آکاآپ: در این مطلب از آکاآپ تصمیم داریم برای شما عزیزان یک داستان کوتاه زیبا و خواندنی کودکانه تعریف کنیم.امیدواریم از این داستان کوتاه لذت ببرید.

داستان مسواک بچه میمون

کنار چشمه یک قورباغه رو دید و ارش پرسید، تو مسواک منو ندیدی؟

تحقیق در مورد قورباغه دوم دبستان - کلاس درسی

قورباغه سرش را تکان داد و گفت: نه که ندیدم، آخه مسواک تو به چه درد من می خوره.
بچه میمون رفت و مارِ فیس فیسو را دید، گفت: تو مسواک منو ندیدی؟

قصه


مارِ فیس فیسو گفت: بله دیدم. تو دست موش موشی خانوم بود اما نمی دونم مسواک تو، توی دست اون چیکار می کرد.

دنیای کودکانه - قصه موش موشک دلش یه دوست میخواست


بچه میمون گفت: منم نمی دونم!
بعد هم راهش را کشید و رفت تا موش موشی خانوم را پیدا کنه.رفت و رفت تا به موش موشی خانوم رسید داد زد: موش موشی خانوم، مسواکم رو بده، من کنار چشمه جا گذاشته بودمش.
موش موشی خانوم گفت: نه خیر، این مسواک تو نیست این جاروی منه. خودم اونو پیدا کردم. حالا برو کنار می خوام جلوی در خونم رو آب و جارو کنم.بچه میمون گفت: نه، این مسواک منه.
موش موشی خانوم گفت: اگر مال توئه، پس توی دست من چیکار میکنه؟
بچه میمون گفت: امروز که رفتم لب چشمه تا دندونام رو مسواک بزنم اونو جا گذاشتم.
موش موشی خانوم گفت: اِهکی.. من با هزار زحمت این جارو رو با دوستام تا این جا آوردم.
حالا بدمش به تو؟ معلومه که نمی دم. زود برو کنار.

پرتال جامع و تخصصی مهدکودک ها | داستان | واحد کار حیوانات وحشی و ...


بچه میمون گریه اش گرفت. بلند بلند شروع کرد به گریه کردن. موش موشی خانوم دلش سوخت. فکر کرد و گفت: اگه مسواکت رو بدم، تو به من یه جارو میدی؟
بچه میمون رفت و یک کم از موهاش را چید و دورش رو با یک شاخه ی نازک پیچید و گفت: «بیا اینم جاروی تو.»
موش موشی خانوم خوشحال و خندون شد و مسواک بچه میمون را پس داد.
بچه میمون بلند بلند خندید و رفت و دیگر هیچ وقت مسواکش را کنار چشمه جا نگذاشت.