عکس های شخصی شهره لرستانی + بیوگرافی شهره لرستانی
شهره لرستانی عکس شهره لرستانی شهره لرستانی لاغر شده شهره لرستانی بیوگرافی شهره لرستانی و همسرش شهره صالحی لرستانی متولد ۱۳۴۵ خرم آباد بازیگر تئاتر و سینما و فیلمنامه نویس است.شهره لرستانی فعالیت خود را در تئاتر از سال ۱۳۶۴ با عنوان کارگردانی آغاز نمود. در سال ۱۳۷۰ با بازی در فیلم نیاز به کارگردانی علیرضا داودنژاد به سینما راه یافت.
بیوگرافی شهره لرستانی
شهره لرستانی فعالیت خود را در تئاتر از سال ۱۳۶۴ با عنوان کارگردانی آغاز نمود. در سال ۱۳۷۰ با بازی در فیلم نیاز به کارگردانی علیرضا داودنژاد به سینما راه یافت.
فیلم شناسی شهره لرستانی
سال نام فیلم کارگردان
۱۳۹۳ ایران برگر مسعود جعفری جوزانی
۱۳۸۸ حلقههای ازدواج شاهین باباپور
۱۳۸۸ یک جیب پر پول قدرتالله صلحمیرزایی
۱۳۸۷ اخراجی ها ۲ مسعود ده نمکی
۱۳۸۶ تسویهحساب تهمینه میلانی
۱۳۸۵ نصف مال من، نصف مال تو وحید نیکخواه آزاد
۱۳۸۵ اخراجیها مسعود ده نمکی
۱۳۸۴ زیر درخت هلو ایرج طهماسب
۱۳۸۵ گیسبریده جمشید حیدری
۱۳۷۷ محبوبه احمد حسنی مقدم
۱۳۷۴ توطئه علی قویتن
۱۳۷۴ لیلی با من است کمال تبریزی
۱۳۷۳ مروارید سیاه شفیع آقامحمدیان
حبیب الله بهمنی
۱۳۷۲ پناهنده رسول ملاقلیپور
۱۳۷۱ ماموریت آقای شادی محمدرضا زهتابی
۱۳۷۱ آذرخش احمدرضا درویش
۱۳۷۰ نیاز علیرضا داودنژاد
سریالها شهره لرستانی
نام سریال سال تولید کارگردان
اغر بخیر 1365 مجید بهشتی
آپارتمان 1371-1372 ناصر هاشمی
حماسه ایثار 1372 کاظم بلوچی
آوای فاخته 1373 بهمن زرینپور
به رنگ صدف 1375 عباس رنجبر
امام علی 1375 داود میرباقری
دستی بر آتش 1376 معصومه تقیپور
مختارنامه 1381 داود میرباقری
سه در چهار 1387 مجید صالحی
دارا و ندار 1389 مسعود دهنمکی
سه پنج دو 1390 حسین سهیلیزاده
چمدان 1391 خسرو ملکان
کلاه پهلوی 1391 سید ضیاءالدین دری
اولین انتخاب 1392 مهدی صباغزاده
نمایش «پینوکیا» نوشته «استفانو بننی» نویسنده، شاعر و روزنامهنگار ایتالیایی، پنجشنبه(۱۵ مرداد) به کارگردانی شهره سلطانی در تماشاخانه ایرانشهر و البته با گریم و ظاهر زننده بازیگران زن حاضر در آن روی صحنه رفت.
این نمایشنامه به تبع اینکه خالقی اروپایی و مشخصات ایتالیایی به اسم «استفانو بننی» دارد، طبیعی است که فضا و میزانسنهایی با رویکرد و جهانبینی خالقش داشته باشد.اما نوع گریم و لباسهای بازیگران این نمایشنامه آنقدر زننده و غیرقابل توجیه بود که هیچ تفاوتی نسبت به اجرای همین نمایش توسط بازیگران غیرمسلمان و در کشوری غیر از کشور خودمان- که رعایت حدود و الزامات شرعی واجب و ضروری نیست- ندارد.
استفاده بازیگران زن این تئاتر از کلاهگیسهایی به شدت طبیعی! و نوع پوشش ظاهریشان آنقدر طبیعی است که واقعی به نظر میرسند! سیاوش طهمورث چند وقت پیش ضمن ابراز انتقاداتی درباره حوزه مدیریتی تئاتر کشورمان گفته بود:«در این چند سال اخیر برخی از دوستان به اسم کار مدرن مزخرفاتی روی صحنه میبرند که شرمآور است. شما اول مدرنیته را تعریف کن بعد کار مدرن انجام بده.»
گذشته از نکات درست و دقیقی که در اظهارات طهمورث وجود دارد، میتوان همین گفته وی را با شمایل اجرای نمایشی مثل «پینوکیا» و ظاهر غلطانداز و زشت بازیگران زن این نمایشنامه تطبیق داد. البته استفاده از این نوع گریم و ظاهر در چند وقت اخیر که ظاهراً یک کشف جدید!
برای بستن دهان قانون و منتقدان محسوب میگردد، مصادیق و نمونههای بسیار زیادی در حوزه تئاتر و ظاهر بازیگرانش به خصوص بازیگران زن پیدا کرده است. در این نمایش شهره سلطانی و پرستو گلستانی به عنوان دو بازیگر زن حاضر در نمایش سعی کردهاندآنقدر ظاهری شبیه به اصل نمایش بگیرند که فراموش کردهاند قرار است این کار برای مخاطب ایرانی و در کشور ایران اسلامی روی صحنه برود و اجرا شود!
منطق این استدلال تعمیم و تبیین داشتن نگاه دگم نسبت به نمایشنامههای خارجی نیست. بلکه منظور این است که وفاداری به متن بسیار مهمتر است و ارجحیت دارد به ظاهرسازی!چه اینکه اگر قرار باشد بگوییم در این نمایش از کلاهگیسهایی استفاده شده که فرقی با موهای واقعی بازیگر زن نمایشنامه ندارد! میشود از فردا دیگر خانمهای جامعه نیز با به سر کردن کلاهگیس و به بهانه اینکه گریم و پیرایش است به خیابانها بیایند!
نکته اینجاست که متأسفانه به اسم تئاتر در برخی از سالنهای نمایش متعلق به زیر مجموعههای وزارت ارشاد، کارهایی روی صحنه میرود که انگار غایت و هدفی جز تقلید و بازتولید رفتارهای خلاف اخلاق و شرع موجود در نمایشنامه آن هم به اسم وفاداری به متن و چنین بهانههای بلاوجهی نداشته و ندارد.
خاطرات شهره لرستانی
پدرم قاضی دادگستری و مادرم معلم بود. شاید دیدن مادری که هر روز شال و کلاه می کرد و سر کار می رفت، باعث شد تصویری که از زن در ذهن کودکانه من و خواهر بزرگم شکل گرفت، تصویر زنی شاغل باشد. اصلا فکر نمی کردیم چیزی به اسم زن خانه دار هم وجود داشته باشد.در همان بازی های کودکانه هر کدام کاری را انتخاب کرده بودیم، انگار جنم بعضی کارها از همان زمان در خونمان بود و امواج نامرئی تقدیر ما را به سمت شان هدایت می کرد.
من از پنج سالگی دوست داشتم نمایش اجرا کنم و در همان عوالم بچگی، بدون اینکه بدانم اسم این کار کارگردانی است، نمایش های کودکانه ام را خودم کارگردانی می کردم. در خانه مان پرده ای اتاق نشیمن را از پذیرایی جدا می کرد. من همه را جلوی این پرده به صف می نشاندم و با صدای بلند اعلام می کردم: ساکت باشید. کارگردان شهره اجرا می کند.
سال ۶۴ به تهران برگشتیم. من دیپلم گرفتم و بلافاصله وارد دانشگاه هنر شدم. سال عجیب و غریبی بود. من چند کار را با هم انجام دادم، تصدیق و دیپلمم را در اوج بمباران های جنگ گرفتم و در دانشگاه قبول شدم.در حالی که مردم همه در حال فرار بودند و صدای آژیر خطر تبدیل به موسیقی متن زندگی تک تک مان شده بود.طنز عجیبی بود، من زیر نور چراغ داشبورد ماشین در جاده فشم فلسفه و منطق می خواندم، در صورتی که همه چیز در دنیای اطرافم غیر منطقی بود.
در همین حال و هوا شدم دانشجوی رشته کارگردانی و بازیگری دانشکده هنرهای نمایشی. در همان ترم های اول که اکثر درس هایمان عمومی بود، من غرق تئاتر شدم و ۱۷ نمایش را به کارگردانی خودم روی صحنه بردم.
کم کم شروع به بازی کردم و توجه ها بیشتر به بازی ام جلب شد و پیشنهاد پشت پیشنهاد از راه رسید. با محمد رحمانیان، مهتاب نصیرپور، علی دهکردی و خیلی های دیگر هم دوره بودیم. شروع به بازی در تلویزیون و سینما کردم، کارهایی مثل سریال «عبور به خیر» و…
اما اولین کار جدی ام که خیلی دیده شد، سریال «آپارتمان» بود. اواسط دهه هفتاد بود. جنگ تمام شده ودوران اصلاحات هم رو به پایان بود و فضای جامعه داشت بازتر می شد. من هم دیگر ده سالی بود به عنوان بازیگر شناخته شده بودم.اما آپارتمان نقطه اوج کارم بود. بعد نوبت به «امام علی(ع)» و «لیلی با من است» و… رسید تا دیگر کاملا به عنوان بازیگری جدی ثبت شوم، در حالی که همیشه ذوق و شوق کارگردانی داشتم.
اولین خاطره ای که یادتان می آید چه خاطره ای است؟
من گم شده بودم. برای گردش و تفریح به تهران آمده بودیم. دو سالم بود. کوچه برلن و کوچه مهران دقیق یادم نیست، آن طرف ها گم شدم. یک آدامس فروش پیدایم کرد و من را بغل کرد گذاشت روی دستگاهش و گفت کدام آدامس را می خواهی. احساس خوبی داشتم. آن آدامس خوردن مفت و مجانی خیلی بهم مزه داد.
با خودم می گفتم خدا کند پدر و مادرم پیدایشان نشود تا من بیشتر از این آدامس ها بخورم. تصویر آن آدامس ها و همه مهربانی آن مرد که امیدوارم هر جا که هست خوشبخت باشد از ذهنم پاک نمی شود. اما مادرم خیلی ترسیده بود و حال بدی داشت. او هنوز که هنوز است گاهی با جیغ و گریه از خواب بیدار می شود و می گوید خواب دیدم تو گم شدی.
مصاحبه با شهره لرستانی
* بهترین هدیه ای که در زندگی تان گرفته اید چه بوده است؟
یک دوچرخه بود. بچه بودم و آبله مرغان گرفته بودم. یک روز در همان حال مریضی پدر و مادر و خواهر و برادرم همه با هم آمدند من را بردند روی بالکن. چیزی را که می دیدم باورم نمی شد. یک دوچرخه نارنجی خیلی خوشگل بود. فوق العاده خوشحال شدم.
* تفریح شما چیست؟
تماشای فیلم با دوستانم و سفر. من خیلی سفرهای داخلی و خارجی رفتم.
* اهل آشپزی هم هستید؟
آشپزی را خیلی دوست دارم.
* چه غذایی را خیلی خوب می پزید؟
تبحرم در پخت استانبولی و خورشت کرفس و خورشت بادمجان است.
دلیلی که باعث شد این سبک از زندگی را برای خودتان انتخاب کنید و مجرد بمانید، چه بود؟
در این سالها چندین مورد جدی برای ازدواج داشتم اما به هر کدام از آنها فکر کردم و شرایط خودم را سنجیدم، دیدم تمایلی به این کار ندارم زیرا کار من طوری است که اگر طرف مقابل با خودم همکار نباشد نمیتواند شرایط را به درستی درک کند
شهره لرستانی برایتان از زندگی مجردی میگوید
در کنار این اگر هر دو طرف هم هنرمند باشند دیگر نمیتوانند قواعد جاری و ساری را انجام دهند و آن زندگی دیگر ارزش ندارد. افتوخیزهای کاری ممکن است منجر به چیزهایی شود که برای زندگی خوب نیست.به همین دلیل در این سالها هرچه فکر کردم، دیدم نه از میان همکارانم میتوانم انتخابی داشته باشم و نه از بین افراد معمولی و به همین دلیل به شکل خودخواسته ترجیح دادم مجرد بمانم.
یعنی تا به حال به این فکر نکردهاید که چه خوب بود اگر راه دیگری را انتخاب میکردید؟
به هر حال ممکن است آدم در مقطعی فکر کند که چه خوب بود اگر راه دیگری را انتخاب کرده بودم و فرزند داشتم، اما این نهایتا ۱۰، ۱۵ دقیقه دوام دارد و من هم این را تجربه کردهام اما درنهایت به این نتیجه رسیدهام که همین راه، بهترین است.البته من خیلی هم تنها نیستم. چندین سال پیش یک گربه به خانهام آوردم و بعد از مدتی برایش زن گرفتم و حالا ۷ گربه پرشین دارم که آنها به اندازه کافی وقتم را میگیرند و مسئولیتم را زیاد کردهاند.
این طرز فکر را در اوج جوانی هم داشتید؛ زمانی که ۱۸ ساله بودید؟
بله، به خاطر اینکه من بلافاصله بعد از گرفتن دیپلم وارد دانشگاه هنر شدم و همان زمان کار تئاتر را شروع کردم. من اهل کار و فعالیتهای بیرون از خانه بودم و خاطرم هست آن زمانها گاهی ۱۵ ساعت تمرین تئاتر انجام میدادم و در این شرایط نمیتوانستم یک زندگی مشترک را اداره کنم.در تمام این سالها هم هرجا احساس کردم ماجرایی دارد برایم جدی میشود سریع آن را قیچی کردم تا وابستگی عاطفی پیدا نکنم.
فکر میکنید انتخابتان برای این سبک از زندگی درست بوده؟
تنها چیزی که میدانم این است که وقتی با آنهایی که با هم بزرگ شدهایم دور هم جمع میشویم به من میگویند خوش به حالت که ازدواج نکردی و ما چه اشتباهی کردیم که این کار را انجام دادیم!درحالیکه من در خلوتم گاهی به آنها فکر میکنم که کار خوبی کردهاند که راه من را نرفتهاند و بچه دارند و از آرامش نسبی در زندگی برخوردارند و دغدغه تامین زندگی ندارند.
هر زمان این حرفها را میشنوم متوجه میشوم که همزیستی شاید اتفاق جالبی نیست چراکه این افراد بعد از گذشت چندین سال به این نتیجه رسیدهاند که اشتباه کردهاند.البته شاید هم این بحثها نباشد و قصه همان است که میگویند :«مرغ همسایه غاز است» و همیشه فکر میکنیم جایگاه دیگری از ما بهتر است! واقعیت این است که تنها خدا میداند پشت هر چراغی که در این شهر روشن است، چه رابطهای وجود دارد و آدمها چقدر از زندگیشان راضی هستند. شاید کاملترین جوابی که برای سؤالتان دارم این است که «انسان امروز، انسان تنهایی است».
پس هیچوقت فرصت عاشق شدن به خودتان ندادید؟
چرا اتفاقا عاشق شدم و به نظرم عاشق شدن ربطی به این ماجرا ندارد، چون کار دل است و نمیتوانیم جلویش را بگیریم. اما تلاش کردم تا این رابطه آنقدر برایم جدی نشود که بخواهد گرفتارم کند تا به ازدواج فکر کنم. تا این مرحله هیچوقت پیش نرفتم.
فکر میکنید این روند و احساس رضایت خاطر همیشه وجود خواهد داشت؟
تا الان که ۴۷ سال زندگی کردهام این اتفاق افتاده و شاید در آینده هم همین روند باشد. واقعیت دیگری هم وجود دارد و آن اینکه وقتی سن شما بالاتر میرود آدم قرصی هم دیگر وجود ندارد که بخواهید به شکل جدی به او فکر کنید.
به دلیل اینکه شخصیت آدمها در سن بالاتر کاملا شکل گرفته و کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که ویژگیهایتان با هم منطبق شود. موضوع دیگر اینکه در زندگی تمام هنرمندان همیشه هوادارانی وجود دارند که با دیدن یک فیلم یا سریال به آنها علاقهمند شدهاند و من هم با این موارد متعدد روبهرو شدهام اما هیچگاه آنها را جدی نگرفتهام، چون معتقدم این افراد به آن شخصیت قصه علاقهمند شدهاند نه من واقعی بازیگر و به همین دلیل به این افراد هم جدی نگاه نکردهام.
در بین هنرمندان ازدواج و طلاقهای مکرر دیده میشود، دلیل این اتفاق را چه میدانید؟
بله، این موضوع وجود دارد و بهشخصه هیچگاه دوست نداشتهام که درگیر این ازدواج و طلاقهای هنری شوم. مسئله اینجاست که شما وقتی درگیر کار تئاتر یا فیلمی میشوید گاهی بازیگر نقش مقابلی دارید که نقش عشق شما را بازی میکند و این موضوع باعث ایجاد علاقه میشودکه اگر فردی زود نرم شود و در مورد آن ابراز احساسات کند وارد رابطهای میشود که معمولا سرانجام خوبی ندارد؛ زیرا آن حس به خاطر فضای کار به وجود آمده و وقتی پروژه به پایان میرسد آن حس هم فروکش میکند و شما میمانید و یک توهم غلیانکرده!
اما اگر بهعنوان یک کارگردان، بازیگر و… درک کنید که چرا جمعی تشکیل شده و شما در آن حضور دارید، دیگر این اتفاق نمیافتد چون میدانید هدف بزرگتری وجود دارد که باید به آن برسید.به خاطر این مسائل همواره سعی کردهام هوشیار باشم و اگر چنین حسهایی را در وجودم دیدم آنها را مدیریت کنم و اجازه ندهم وارد این بازی شوم که منجر به تشکیل زندگی مشترک اما ناپایدار شود.البته موضوع دیگری هم وجود دارد که همواره باعث این اتفاق شده، آن هم این است که من اصالتا لر هستم و مردمان لر عقیدهای دارند مبنی بر اینکه زن دو لباس سفید میپوشد لباس عروس و کفن. یعنی وقتی زندگی را شروع کرد تا لحظه مرگ پای آن زندگی میایستد.
«بعد از کاهش وزنم خیلیها در خیابان من را نمیشناسند و میپرسند، چقدر شباهت! شما با شهره لرستانی نسبتی دارید؟!»این جمله را شهره لرستانی میگوید و خاطراتی از ۲۰ سال افزایش وزنش تعریف میکند.او که سالها حضوری کمرنگ در عرصه سینما و تلویزیون داشته، میخواهد با اتمام این راه، اراده خودش را محک بزند و دوباره با نقشهایی که دوست دارد،به عرصه بازیگری بازگردد.
شهره لرستانی، کاهش وزن را پلی میداند برای رسیدن به اهداف نیمه تمام زندگیاش. مدت زمان پنج ماه رژیم درمانی به قدری برای او شیرین بوده که فیلمنامهای با همین مضمون نوشته و قصد دارد در آینده آن را کارگردانی کند.با شهره لرستانی خوشقلب و دوستداشتنی در رابطه با روند کاهش وزن و رژیمهای متفاوتی که در این سالها امتحان کرده، گپ زدیم. او در این روزها اصل حالش خیلی خوب است و دوباره بعد از ۲۰ سال عاشق شده!
ترک مواد غذایی سخت است!
اعتقاد دارم لاغر شدن یکی از سختترین کارهای دنیاست و با ترک اعتیاد برابری میکند چون همان قدر که ترک مواد برای معتاد سخت است، به همان میزان هم کاهش وزن از سختترین کارهایی است که یک انسان میتواند انجام دهد.مبارزه با نفس و نخوردن غذا برای خیلیها مشکل است چون غذا خوردن کار مجازی است و میتوانید بارها و بارها و به هر میزانی که دلتان میخواهد، غذاهای مختلف میل کنید؛ مشکل اخلاقی و اجتماعی هم ندارد.
بنابراین آدمها گاهی به دلیل مشکلات روزمره به سمت افزایش مصرف مواد غذایی تمایل پیدا میکنند و همین موضوع به ظاهر ساده رفته رفته و بسیار نامحسوس روح انسان را درگیر میکند.فکر میکنم بخشی از کاری که هر فردی باید انجام دهد، تکنیکهای روانشناختی است تا خودش را از وابستگی عمیقی که به مواد غذایی دارد، جدا کند. برای من هم آسان نبود. بالاخره ۲۰ سال با این شرایط زندگی کردهام.
شما با شهره لرستانی نسبتی دارید؟!
۲۰سال، یعنی از ۲۸ تا ۴۸ سالگی اسیر اضافه وزن بودم. تا قبل از آن هیچ وقت آدم چاقی نبودم و در تمام دوران کودکیام جزو بچههای لاغر محسوب میشدم. علت چاقی من به دلیل جابهجایی هورمون و عمل جراحیام در سنین جوانی بود.بعد هم دچار کم کاری تیروئید شدم. به همین خاطرهشت سال بازیگری را کنار گذاشتم. همه مسائل زندگیام دستخوش این چاقی شد و بعد از اینکه به دنیای بازیگری برگشتم، کلا فضای بازیام عوض شد و حتی نقشهایی که بازی میکردم هم تغییر کرد.
نقشهایم کمرنگ و بیهویت میشد و از حالت کاراکتر درمیآمد. اصلا این شرایط را دوست نداشتم.مردم در خیابان میپرسیدند که چرا چاق شدهای یا چه شد که حضورت کمرنگ شده و روزی نبود که باچنین واکنشهایی از مردم روبه رو نشوم اما این روزها بعد از کاهش وزن خیلیها من را نمیشناسند و میپرسند، چقدر شباهت! شما با شهره لرستانی نسبتی دارید؟! الان اصل حالم خیلی خوب است… .
با این رژیم حسرت خوردن چیزی بر دلم نمیماند
امیدی نداشتم و فکر نمیکردم این بار هم بتوانم در کاهش وزن موفق شوم. خصوصا اولین بار که به مطب دکترم رفتم،هفت صبح بود! خوابم میآمد و بداخلاق بودم. با کمال ناامیدی سراغ دکتر رفتم.
وقتی او را دیدم بسیار تعجب کردم که چقدر کم سن و سال است. تصمیم گرفتم این راه را هم امتحان کنم. هر هفته برنامه غذایی متفاوتی داشتم. مثلا اگر یک هفته هوس آش رشته میکردم، با پزشکم درمیان میگذاشتم و او هم در برنامه غذاییام قرار میداد.مهمترین تفاوت این رژیم با رژیمهای قبلیام این است که حسرت خوردن چیزی بر دلم نمیماند. هر چیزی را که هوس میکردم میتوانستم بخورم البته به میزانی کم و اندازهای که پزشکم میگفت.خوردن تمام مواد غذایی با کالری مشخص در رژیم من آزاد است. این رژیم با توجه به سن، جنسیت، موقعیت شغلی، قد، اضافه وزن و. . . تعیین شد و بر اساس برنامه غذاییام، مثلا برای صبحانه بعضی روزها شیر و بیشتر روزها چای تلخ و بیسکویت دیجستیو میخوردم
فیلم ماجرای لاغر شدنم را میسازم!
از نکات مهم در رابطه با کاهش وزنم این بود که نه تنها به پوستم آسیبی نرسید بلکه این رژیم پوستم را شادابتر هم کرد. به همین خاطر برای اولین بار یک رژیم را مسوولانه دنبال کردم و به نتیجه هم رسیدم. جالب است بدانید پروسه پنج ماه رژیم برای من به قدری ارزشمند بود که فیلمنامهای با عنوان دکتر پرنیان نوشتهام که شرح ماجرای لاغر شدنم است. به امید خدا این فیلمنامه را در آینده به عنوان یک فیلم بلند سینمایی خواهم ساخت. تنظیم رژیم براساس عادات غذایی، روش کار دکتر قربانپواست.
با وزن ایدهآلم فاصله دارم
زیر نظر دکتر پرنیان قربانپور به مدت پنج ماه، ۴۰ کیلوگرم وزن کم کردم چون با این روش کاهش وزن و رژیم درمانی، هفته به هفته وضعیتم بررسی و برنامه غذاییام تغییر میکرد. خودم هم به نتیجهبخش بودن رژیمام ایمان داشتم و تلاش میکردم.در حال حاضر هم در نیمه راه سلامتی و کاهش وزن هستم و هنوز هم ۲۰ کیلوگرم با وزن ایدهآلم فاصله دارم. بعد از این میزان کاهش وزنی که برای خودم هم بینظیر بود، در حال حاضر مدت کوتاهی را به عنوان استراحت با برنامه غذایی خودم پیش میروم تا در مرحله بعد به هدف بعدی ۲۰ کیلوگرم کاهش وزن برسم.
قلبت نمیتواند با این وزن خون را پمپاژ کند
گاهی اوقات دلم میخواست مقدار بیشتری غذا بخورم اما زمانی که به یاد میآوردم چه دوران سختی را پشت سر گذاشتهام، تمام تلاشم را میکردم که طبق رژیم پیش بروم. حتی در برههای ، به دلیل افزایش وزن نمیتوانستم بند کفشم را ببندم یا جوراب به پا کنم.شبها به سختی میخوابیدم و بالا رفتن از پله برایم مشکل بود. دچار بیماریهای متعددی مثل پا درد شده بودم که آزارم میداد. مهمتر از همه بیماری قلبیام بود.
دکترم گفت قلبت نمیتواند با این وزن خون را پمپاژ کند. وقتی به این مسائل فکر میکردم و البته به نگاه مهربان پزشکم که انسان بسیار متفاوتی بود، با انرژی بیشتری این راه را ادامه میدادم.در این دوران به دکترهای مختلفی مراجعه کرده و رژیمهای زیادی را امتحان کرده بودم. از رژیم «اتکینز» گرفته تا رژیمهای مختلف دیگر را که دکترهای تغذیه به من معرفی میکردند، انجام داده بودم اما هیچ کدام برای من اثربخش نبود.
برنج بهترین ماده غذایی است
هیچ روشی برای من تاثیر گذار نبود. یک دوره سه روزه خام گیاهخواری را هم امتحان کردم که نتوانستم این روش را ادامه دهم. از قرصهای چربیسوز و… هم در رژیمهای قبلیام استفاده کردهام. این رژیمها برای من هیچ تاثیری نداشت و اغلب هم پر از عوارض هستند.
روشهای سنتی را امتحان کرده و سراغ پزشکهای طب سنتی هم رفته بودم. یکسری دمنوشهای گیاهی مختلف و جوشانده تجویز میکردند که به خاطر طعم بد، دوست نداشتم آنها را امتحان کنم. یک پزشک میگفت فقط میوه بخور. پزشک دیگری میگفت غذا نخور. فرد دیگری میگفت گوشت بخور.حذف بخش زیادی از مواد غذایی برای من قابل تحمل نبود و آزارم میداد چون علاقه قلبی من به برنج است. البته در رژیم دکتر قربانپور هم میزان این برنج بسیار کم بود. او عادت دارد به مراجعانش جایزه بدهد و من از او میخواستم بعد از هر چند کیلوگرم کاهش وزن، اجازه بدهد به عنوان جایزه برنج بخورم.به برنج خیلی علاقه دارم و فکر میکنم مهمترین غذای آدمیزاد است! از نظر من برنج یک ماده نرم، سفید و گرم است و این نرمی، گرمی و سفیدی، پاکی را تداعی میکند و احساس میکنم جزء مادههای غذایی مهم برای حیات انسان است.
به اهداف ناتمام زندگیام رسیدگی میکنم
فکر میکنم با اتمام این راه، قدرت اراده خودم را محک خواهم زد و میتوانم مسائل دیگری را که در زندگی میخواهم پیگیرتر و با ارادهای راسخ به سرانجام برسانم. مثلا سالها بود که تصمیم داشتم فیلمهای بلند بسازم اما به دلایل مختلفی عقب میافتاد ولی این روزها دلم میخواهد این کارهای عقب افتاده را به ثمر برسانم. مهمترین هدفم ساخت فیلمهای بلند سینمایی است.ایستادن پشت یک پروژه به صورت تمام قد برایم بسیار مهم است. دلم میخواهد در این راه قدم بردارم و اگر قرار است بازیگری را ادامه دهم، ترجیح میدهم نقش خوبی را با یک کارگردان و سناریو خوب بازی کنم. دیگر دلم نمیخواهد هر نقشی را بازی کنم و به آن سالها بازگردم.
دوباره عاشق شدم!
. بخشی از وجود من پاک شد و حالا میتوانم با بخش دیگری زندگی کنم. وقتی دغدغههای ذهنی کم میشود، با انرژی بیشتری میتوان به باقی مسائل زندگی رسیدگی کرد. کلی جوان شدهام و مهمتر از همه اینکه بعد از حدود ۲۰ سال دوباره عاشق شدهام. همین دوباره عاشق شدن حسهای بسیار زیبایی را در من بیدار کرده است. اضافه وزنم که از بین رفت، به لحاظ روحی هم بیدار شدم
آخرین راه را هم امتحان کردم
همیشه و در تمام مراحل زندگی پرتحرک بودهام اما شرایط به شکلی شد که حتی با آب خوردن هم اضافه وزن پیدا میکردم. البته دورهای هم به دلیل حال بد و غمگین بودنم، زیاد غذا میخوردم.بعضی افراد زمانی که عصبی میشوند، افزایش وزن پیدا میکنند ولی من هر وقت از درون احساس تنهایی میکنم، شروع به غذا خوردن میکنم. راههای بسیاری را امتحان کرده بودم.چند نفر به من گفتند که این پزشک آخرین فردی است که میتواند مسیر درستی را برای کاهش وزن معرفی کند و اگر قرار است لاغر شوی باید با متد او پیش بروی. بالاخره آخرین راه را هم امتحان کردم.
ارتباط صمیمی با پزشکم
به یاد دارم روزهای اول رژیم لحظات بسیار سختی را گذراندم. در جایی خواندم کسانی که در حوزه عرفان سابقه دارند، برای اینکه به غذا پناه نبرند، به شکمشان سنگ میبندند. من هم شبها یک سنگ به شکمم میبستم و میخوابیدم.موقع خواب خیلی اذیت می شدم و دعا میکردم که خدا کمک کند تا از این مرحله عبور کنم. احساس میکردم این راهکار بار مثبتی را برای من به دنبال دارد.بیشترین عامل کاهش وزن من نگاه مهربان پزشکم بود چون بسیار مهم است که دکتر، مراجعهکننده را درک کرده و با بیمارش ارتباط روحی عمیقی برقرار کند. همین ارتباط دوستانه بسیار به من کمک کرد و توانستم راحتتر با رژیمام ارتباط برقرار کنم.
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی
شهره لرستانی , بیوگرافی شهره لرستانی , عکس های شهره لرستانی , کاهش وزن شهره لرستانی