لحظه های ناب عاشقی، حسّ مادرانه

منبع: نی نی بان

169

1399/2/29

12:27


گروه ترجمه نی‌نی‌بان:: بعد از یک شب بی خوابی، بیدار شدم و دیدم دختر یک ساله ام با دو دست کوچکش من را در آغوش گرفته است. نمی توانستم به او زل نزنم. درآن لحظه حس عشق و شادی مضاعفی داشتم که حاضر بودم کل روز هیچ کاری دیگری جز تماشای او انجام ندهم.

ده چالش احساسی مادران


مادر بودن شما را به این حس ها می رساند. بین چالش های زیاد و لحظات سختی که تجربه می کنید، لحظاتی هم سرشار از عشق و شادی وجود دارند. علاوه بر بی خوابی و درد زایمان که شاید بزرگ ترین چالش های مادری باشند، به نظرم یک سری چالش های احساسی هم وجود دارند که به مراتب سخت تر از آنها هستند. وقتی شما شخصی را دوست دارید، به حدی آسیب پذیر می شوید که خودتان هرگز نمی توانید تصورش را کنید. با اینکه راجع به این چالش ها زیاد حرف نمی زنیم، ولی آنها واقعی هستند و وجود دارند.

1. نمی توانید درد را از خود دور کنید
وقتی بچه اولین آزمایش خونش را انجام می دهد، وقتی او را واکسن می زنید، وقتی برای اولین بار تب می کند، وقتی زمین می خورد یا دستش را می برد، هربار که او درد می کشد، حاضرید هرچه دارید بدهید و به جای او درد بکشید. اما نمی توانید و همین قلب شما را می شکند.

2. نگرانی دائمی
از لحظه ای که می فهمید باردار هستید، می خواهید از فرزندتان مراقبت کنید. در مورد هرچیز، از چیزی که می خورید و اینکه چندبار به شکم شما لگد می زند، نگران هستید. وقتی بچه به دنیا می آید، این نگرانی ها متوقف نمی شوند. ازخودتان می پرسید آیا به اندازه کافی غذا می خورد؟ به اندازه می خوابد؟ وقتی او بزرگ تر می شود، در مورد چیزهای دیگری نگران می شوید. به عنوان یک مادر باید همیشه برای بچه نگران باشید. این راحت نیست. اما درعوض هرگز در قلب و ذهنتان تنها نیستید، چون فرزندتان با شماست.

3. می فهمید که بی نقص نیستید
همه دوست دارند مادر کاملی باشند و هرگز هیچ کار اشتباهی در مورد بچه خود انجام ندهند. اما شما انسان هستید و اشتباه می کنید. هر اندازه که می خواهید کارها را درست انجام دهید، زمان هایی هستند که امیدوارید به عقب برگردید و جبران کنید.

4. زندگی بدون اطمینان از مسایل
 آرزو می کنید که بدانید چرا بچه گریه می کند و غذا نمی خورد. اینکه چه کتابی دوست دارد بخواند و چه ترانه ای دوست دارد بشنود. بیشتر اوقات آرزو می کنید که می دانستید آیا مادر خوبی هستید. اینکه همیشه از خودتان سوال کنید سخت است. ولی می گویند غریزه مادران از بقیه قوی تر است.

5. یادگرفتن گذشتن از مسایل
بچه ها خیلی زود بزرگ می شوند و هربار از شب اولی که شما آنها را درخانه تنها می گذارید تا اولین باری که آنها را به اتاق خواب می فرستید که تنها بخوابند یا آنها را بغل نمی کنید چون راه رفتن را یاد گرفته اند، بغضی در گلو حس می کنید. البته همه این چیزها به مرور زمان عادت می شود. ولی همیشه به خصوص در ابتدا نوعی حس عذاب وجدان برای شما می ماند.  

6. احساس از دست دادن کنترل امور
دلتان برای روزهایی تنگ شده که سر ساعت مشخص بیدار می شدید، وقتی خسته بودید می خوابیدید و هرموقع می خواستید به بیرون از خانه می رفتید و با دوستان قهوه می خوردید. دلتان برای حس کنترلی که روی زندگی داشتید تنگ می شود.

7.دانستن اینکه همیشه نمی توانید هوای بچه را داشته باشید
اینکه بدانید می توانید شرایط را برای بچه بهتر کنید و مثلا وقتی گریه می کند او را آرام کنید یا وقتی گرسنه است به او غذا دهید یا وقتی درخطر است از او مراقبت کنید، خوب است. برای اینکه اگرچه بچه فرزند شماست ولی همیشه نمی توانید در همه حال از او مراقبت کنید.
 
8. گریه کردن
خیلی ها وقتی می فهمند باردار هستند و وقتی زایمان می کنند به گریه می افتند. وقتی به عکس بچه هایشان نگاه می کنند و بزرگ شدن او را می بینند، گریه می کنند. وقتی بچه آنها را در آغوش می گیرد و برای اولین بار کاری انجام می دهد یا حتی وقتی بچه گریه می کند. این ها اشک شوق و نگرانی هستند که به ترس و نگرانی ربط ندارند.

9. دانستن اینکه خیلی از لحظات زیبا را برای آخرین بار تجربه می کنید
شیردادن به بچه برای آخرین بار، آخرین غذای پوره شده، یا آخرین نشستن در کالسکه قبل از راه رفتن و خیلی عادت های دیگر... آرزو می کنید کاش می دانستید که بچه خیلی از کارها را دیگر وقتی بزرگ می شود انجام نمی دهد. هر لحظه ای زیباست و دانستن اینکه خیلی زود این لحظات می گذرند، تلخ است.

10. زندگی همیشگی با قلب بیرون از بدن
شاید سخت ترین چالش همین باشد که حسی از شادی و ارتباط ایجاد می کند. برای همین حس شاید حاضر باشید همه این تجربه ها را دوباره از اول داشته باشید.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو