داستان کامل قسمت ۲ سریال هم گناه + جزئیات

منبع: کولاک

111

1398/12/29

12:03


داستان کامل قسمت ۲ سریال هم گناه به همراه جزئیات این قسمت از سریال در این مطلب. هم گناه به کارگردانی مصطفی کیایی در شبکه نمایش خانگی پخش می شود. مصطفی کیایی بعد از کارگردانی فیلم‌های بلند سینمایی از جمله «مطرب»، «بارکد»، «عصریخبندان»، «خط ویژه»، «ضد گلوله» و … حالا سراغ ساخت سریال بیست‌ و چهارقسمتی «هم‌گناه» رفته و شبکه نمایش خانگی را برای انتشار آن انتخاب کرده است.

او در اولین تجربه تلویزیونی خود، پرویز پرستویی، هدیه تهرانی، حبیب رضایی، محسن کیایی، رویا تیموریان، مسعود رایگان، هنگامه قاضیانی، مهدی پاکدل و گروه پرتعداد دیگری از بازیگران را انتخاب کرده است تا در فیلمنا‌مه‌ای که به طور مشترک توسط محسن کیایی و علی کوچکی نوشته شده، نقش‌آفرینی کنند. دیگر بازیگران سریال هم گناه عبارتند از گریم رویا تیموریان، مسعود رایگان، هنگامه قاضیانی و مهدی پاکدل. «هم‌گناه» سریالی پربازیگر با قصه‌ای خانوادگی است.

امین از این که برادرش آرمان با اینستاگرام او به طرفدارانش دایرکت می دهد عصبی است و در خانه سر همین موضوع با آرمان دعوا می کند. آرمان هم با پررویی از خود دفاع می کند و این درگیری لفظی را بهانه می کند و از خانه بیرون می زند تا با دوستانش باشد. او در حیاط خانه با دایی فرید روبرو می شود. فرید کمی آرمان را نصیحت می کند اما وقتی می بیند که حرف هایش کارساز نیست راهش را باز می کند که برود. پرویز از زندان آزاد شده تا طبق توافقی که با فریبرز کرده دنبال پیمان برود. فریبرز هم نگران و بی قرار است و به یاد روز آشنایی اش با لیلا می افتد.

.

روزی که برای سربازی به شهرستانی رفته بود و پشت یک نیسان لیلا را دیده بود. فریبرز به رستوران ایرج می رود تا کمی درد و دل کند. او به ایرج می گوید: «امشب فهمیدم پیمان تو همین شهره. بعد ۲۸ سال پیمانو یه لحظه رو موتور دیدم. امشب قراره اونو برام بیارن. » ایرج که می داند فریبرز پیمان را از سه سالگی دیگر ندیده خیال می کند او خیالاتی شده و بی دلیل امیدوار است. فریبرز بار دیگر به اداره برمی گردد و جملاتی که می خواهد به پیمان بگوید را روی تخته وایت برد می نویسد و تمرین می کند. ساعت سه بامداد فریبرز با تماس پرویز از اداره بیرون می رود تا با پیمان روبرو شود. او مدتی موتور پیمان را تعقیب می کند و بعد وسط خیابان پیمان از موتور پیاده می شود، کلاه کاسکتش را بر میدارد و در حالی که عصبی و ناراحت و بی حوصله به نظر می رسد رو به فریبرز می گوید: «داییم گفت میخوای منو ببینی. » فریبرز می گوید: «تموم این سال ها گوشه گوشه ی این شهرو دنبال تو و لیلا گشتم.

.

نمیدونم چرا لیلا رفت. » پیمان در جواب می گوید: «من سالهاست میدونم تو هستی. میدونم کجایی، چیکاره ای. ولی جلو نیومدم چون دوست نداشتم. » فریبرز میخواهد بیشتر پیمان را ببیند و با او حرف بزند اما پیمان به طرف موتورش می رود و می گوید: «دیر شده واسه حرف زدن. منو دیدی حالا به قولت عمل کن. امیرو بفرست پیش مادرش آقای پلیس! » فریبرز به پیمان نزدیک می شود و دست او را می گیرد و می گوید: «من ۲۸ سال منتظرت بودم به همین راحتی نمیذارم بری. خیلی بزرگ شدی میخوام نگات کنم کیف کنم. » پیمان دست فریبرز را کنار می زند و می گوید: «تو زحمت بزرگ شدن منو نکشیدی. بذار اونی که باید کیف کنه، کیف کنه. » فریبرز از پیمان آدرسی می خواهد تا بتواند باز هم او را ببیند اما پیمان می گوید: «اگه خواستم میام سراغت. جاتو بلدم. » او سوار موتورش می شود و می رود و فریبرز با چشمان پر از اشک رفتن پسرش را تماشا می کند.

.

پیمان هم بعد از دور شدن از فریبرز از ته دل گریه می کند. وقتی هوا روشن می شود فریبرز برای دیدن پرویز به گاراژ می رود و به خاطر رفتار سرد پیمان از او گله می کند. پرویز هم سراغ امیر را می گیرد و وقتی می فهمد که فریبرز هنوز او را آزاد نکرده ناراحت می شود. فریبرز این بار برای آزاد کردن امیر لیلا را می خواهد و مدام از پرویز می پرسد که لیلا کجاست. پرویز از جواب دادن طفره می رود و در نهایت می گوید: «لیلا مرده. انقدر بدبختی کشید که یه روز شیش صبح قلبش وایساد. همینو میخواستی بشنوی؟!» فریبرز از شنیدن این خبر خیلی ناراحت می شود. او می گوید: «پیمان از من متنفره. اینو تو نگاش دیدم. من ۲۸ سال دنبال لیلا گشتم تا اینو ازش بپرسم که چرا رفت. به پیمان بگو برگرده. من منتظرشم. » فرهاد، همان مددکار اجتماعی و مرد خیری که به هدیه و برادرش کمک میکرد به کشتارگاه می رود تا با خواستگاه هدیه، ایوب صحبت کند.

.

او خودش را به ایوب معرفی می کند و می گوید که از طرف بهزیستی برای تحقیق آمده است. ایوب که مرد چاق و سیبیل کلفتی است در حین کار به سوالات فرهاد جواب می دهد. او توضیح می دهد که بعد از فوت همسرش بچه ها را بزرگ کرده و حالا دنبال کسی می گردد که تر و خشکش کند. فرهاد از این توصبف متعجب می شود و می پرسد که چرا برای تر و خشک شدن سراغ دختری رفته که ۳۰ سال از خودش کوچکتر است؟ ایوب جواب می دهد: «ثواب داره. این بچه ها هم از بی خانمانی در میان. » فرهاد وفتی می فهمد که ایوب یک پسر مجرد ۲۵ ساله در خانه دارد می گوید: « خب مرد حسابی تو که میخوای ثواب کنی اینو بگیر واسه پسرت. » ایوب از کوره در می رود و می گوید: «تو مدد کاری یا اومدی فضولی تو زندگی مردم؟! من برم بهزیستی دختر بگیرم واسه پسرم که تازه یه برادرم داره؟ » در آخر ایوب از سوالات فرهاد کفری می شود و او را تهدید می کند که دیگر سر و کله اش آن طرف ها پیدا نشود.

.

فرهاد هم بعد از خارج شدن از کشتارگاه هنگامی که سوار ماشین ایرج می شود به او می گوید: «من نمیذارم این دختره زن این یارو بشه. » فرید و فریده و فریبرز همراه خانواده هایشان همگی در یک خانه بزرگ زندگی می کنند. سیما که دختر مژگان و فرید است از ترس خواستگاری که شب به خانه شان خواهد آمد سعی دارد از دست مادرش فرار کند. همسر فریبرز، نسرین، سیما را به خانه خودش می برد و در دور زدن مژگان کمکش می کند. نسرین از سیما می پرسد چرا همه خواستگارهایش را رد می کند؟ سیما جواب می دهد: «چون هیچ کدوم درست حسابی نیستن همشون دنبال پول بابامن.» وقتی فریبرز با چشمان پف کرده به خانه می رود، ماجرای پیدا کردن پیمان را برای نسرین تعریف می کند.

.

نسرین هول می شود و با نگرانی سراغ فریده می رود و موضوع را با او در میان می گذارد. فریده هم با فرید تماس می گیرد و او را از سر جلسه مهم شرکتش به خانه می کشاند. فرید و فریده نگران و مضطرب سراغ فریبرز می روند و با وجود این که شوکه هستند با لبخند به او تبریک می گویند. فریده به فریبرز می گوید: «ولی یه خرده هم به فکر دل نسرین باش. درست نیست حالا که لیلا پیدا شده انقدر خودتو ببازی. این نسرین سی ساله زنته. » فریبرز با غصه می گوید: «دیگه لازم نیست نگران باشید. لیلا مرده. چند ساله. پیمان هم حاضر نیست منو ببینه. لیلا رفت. برای همیشه. » از طرفی لیلا به خانه پیمان می رود تا در آن روز سخت و عجیب کنار پسرش باشد. پیمان هم که بعد از دیدار با پدرش حال خوشی ندارد از آمدن لیلا تعجب می کند و می گوید: «فکر نمیکردم بیای. »


بازیگران و داستان سریال هم گناه + عکس بازیگران و نکات خواندنی

 

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو