آفت‌های هنرمندان بدلی؛ هنرمند واقعی چه کسی است؟

منبع: سینما پرس

49

1399/4/1

12:36


سینماپرس: هنرمند چه کسی است؟ چه فضیلتی نسبت به دیگران دارد؟ چه ویژگی و قدرتی دارد که به تعبیری باید «قدر ببیند و در صدر نشیند»؟ چرا می‌گویند هنرمند پیشرو شناخته می‌شود و خاصیت پیشداری فرهنگی جامعه را دارد؟

حمال های طلا در فجر انقلاب اسلامی چه می کنند

سینماپرس: هنرمند چه کسی است؟ چه فضیلتی نسبت به دیگران دارد؟ چه ویژگی و قدرتی دارد که به تعبیری باید «قدر ببیند و در صدر نشیند»؟ چرا می‌گویند هنرمند پیشرو شناخته می‌شود و خاصیت پیشداری فرهنگی جامعه را دارد؟

به گزارش سینماپرس، روزنامه کیهان در سه یادداشتی متوالی به قلم پژمان کریمی نوشت:

یک تعریف جامع!
هنرمند چه کسی است؟ چه فضیلتی نسبت به دیگران دارد؟ چه ویژگی و قدرتی دارد که به تعبیری باید «قدر ببیند و در صدر نشیند»؟ چرا می‌گویند هنرمند پیشرو شناخته می‌شود  و  خاصیت پیشداری فرهنگی جامعه را دارد؟
پاسخ بدیهی است:
هنرمند راستین باهوش و خلاق است و با اتکا به این دو شاخص توامان، توان درک و تجربه  مفاهیم و پدیده‌ها را بیش از همه دارد و می‌تواند با روشی خلاقانه و بدیع و موثر، دریافت‌های خود را عرضه کند و آگاهی و درک و افق نگاه  مخاطب را افزایش دهد!   در اینجا؛ پرسش‌هایی به‌ وجود می‌آید:
آیا هر آن کسی که دارای هوش و خلاقیت است؛ لزوما به مقصد درک و تجربه درست و واقعی از مفاهیم و پدیده‌ها نائل می‌شود و چنین؛ پیشرو نامیده می‌شود و شایستگی پیشداری فرهنگی جامعه را می‌یابد؟
یا پرسشی دیگر؛ آیا درک و تجربه هر هنرمندی لاقید از چیستی و هرگونه شرطی، عالمانه و درست و رشددهنده و محترم و سزاوار دریافت از سوی مخاطب است؟
درک و تجربه درست عزیزان؛ یعنی برداشتی که از یک سو؛ ناظر به چیستی و تمام واقعیت و ایجابات واقعیت و غایات واقعیت و از طرفی، تأکید و اشاره برآمده از آن درک، در راستای نزدیک کردن انسان به فطرت اوست؛ فطرتی که ارزش‌هایی چون خداجویی، زیبایی‌خواهی، پاکیزگی از مظاهر مادی یا غیرمادی، آشتی‌جویی و تکریم انسانیت  را در بر می‌گیرد. در این نقطه است که پای هنرمند دینی و هنر دینی با بهتر بگوییم؛ هنرمند متعهد و هنر مسئول سر بر می‌آورد. همان هنری که شهید سید مرتضی آوینی آن را  به معنای بازگرداندن انسان به فطرت الهی توصیف می‌کند.
هنرمندی که مبدا و غایت و چیستی دنیا و فلسفه حیات و نقطه عزیمت انسان را نمی‌داند؛ چگونه می‌تواند تحلیل و تفسیری درست از دنیا و  داشته‌ها و الزامات و غایت آن ارائه دهد؟ آیا برداشت‌ها و فرآورده‌های فکری چنین کسی که نگاه و ادراکاتش دون و محدود است؛ درست و  عامل رشد و تعالی مخاطب ارزیابی می‌شود؟
به اصطلاح هنرمندی که در قالب یک شعر  یا داستان یا فیلم و... مخاطب را به حرص و آز و حسادت  و غبطه و حس حقارت  و...  هر چیزی که مقابل فطرت الهی است، سوق دهد آیا سزاوار نام هنرمند راستین است و هنر وی نشانه فضیلت معنا می‌شود؟
آیا او هنرمندی است که  باید پرچمدار پیشداری فکری و فرهنگی جامعه دانسته شود؟ چنین هنرمندی یا بهتر بگوییم؛ هنرمندنمایی، گرفتار افعی شهوت و افیون سرگشتگی و جنون پوچ‌انگاری و دنیازدگی است. او اندیشه‌ای ندارد که بتواند اندیشه دیگران را ارتقا دهد. او نگاهش بند تعلقات مادی است و اوج را نمی‌شناسد که بتواند نگاه مخاطبی را بالا برد و گسترده کند.
از این رو در پیشانی مطلب و در تعریف هنرمند  و پیش از شاخص هوش و خلاقیت، واژه راستین به کار آمد تا تفکیکی میان هنرمند بدلی و هنرمند اصیل قائل شویم! با نگاه بدانچه‌ اشاره شد، آیا می‌توان هر هنرمندنمایی را هنرمند دانست و هر اثری را هنری و برآمده از هنر تلقی کرد؟ قطعا خیر و  به یقین، توسعه نگاه تمیزدهنده میان سره از ناسره و بدلی از اصیل؛ موانع  رشد فکری را در سطح جامعه فرو خواهد کاست.
هفته گذشته، خواننده و بازیگر متعلق به فیلمفارسی از دنیا رفت! با این اتفاق، برخی از چهره‌های منسوب به حیطه بازیگری خود را اندوهگین نشان دادند و به مردم ایران تسلیت گفتند!
آن خواننده و بازیگر که بود؟ زنی بود که صحنه‌های زشتی را در سینمای قبل از انقلاب به‌جای گذاشته است. کاش این همه تقصیر او بود! بدتر از کارنامه مثلا هنری  او نقش پادو و هوادار منافقین را بازی کرد. چنان هم بازی کرد که  سرکرده جنایت‌پیشه منافقین، در مرگ او عزادار شد و رسانه‌های منافقین سوگوار شدند!
منافقین بانی شهادت بیش از ۱۷ هزار نفر از مردم عادی  و مدافعین امنیت کشور هستند. آنها در هشت سال دفاع مقدس در پناه و جاسوس رژیم بعث بودند. پس از سرنگونی بعثی‌ها نیز  برای آمریکا جاسوسی کردند. اینان بودند که در دهه هشتاد در برخی شهرها چون تهران به خمپاره‌پراکنی کور دست زدند. منافقین در کنار گروه‌های ضدایرانی دیگر مانند سلطنت‌طلبان به آمریکا و غرب التماس کردند و می‌کنند؛ حلقه تحریم‌ها علیه مردم ایران تنگ‌تر شود. منافقین همانانی هستند که مردم شیعه جنوب عراق و اکراد مظلوم این کشور را به نفع دیکتاتور بغداد سرکوب کردند. خب؛ آیا هواداری از منافقین، تایید جنایت‌های بی‌شرمانه آنها نیست؟ آیا آن زن به اصطلاح خواننده و بازیگر گناه کوچکی در هواداری از گروهک نفاق مرتکب شد؟ و آیا...سوگواری برای چنین هواداری؛ تایید منافقین تلقی نمی‌شود؟ آیا همین نیز؛ گناه کوچکی است؟
خوشبختانه برخی به اصطلاح هنرمندان یادشده، اشتباه خود را جبران کردند و از منافقین اعلام برائت نمودند.   این برائت اگرچه از تقصیر سیاسی آنها کاست اما بی‌شک در شبهه  اصالت هنرمند بودن آنان-  با توجه به معنای دقیق واژه و عنوان هنرمند-  تغییری ایجاد نکرد.
 آنچه‌ اشاره شد؛ یک مثال دم‌دستی از آفت‌های هنرمندان بدلی بود.   وجود و مشی و نام هنرمند راستین همواره از تعهد حکایت می‌کند و ارجاع‌دهنده به فضلیت‌هاست.   یک جلوه هنرمند بدلی اما تمجید از عمله کاباره و فیلمفارسی و مهره نفاق است.
تفاوت‌ها مشهود و غیرقابل انکار است!

حذف دیده‌بانان فرهنگی
یکی از ثمرات  انقلاب اسلامی و نظام  مقدس جمهوری اسلامی، پالایش عرصه فرهنگ و به دنبال آن سالم‌سازی عرصه کتاب بود. در رژیم طاغوت، به‌طور مثال؛ در حوزه داستان‌نویسی، نویسندگان و نویسندگان بدلی تنها با یک ممنوعیت روبه‌رو بودند و آن؛ «اهانت به سلطنت و خاندان سلطنتی» بود!   در همین راستا بود که هرزه‌نویسی و اهانت به مقدسات الهی باب شد  و در سال‌های دهه ۵۰ شکل افسارگسیخته‌ای به خود گرفت. نکته اینکه؛ بر عکس ادعای برخی مبتنی بر محدودیت نویسندگان در ‌ترویج مکاتب الحادی، این قشر در نوشتن آزاد بودند به شرط اینکه نامی ‌از مکتبی چون کمونیسم برده نشود. چون ساواک در کنار هرزه‌نگاری، یکی از اهرم‌های سرکوب نیروهای مذهبی را ‌ترویج افکار الحادی می‌دانست و می‌پنداشت اگر ترویج الحاد منجر به فعالیت سیاسی علیه پهلوی نگردد، برای زدودن دین و مذهب از بستر جامعه، ظرفیت قابل توجهی است.
متأسفانه پس از گذشت چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد تقویت پروژه نفوذ فرهنگی  در حوزه‌های گوناگون از جمله حوزه کتاب و داستان هستیم.
نگارنده بنا ندارد به ارائه مصادیق چون نام کتاب داستانی بپردازد که مدتی است در حوزه کتاب نوجوان منتشر شده و مبلغ همجنسگرایی است. اما نکته‌ای است بااهمیت‌تر از بیان مصادیق که می‌تواند شروعی برای خیز انتشار کتاب‌های هرزه و مسموم تلقی شود.
اخیرا دو تن از بررس‌های انقلابی اداره کتاب اخراج شده‌اند. گویا دلیل این اتفاق، اصرار این عزیزان به مجوز ندادن به آثاری مسموم بوده است!
وقتی دیده‌بانان فرهنگی از میان برداشته شوند و وقتی دروازه‌بانان حوزه قلم، با شعارهای سطحی و پوپولیستی چون «ایجاد فضای باز فکری و  احترام به آزادی قلم و اعتماد به اهل قلم و سپردن قضاوت به خواننده فهیم و...» سرکوب شوند؛ نتیجه چیست؟ باز هم رواج هرزگی قلم! باز هم‌ ترویج الحاد! باز هم ‌ترویج دین‌گریزی! باز هم‌ ترویج نفرت علیه مذهبیون!... جز این است!؟
یقینا «آزادی»   حق مسلم یک انسان است. بی‌شک آزادی فکر و قلم، نشانه‌های جامعه توسعه‌یافته است. اما  بستر و غایت آزادی‌ها چیست؟ ‌ترویج اندیشیدن و آگاهی یا تحریک به یاغی‌گری علیه دین و دینمداران؟ احترام به شعور مخاطب قطعا نشانه خردورزی و دینداری  است اما آیا تمامی اعضای جامعه از سطح درک یکسانی برخوردار هستند که در یک موضوع عوامگرایانه و مردم‌فریبانه ادعا کنیم و بدان اصرارنماییم:
«مخاطب حق دارد با هر اثر هرزه و مسمومی ‌روبه‌رو شود و اگر هم روبه‌رو شود دچار تأثیرات وضعی نخواهد شد!»
اگر چنین ادعایی درست و اگر آزادی بدون حصر و شرح و شروط، ضرورت عقلی است؛ پس چرا مدعیان این تلقی-  اربابان و پادوها-  خود بدان پایبند نیستند و در جهت سرکوب اندیشه، کارنامه‌ای درخشان (!) به دست دارند! روژه گارودی فرانسوی را تنها به جرم نفی هولوکاست به ۱۱ سال زندان محکوم کردند! این اتفاق در سرزمین مدعی مهد دموکراسی رخ داده است! ۱۱ سال زندان تنها به دلیل نفی مستدل یک ادعا! در نسبت با گارودی آیا آزادی و آزادی قلم معنا نداشت؟ یا هنوز این حق کشف نشده بود؟ یا زمانی گارودی به بند کشیده شد که ناپلئون زنده بود و شمشیر دیکتاتوری‌اش چشم‌ها را خیره می‌کرد؟ یا هنوز اروپا قرون تاریک وسطا را تجربه می‌کرد و بازار دادگاه‌های تفتیش عقاید رونق داشت؟ خیر... گارودی در عصر مدرنیسم به  جرم اندیشیدن و قلم زدن به زندان انداخته شد!
به هر روی؛ اخراج دیده‌بانان و دروازه‌بانان فرهنگی، برخاسته از یک کژسلیقگی یا بی‌تدبیری صرف نیست و آن را باید در قاب و قالب جریان نفوذ فرهنگی معنا کرد و به بررسی آن پرداخت. جریانی که در زمانه تاریک اصلاحات برای تحقق زمینه‌ مناسب و گسترده‌ای یافت و در دولت موسوم  به تدبیر و امید، با زمینه گسترده‌تری روبه‌رو شد.

  اشاره‌ای تاریخی
ادبیات همواره چشم‌اندازی بر رویدادهای مقاطع گوناگون تاریخی است. مخاطب یا خواننده در مواجهه با ادبیات، می‌تواند کم و بیش رخدادها و حال و احوال زندگانی فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی  زمانه زیست شاعر یا نویسنده‌ای را در ذهن خود تصویر سازد و گفتمان‌های حاکم بر ادوار زندگی بشری را ادراک نماید. دریافت این تصویر و تجربه ادراک یادشده، گاه برای خواننده عادی میسر است. گاه و اغلب نیز-  در رویکرد به ادبیات متاخر ایران به ‌طور خاص-  تنها صاحب‌نظران و آینه‌گردانان فرهنگ و ادب هستند که  با استنشاق رایحه بوستان ادب و گلستان قلم توفیق می‌یابند به کیفیت روزگار ادیبان و سخن‌سازان ره برند.
در ساحت ادب پارسی، حافظ شیرازی اگرچه به گفته‌ای همه مساعی و قدرت خلاقیت خود را به کار می‌گیرد که در لفافه بسراید و مخاطب را موعظه و مطلع کند اما باز این نکته‌سنجان عالم ادب و معرفت‌اند که دگرگونی‌ها و بدخلقی روزگار جناب خواجه را به شکلی کلی کشف می‌کنند:
«قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
که نیست با کسم از بهر مال و جاه نزاع

شراب خانگیم بس می ‌مغانه بیار
حریف باده رسید ‌ای رفیق توبه وداع

خدای را به می‌ام شست و شوی خرقه کنید
که من نمی‌شنوم بوی خیر از این اوضاع...»

شعر جناب مولانا و ایضا جناب سعدی و... نیز برای دقیقه‌سنجان چنین اقتضایی دارد.
با این حال، با جرات می‌توان گفت در هیچ عصری همچون عصر انقلاب اسلامی، خواننده یا مخاطب نمی‌تواند با هر میزان از سواد و آگاهی و با هر نوع تلقی و بینشی ادبیات را- چه در حیطه شعر و چه در اقلیم داستان-  بازتابنده و راوی تاریخ بداند. ادبیات انقلاب اسلامی ناقل و راوی تاریخی است که ریشه در رخداد سترگ عاشورای سال ۶۱ هجری دارد و به تعبیری رستاخیز دل‌ها را سبب شده و پرندگی و فرشتگی انسانی را چشم دارد.
ادیبان برآمده از گفتمان انقلاب اسلامی از آنجا که به مبانی نظری و الزامات عملی آن پایبندی و دل‌آویزی دارند، معجون  احساس و استدلال  باور خود را در جان واژه‌ها و به دوش ابیات و جملات می‌ریزند و پیکربندی و «سرو اثری» فخیم به دست می‌دهند. ادیبان انقلاب اسلامی تنها بازگوکننده رخدادهای تاریخ عصر خود نیستند و تنها-  به گفته‌ای-  مخاطب را به فطرت انسانی  دلالت و ارجاع نمی‌دهند بلکه در ذات اثرشان تحلیل رخدادهای تاریخی را به دست می‌دهند و از این‌روست که اثر ادیب انقلاب اسلامی از حیث تاریخی قابل استناد است و واجد علمیت!
ادیبان انقلاب اسلامی بر خلاف ادیبان متاخر، چنان که‌ اشاره رفت؛ از مکتب اندیشگی  و گفتمان روشن و جامع برخوردار بودند و هستند و تکاپوی متعهدانه و قلم‌ورزی مسئولانه آنان تنها در پرتو نصایح و مواعظ اخلاقی فشرده و قابل‌ اشاره نیست. قلم این ادیبان ستیهنده و مبارز است؛ چنین قلمی‌ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی است.   در نتیجه تحلیل تاریخی‌شان تک‌بعدی نیست.
استادان مشفق کاشانی، محمود شاهرخی، حمید سبزواری، عباس براتی‌پور، علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، محدثی خراسانی، مرتضی اسفندقه، محمدرضا سرشار، امیرحسین فردی، محمد میرکیانی، احمد شاکری و... مثال‌زدنی‌ترین ادیبان انقلاب اسلامی‌اند که آثارشان را می‌توان آینه بخشی یا بخش‌هایی از تاریخ معاصر قلمداد کرد.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو