شیعیان اسلامی ارادت خاصی به امام حسین (ع) دارند و با شروع ماه محرم در پی تدارک و آماده شدن برای عزاداری امام حسین (ع) می شوند. به همین منظور اشعاری به مناسبت ماه محرم در وصف امام حسین (ع) جمع آوری نموده ایم.
اشعار کوتاه درباره امام حسین (ع)
لبم لبریز از جام حسین است
عروج نام من بام حسین است
اگر جراح قلبم را شکافد
به روی لوح دل نام حسین است
تا جان ز تن برادرت گشت جدا
انگار که جان ز پیکرت گشت جدا
شمشیر ز بودن خودش مانده خجل
چون با لبه اش گل سرت گشت جدا
کوچه کوچه دلم پر از غوغاست
هر طرف خیمه عزا برپاست
ماه خون و خروش و ماتم شد
ماه خون خدا محرم شد
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست
در جوابم اینچنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانهاند
عشق در دست حسین بن علیست
در مکتب عشق شاهباز است حسین
مرات دل اهل نیاز است حسین
ســـــــــرداد نــــداد تن به ذلت اری
جــــاوید کنند نماز است حسین
او که مثل من هزاران دربه در دارد، رفیق
این محال است از یکی مان چشم بر دارد،رفیق
آن زمانی که درون روضه میآئیم ما
شخص او بر تک تک ماها نظر دارد رفیق
تلفیق خدا و خون فقط پیکر توست
خورشید گلی از چمن حنجر توست
شب وقف مدار چشم هایت مولا
صبح، آینه ی دستِ بهارآور توست
دلم دریاچهی غم شد دوباره
قد آیینهها خم شد دوباره
صدای سنج و دمام اومد از دور
بخون ای دل محرم شد دوباره
شعر در مورد امام حسین و ماه محرم
مرغ دلم به عشق شما پر کشیده است
تا آسمان کرببلاتان پریده است
من آمدم برای شما نوکری کنم
من را خدا برای همین آفریده است
حسین بن علی راظهر عاشورا
به مقتل ذکر جانپرور نماز است
بـــه زیرتیر باران بست قامت
کـه از جان نیز بالاتر نماز است
هر کس که حسینی است حقیرش مشمار
در رتبه کبیر است صغیرش مشمار
عنوان گدائی درش آقائی است
آقاست گدای او فقیرش مشمار
شعر رجب جعفری برای امام حسین(ع)
هم آیه و هم کتاب می گفت حسین
هم لیلی و هم رباب می گفت حسین
اعضاء و جوارح قتیل ره عشق
در خون خودش خضاب می گفت:حسین
یارب دلم از غم حسین محزون کن
در سیـــــنه ی ما محبتش افزون کن
جز مهر حسین هر انچه باشد بدلم
خون ساز و ز راه دیده ام بیرون کن
عاشق اگر شدم ، اثر چشمهای توست
اصلا تمام ، زیر سر چشمهای توست
دلهای سنگ را به نگاهی طلا کنی
این کیمیاگری هنر چشمهای توست
فرمانده عشاق، دل آگاه حسین است
بیراهه مرو! سادهترین راه حسین است
از مردم گمراه جهان راه مجویید
نزدیکترین راه به الله حسین است
من تشنه لبم آب حیاتم بدهید
راهی بــــــــــه سفینة النجاتم بدهید
من تذکرۀ کرببلا می خواهم
ای آل محمد (ص) این براتم بدهید
اشعار غمگین ماه محرم
حاجیان جمع اند دور هم همه
پس کجا رفته حسـین فاطمه
حاجـیان رفتند یکـسر درمنا
پس چرا اورفته سوی کربـلا
او بجای موی سر ،سـر میدهد
قاسـم و عـباس و اکبر میدهد
سعی حـج او صفا باخنجر است
مروه اش قبر علـی اصغر است
در خلقت ما سوی سهیم است حسین
در نزد خدا ذبح عظیم است حسین
ای غــــــــرقِ گنه بگیر دامانش را
زیـــــرا چو خدای خود کریم است
ای هم به علی هم به خدا دست اباالفضل
ساقی ننوشیده ز می مست اباالفضل
گفتم به دلم کیست گشاینده چنین گفت
تا بوده علی بوده و تا هست اباالفضل
قیامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
حسینی باش که در محشر نگویند
چرا پروندهات امضاء ندارد
ای دُرّ خــــــــوشاب یا ابا عبدالله
ای گــوهر ناب یا ابا عبدالله
از نوکر در ماندۀ خود دست بگیر
در روز حساب یا ابا عبدالله
انگار تمام شهر تسخیر شده
بنگاه فروش غل و زنجیر شده
از چارطرف حرملهها آمدهاند
بازار پر از نیزه و شمشیر شده
بنال ای دل! بنال که اربـعین شـد
که لرزان از غمش عرش برین شـد
بـــنـال ای دل! نـــوا نیـــنوا را
گلـــستان کـرده زینب کـربلا را
بــنـال ای دل ! نوای غــم رسیده
فــلک چون زیـنب کـبری نـدیده
به سینه هرکه تمنای کربلا دارد
همیشه در دل خود روضهای به پا دارد
کسی که عشق تو دارد دگر چه کم دارد؟
بدون عشق تو عالم کجا بها دارد؟
اشعار سوزناک ماه محرم و حضرت حسین
حـــلال جمیع مشکلات است حسین
شـــویندۀ لوح سیئات است حسین
ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلا
جائی که سفینة النجاة است حسین
با عشق حسین هر که سر و کار ندارد
خشکیده نهالیست ، پر و بال ندارد
ما غرق گناهیم و ز آتش نهراسیم
آتش به محبان حسین کار ندارد
گدای هر شب و روز حسینم
پر از آتش پر از سوز حسینم
اگر خورشیدم و هستم منور
ز سیمای دل افروز حسینم
لبم لبریز از جام حسین است
عــروج اوج من بام حسین است
اگــــــر جراح قلبم را شکافد
به روح لوح دل نام حسین است
دوباره مـرغ روحم هوای کــربلا کرد
دل شکسته ام را اســـیر ومبــتلا کــرد
زسر گذشته اشک به لب رســیده جـانم
که هـرچه کردبامن فراق کربــلا کــرد
شـودتمام هـــستی فــدای آن دودســـتی
که غرق بوسه بااشک علی مرتضی کرد
نگشت آنی آن دست جدا ازدامن دوست
اگر چه تـیغ دـشمن زپـیکرش جـدا کرد
جــز از برای داور دوتا نگــشت اکـــبر
چه شد که خصـم کافر جبین او دو تا شد
سزد هـمه جوانان حــنا زخــون ببــندند
که جا به حـجله خون یتـیم مـجتبی کرد
فدای لــب آن جــوانی که درنــماز ایثار
زخون وضــو گرفت وبه اکبر اقتدا کرد
فدای شـیرخواری که وقــت جان نثاری
دوچشم خود ببست ودولب به خنده واکرد
فـــدای آن شـــهیدی که زیــر تـــیغ قاتل
سرش بریده گشت وبه شیعیان دعا کرد
فدای جـــسم پاکی که قطعه قطعه گردید
زقطــره خونـــش حـــسین را صــدا کرد
ما شیعهزادهایم و همین اعتبار ماست
در راه دوست، دادن جان، افتخار ماست
هرگز به زیر بیرق دشمن نمیرویم
تا پرچم عزای حسینی کنار ماست
سرم سودایی جام حسین است
همیشه بر لبم نام حسین است
دلم گر چون کبوتر پر بگیرد
اقـــامتگاه او بام حسین است
از ازل در طَلَبَت چشم ترم گفت حسین
هرکجا بال زدم، بال و پرم گفت حسین
مادرم داد به من درس محبت اما
من حسینی شدم از بس پدرم گفت حسین
هرکه عاشق بر حسین شد منصبی دارد
احترامی بس مقدس نزد اهل راز دارد
مکتب عشق حسینی بین که هفتاد و دو ملت
در شگفت از این که هفتاد و دو تن جانباز دارد
ای بنازم بر چنین هنگی که پیشاهنگ لشکر
همچون اصغر کودک شش ماهه ای سرباز دارد
از داغ حسین اشـــــــــک روانی داریم
و ز ماتم او سوز نمهنی داریم
ما گر چه بد هستیم و لیک چون حسین
مـولای کریم و مهربانی داریم
فریاد حسین را شنیدیم همه
از کوفه به سوی او دویدیم همه
رفتیم به کربلا ولی برگشتیم
از شمر اماننامه خریدیم همه
در حنجرهی زمانه تابید اصغر
هی گریه نکرد! هی ننالید اصغر
دیگر نگران نباش آرام بگیر
آسودهتر از همیشه خوابید اصغر
به دلم آرزوی مرقد کربلا دارم
دلخوشم یه ارباب کریم و باوفا دارم
هر کی ام یا هر چی ام آقا فقط تو رو دارم
این ی بار رو راست میگم، من بخدا دوستت دارم
کاش می دونستی آقا که من چقدر دوستت دارم
همه شب به عشق تو سر به بیابون می ذارم
دستت رو بذار رو قلبم تا که آروم بگیرم
اگه تو نیای حسین(ع) من بخدا زود می میرم
اسم تو هرجا بیاد همون جا کربلای ماست
اینم از معجزه ارباب باوفای ماست
آئینۀ حق نما حسین است حسین
جان و تن مصطفی حسین است حسین
مصبـــاح هدایت بشر تا محشر
بـــــــــــــــی شبهه حسین است حسین
بیوقفه بیمقدمه هیئت گرفتنیست
هیئت گرفتنیست سعادت گرفتنیست
از موقع ورودیه تا آخر دعا
هر حاجتی در این دو سه ساعت گرفتنیست
یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا
به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند
میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم
به آهویی که ز مردم رمیده می ماند
شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی
به لاله های ز حنجر دریده می ماند
رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است
به آن که رنج نود ساله دیده می ماند
امام صادق حق پشت ناقه ی عریان
به زیر یوغ چو ماه خمیده می ماند
شوم فدای شهیدی که در کنار فرات
به آفتاب به خون آرمیده می ماند
هلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟
نگاه تو به دل داغ دیده می ماند
حکایت احد و اشک چشم خونینش
به اختران ز گردون چکیده می ماند
از خرمن خوشه نچیدن سخت است
بر کرب و بلایت نرسیدن سخت است
یک عمر حسین گفتن و از درگه تو
یکـــــــبار جوابی نشنیدن سخت است
سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند
غافل از واقعه روز حسابت نکند
ای که دم میزنی از عشق حسین بن علی
آنچنان باش که ارباب جوابت نکند
خالق عشق و محبت یا حسین
ای قتیل دشت غربت یا حسین
ای گل صحرا نبرد فاطمه
ای صفای آل عصمت یا حسین
ای که جانت سوخت از لب تشنگی
ای فدای کام خشگت یا حسین
آن قدر سوز عطش بالا گرفت
تا که شد بی نور چشمت یا حسین
تشنه ام تشنه ترم کن بر غمت
یا بمیرم یا شهادت یا حسین
یکشبه راه مرا کوتاه کن
با نگاهی از محبت یا حسین
دوست دارم پیشت آیم لحظه ای
تا نمایم با تو صحبت یا حسین
خیمــه ماه محرم، زده شد در دل ما
بـــــــاز نام تو شده زینت هر محفل ما
جز غم عشق تو ما را نبود سودائی
عشق سوزان تو آغشته به آب و گلِ ما
آبروی حسین به کهکشان میارزد
یک موی حسین بر دو جهان میارزد
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا که حسین بیش از آن میارزد
می آیم از راهی که خطرها در او گم است
از هفت منزلی که سفرها در او گم است
از لابهلای آتش و خون جمع کرده ام
اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
دردی کشیده ام که دلم داغدار اوست
داغی چشیده ام که جگرها در او گم است
با تشنگان چشمه ی «أحلی من العسل» نوشم
ز شربتی که شکرها در او گم است
عقیدهی همه یاران به اتفاق این است
که اشک شور بیاد حسین شیرین است
کنار قتلگه او به گریه جان دادن
ز وعدهها که به خود دادهام یکی این است
ماه و خورشید سراسر به تماشا آمد
گوییا رایحه ی حضرت مولا آمد
آسمان فرش شد و زیر سم اسبش ریخت
عرشیان همهمه کردند که : سـقا آمد …!
«آب از هیبت عباسی او می لرزید »
که چرا در پی رودی ، خود دریا آمد ؟
چشم در چشم فرات است و دلش در خیمه
یاد آن دم که رقیه به تمنا آمد
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
سجّاد که سجّاده به او دل میبست
تدبیر خدا بود که در تب باشد
این که خود تشنه ولی جرعه ای از آب نخورد
تا ابد در نظر عشق ، معما آمد !
دست و مشک و علم افتاد ، ولیکن سقا
سربلند است در آن لحظه که زهـرا آمد …
در بند کسی باش که در بند حسین است
گلواژهی لبهاش شکرخند حسین است
آنکس که گلت را به یکی «فاطمه» گفتن
آدم بنموده است هنرمند حسین است
گودال قتلگاه … گل و بوی پیرهن
در جست وجوی یوسف زیبای بی کفن
پیداست آه … منظری از ماه چاک چاک
خورشید رنگ باخته و تکّه تکّه تن
گرگی نشسته بر تن خورشید و می درد
شال و عبا و پیرهن سرخ آن بدن
گفتند : رستخیز عظیمی است نی نوا …
نه … رستخیز گوشه ای از نی نوای زن
تاریک می شود همه جا … بی کس و غریب
سخت است هم علی شدن و هم حسن شدن
ای ماه سرخ! سر بزن از پشت نیزه ها
ای چاک چاک ماه! کجایی حسین من؟
قرآن بخوان که بشنوم آوای هفت بند
ای آیه مقطعه ، با آن لب و دهن
افتاده عکس ماه ، لب گودی و زنی
در جست وجوی یوسف زهرای بی کفن …
ما سینه زنان رسم جنون باب نمودیم
جان و سر خود هدیه به ارباب نمودیم
از عمق درون ناله و فریاد نمودیم
با سینه زدن زلزله ایجاد نمودیم
مردم این جا شیر و شربت می دهند
توی سینی با محبّت می دهند
کربلا اصلاً چنین صحبت نبود
صحبت این شیر و آن شربت نبود
حرمله ، آن جا به جای ظرف شیر
داشت در دستان خود صد شعله تیر
تا گلوی اصغر بی تاب سوخت
حرمله، بر آن گلو یک تیر دوخت
ای خدای من فغان و آه و درد
تیر خشم آمد گلو را پاره کرد
ای حسین! آقای خوبان تسلیت
دیده های زار و گریان! تسلیت
عالم همه قطره هست و دریاست حسین
خوبان همه بندهاند و مولاست حسین
ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش
از بس که کرم دارد و آقاست حسین
گفتند گلوی اصغرت را
شش ماهه رسیده نوبرت را
آنجا که شکوفه بود و طوفان
آن صحنه ی نابرابرت را
وقتی که به گوش خلق خواندی
آوای زلال کوثرت را
پرواز بلند تیر می دید
پرپر شدن کبوترت را
در سینه ی غنچه ها نشاندی
لبخند قشنگ آخرت را
آن نخل به خون طپیده را، میبوسید
آن مشک ز هم دریده را میبوسید
خورشید،کنار علقمه خم شده بود
دستان ز تن بریده را میبوسید
موارد مرتبط: