول خودش را از پنجره به بیرون انداخته و نجات می دهد. اکنون که مسعوده حقیقت حرف های ایلول را به چشم دیده کاری از دستش برنمیاید.

 

سونگل در محله ی جدید با زنی به نام زهرا آشنا شده که از شوهرش جدا شده است. این آشنایی منجر به نزدیکی پدر سونگل به این زن شده تا جایی که قرار ازدواج با یکدیگر می گذارند. سونگل ناخواسته حرفهای این زن با دخترش را می شنود و پی به هدف شومش از این ازدواج می برد. او که قصد دارد خانه ی پدر سونگل را صاحب شده و سونگل را میز به یتیم خانه برگرداند دستش نزد سونگل رو می شود اما موفق می شود آنها را یک بار دیگر اغفال کند.
ایلول برای نجات مادرش تصمیم می گیرد که آنها را از آن خانه فراری دهد. او آنها را به خانه سونگل می برد اما زهرا پنهانی با کمال تماس گرفته و جای آنها را لو می دهد. سونگل که فهمیده زهرا چه کرده نمی داند تا چگونه این مسئله را با پدرش در میان بگذارد. از طرفی مارال عاشق مرت شده و بدون توجه به حرف های دوستانش که مرت را فردی دروغگو و شیاد می دانند با او وارد رابطه می شود. اما در همان قرار اول اصرار مرت به بوسیدن مارال همه چیز را پیچیده کرده و در نهایت منجر به درگیری می شود که مرت در آن صدمه سختی می بیند.

 

مارال به زندان افتاده اما با بهتر شدن مرت آزاد می شود. دافنه شروع به دزدی لباس از فروشگاه ها می کند که همین خشم نازان را برانگیخته و او را به یتیم خانه می برد. دافنه به همین دلیل واقعیت را درباره ی یتیم بودن شان به سرکان می گوید. سرکان خانه را ترک کرده اما یاد فداکاری های نازان او را به خانه بر می گرداند. نشانه های کوچکی از بهبودی در مسعوده دیده شده که باعث نگرانی کمال می شود. کمال تصمیم می گیرد با وکالتی که به دلیل وضعیت مسعوده دارد ایلول را به خانه بر گرداند. فریده که نمی تواند مانع او شود ایلول را فراری می دهد. ایلول از آتاکان کمک می گیرد و به خانه ی او می رود. پدر سونگل با زهرا ازدواج می کند و کمال از او برای پیدا کردن ایلول کمک می گیرد. زهرا به حرف های سونگل و دوستانش گوش می کند و جای ایلول را به کمال خبر می دهد... ادامه دارد ...

نظرات


تصویری


ویدئو