شاید یک بار برای همیشه تکلیف روشن شده باشد. شاید حالا پنجاه سال بعد از «قیصر» وقتش بود. وقتش شده بود که مسعود کیمیایی قیصر را بعد از پنجاه سال احضار کند و در ستایش فیلم مشهورش و همزمان در هجو آن فیلم بسازد. البته که نیت او هجو قهرمانش نبوده اما نیم قرن بعد از انتقام قیصر از برادران آب منگل وقتی فضلیِ «خون شد» خلق میشود، بیاختیار به کاریکاتور قیصر تبدیل میشود. مرتضی هم کاریکاتور فرمان است. توان انتقام نداشته و به آسایشگاه روانی پناه برده. فاطی خودکشی نکرده و ذره ذره در حال نابودیست. پس فضلی، این سایه قیصر وقت انتقام به جای هجوم به صف برادران آب منگل باید نانوا در تنور بیاندازد و شوهر فاطی را که سرش هوو آورده، خلاص کند.
این انگار نسخه گروتسک «قیصر» است که میبینیم. از زاویه دید کیمیایی که پنجاه سال کوشیده درباره نسبت قهرمانانش با جامعه فیلم بسازد، اشتباه هم نیست. گویی کیمیایی خسته شده از تلاش برای به روز ماندن، از تلاش برای شناختن تغییرات آدمها و اجتماع. انگار در پنجاه سالگی «قیصر» میزند زیر میز و نمایشی اجرا میکند درباره آشفتگی و تضاد. درباره عدالت شخصی چاقو به دستی که فقط در دنیایی آویخته بین واقعی و غیرواقعی امکان وقوع دارد. این مجموعه کاریکاتورهایی که در این فضای گروتسک میبینیم، انگار کابوس سازنده قیصر است. کابوس نظم ندارد، پرش میکند و آدمها در هر لحظه هرجا هرچیز مربوط یا نامربوطی به زبان میآورند و هر کار منطقی یا غیرمنطقی را مرتکب میشوند. روح احضار شده قیصر حتی چاقو را در آب میشوید و یک لحظه میخواهد آن را در رودخانه بیاندازد و بعد پشیمان میشود. این نمایش دلبخواه کیمیاییست. ارکستر به حیاط آسایشگاه روانی میبرد و در فضایی سورئال برادر را به برادر میرساند. سیامک انصاری را در قامت عجیبترین پزشک ممکن میآورد تا با قر دادن و آمپول خواهر از هم گسیخته را از مواد مخدر پاک کند. در میانه هیجان پیگیری توطئه آدم بدها، صدای شلیک گلوله میگذارد که عروس غریبه داماد غریبه را با شلیک گلوله کشته و در صحنه بازپسگیری سند خانه، یک سیرک عجیب اجرا میکند. نیروهای حراست میچرخند و به زمین و هوا تیر میزنند، مردم روی خون لیز میخورند و فرار میکنند، چاقوها بالا میروند و پایین میآیند، دلارها در هوا پخش میشود و دو برادر با دست و صورت خونین سند خانه پدری را از وسط این مهلکه سورئال فراری میدهند. بعد دستی میآید و تیزی به پهلوی قهرمان فرو میکند و همهچیز متوقف میشود. پایان واقعی این نمایش کابوسوار که نامش را «خون شد» گذاشتهاند، همانجاست. آن قطع شدن ناگهانی صدا، آن بهت و حیرت فضلی از زخم مرگباری که هیچوقت نمیفهمد از کجا خورده. از خنجری که از پشت فرود میآید. کابوس واقعی خالق «قیصر» همانجا تمام میشود. این خوشبینانهترین نگاه ممکن به فیلم جدید مسعود کیمیایی است.