در حادثه تلخ تهران که بر اثر انفجار مهیب و آتش سوزی گسترده در کلینیک درمانی صورت گرفت ۱۹ نفر چانشان را از دست دادند. در این مطلب روایت امدادگران و خانواده کسانی که در لحظه آتش سوزی فرزندانشان در داخل کلینیک بودند را می خوانید. در ادامه جزئیات آتش سوزی کلینیک سینا اطهر را در نیک صالحی بخوانید.
آتش سوزی کلینیک سینا
گزارش روزنامه جامجم از شب تلخ تهران و روایت امدادگران از مشاهده صحنههای هولناک داخل ساختمان را میخوانید.
در میان جانباختگان حادثه، جوانهایی بودند که زندگی مشترکشان تازه پا گرفته بود،
ولی آتش به جان زندگیشان افتاد و دوران عاشقیشان را به خط پایان رساند.
بهسرعت عکسهای دو نفرهشان در فضای مجازی منتشر شد.
رها نیک منش و احسان گنج خانلو، همان زوجی بودند که در کنار هم در کلینیک
سینااطهر کار میکردند و هر دو قربانی حادثه شدند.
رها و احسان، تنها دو هفته بود که ازدواج کرده بودند وعمر زندگی مشترکشان به یک ماه هم نکشید. مریم زمانی، تازه عروس دیگری بود که عکسهای شیون همسرش در همه سایتهای خبری به چشم میخورد. پارسا کیان هم تازه دو هفته بود بعد از دو سال دوران نامزدی، سر خانه و زندگیاش رفته بود.
آن روز شیفت پارسا نبود، اما چون برای یکی از همکارانش مشکلی پیش آمد،
قبول کرد جای او سر عمل جراحی برود. فهیمه رحمانی، متخصص بیهوشی بود.
همان کسی که قبل از مرگش به همسرش زنگ زد و از او کمک خواست.
انگار در سختترین لحظه هم تکیهگاهی جز شوهرش نداشت؛ شوهری که عمر زندگی مشترکش با او به دو سال هم نرسید و امروز در بهشت زهرا با هم وداع کردند. شبنم، چند ماهی میشد نامزد کرده بود. عکس پروفایل اینستاگرامش حکایت از عشقی دارد که تازه آغاز کرده بود.
چشمان خیس از نگرانی و صدای فریاد و ضجه مادرها و پدرهایی که شاید برای اولین بار است
مقابل محل کار فرزند جوانشان آمدهاند تا نشانی از او در میان دود و آتش پیدا کنند؛
نقطه عطف دردناکی در ولوله خیابان شریعتی در شب حادثه انفجار در مرکز درمانی
سینا اطهر است.
روایت ها از انفجار کلینیک سینااطهر
کلینیکی که بعدازظهر سهشنبه برای آخرین بار صدای کادر درمان آن از پشت خطوط تلفن به گوش خانوادههایشان رسید: «کمکمان کنید. داریم اینجا از شدت غلظت دود خفه میشویم…» و لحظاتی بعد صدای بوق ممتد در گوش خانوادهها میپیچد و بعد تلفن کادر درمان که گرفتار آتش بودند از دسترس خارج میشود.
اینجا خیابان شریعتی تهران است. چند ساعتی میشود که خیابان مسدود شده
و نیروهای آتشنشانی و اورژانس به کمک پلیس مشغول اطفای حریقی شدند که بعد
از یک انفجار مهیب، مرکز درمانی سینا اطهر تهران را در آتش فرو برد.
در غلغله کوچه ماهروزاده بهسختی میتوان عبور کرد تا مقابل ساختمان کلینیک برسیم. نگاهمان بین زمین و آسمان تندتند میچرخد تا پایمان روی شیشه پنجرهها نرود که موج انفجار خردشان کرده یا از بالای سر ناگهان تکهای از شیشههای ترک خورده که در قاب پنجره لقلق میخورد؛ روی سرمان آوار نشود.
ساعت نزدیک ۱۱ شب که میشود، دیگر اثری از آتش در ساختمان نیست،
اما عملیات جستوجوی نیروهای امدادی آتشنشانی و هلال احمر برای پیدا کردن
ردی از قربانیان هنوز ادامه دارد. در این کلینیک بعدازظهر روز سهشنبه،
پرسنل آن با هم سلام و علیک دوستانهای کردند و سر کارشان رفتند،
اما حالا اینجا در تاریکی و دود و خاک فرو رفته است.
یک نفر دارد بالای تیر برق مقابل ساختمان، یک کابل معلق در زمین و هوا را تعمیر میکند یا شاید برق آن را قطع میکند و یک همچین چیزی. خانم بابایی در این کلینیک منشی اتاق عمل بود و فکر میکرد بعد از یک روز استراحت فردا صبح دوباره باید برای شیفت خود به کلینیک بیاید، اما نوار زرد رنگ پهن بین او و محل کار و دوستانش برای همیشه فاصله انداخت.
اشکهایش را پاک میکند و همانطور که چشمش به تیر برق است، میگوید:
«این کابل برق یکدفعه از تیرک مقابل ساختمان جدا شده و افتاده روی اسپیلیت انبار
منبع اکسیژن و باعث منفجر شدن آن شده است.»
بهجز بابایی، پرستاران و پرسنل زیادی چشم خود را به کلینیک تخریب شده دوختهاند تا خبری از رفقایشان پیدا کنند. گریه میکنند و توان ایستادن ندارند و نام دوستانشان را صدا میزنند.
خانواده قربانیان آتش سوزی کلینیک سینا
دخترم مثل خودم پرستار شد
مادر شبنم دیبایی تنها کسی است که همه پرسنل مضطرب حاضر در خیابان، به نام کوچک او را صدا میزنند چون او تا همین چند وقت پیش در همین کلینیک کار میکرد. میخواهند او را آرام کنند، اما حتی فرمانده پلیس هم شرایط او را درک میکند و به نیروها هشدار میدهد با خانوادههای داغدار همدردی کنند.
اجازه میدهند تا جلوی در کلینیک بیاید. از او که میپرسم شبنم کدام قسمت کار میکرد،
شانههایم را میگیرد و محکم تکانم میدهد: «تو رو خدا اگه میتونی برو داخل ببین دخترم
کدوم گوشه افتاده.» توان ایستادن ندارد و روی زمین میافتد.
نامزد شبنم که خود حال بهتری از مادر او ندارد، روی دور تکرار یک جمله است:
راستش را بگویید شبنم چه شده؟
مادرش با گریه میگوید: «دخترم فقط ۲۵ سال دارد. دستیار دکتر تورانی است و سر عمل ساکشن بودند. دو سه سالی میشود که پرستار شده و بعد از بازنشستگی خودم، به جای من در این کلینیک مشغول کار شد.»
افعال مادرها موقع حرف زدن از بچههایشان هنوز ماضی نشده است. لحظات سخت دلهره را بین بیم و امید تجربه میکنند.
خواهرم از میان آتش به من تلفن زد
خانواده محدثه رضی، پرستار اتاق عمل کلینیک؛ آن طرفتر روی جدول وسط خیابان شریعتی نشستهاند. مادرش، دو خواهرش و برادرش کنار هم هستند. مظلومانه و آرام همدیگر را دلداری میدهند. میگویند چند بار تا بیمارستان شهدای تجریش رفتهاند و برگشتهاند.
مادرش انگار صدای اطراف را نمیشنود و دارد در خیال خود با محدثهاش حرف میزند:
رفتم بیمارستان هم نبودی. مگر نگفتند اگر زنده باشی منتقل شدی بیمارستان.
پس کجایی؟» برادرش با اضطراب و پریشانی گوشی موبایلش را بین دو دستش
گرفته دو قدم میرود و باز برمیگردد.
آرام و قرار ندارد. انگار هنوز منتظر تلفن محدثه ۲۷ ساله است. او میگوید: «ساعت نزدیک ۹ شب بود که خواهرم به من زنگ زد. فریاد میزد و میگفت کمکم کن، در طبقه چهارم ساختمان با چند همکارم حبس شدهایم.
دود و آتش اینقدر زیاد است که نمیتوانیم خارج شویم. احساس خفگی میکنم. به او گفتم به یک مرد که قدرت بیشتری دارد بگو شیشه را خرد کند، اما یکدفعه صدایش قطع شد و دیگر جواب نداد.»
قربانیان حادثه تلخ آتش سوزی کلینیک سینا
دلهره خانواده خانم دکتر جوان
فهیمه رحمانی نام پزشک بیهوشی ۳۰ سالهای است که صدای بیقراری مادر و پدر و همسر و دو برادر نوجوانش در خیابان میپیچد. حتی نیروهای امداد هلال احمر هم با کمک و دلداریشان نمیتوانند ذرهای از بیقراری مادر فهیمه کم کنند. مادر فهیمه به امدادگران میگوید: «دختر من تا این وقت شب کار میکرد.
لابد خسته شده بود. خستگی این همه سال زحمت من و خودش برای اینکه دکتر شود به تنم ماند.»
همسر فهیمه میگوید:«زنگ زد گفت محمد بیا دارم خفه میشوم. آمدم کمکش کنم،
اما نگذاشتند بروم داخل. میگویند احتمال ریزش آوار هست.»
بعد در میان گریههایش میگوید: نتوانستم کمکت کنم فهیمه.
همسر مریم زمانی، پرستار اتاق عمل هم کمی آن طرفتر برای رفتن به داخل ساختمان
و کمک به نوعروسش اصرار میکند. پدر و مادر میانسال مریم روی پیادهرو نشستهاند
تا خبری از دخترشان پیدا شود. این قدر بیقرارند که توان حرف زدن ندارند.
رونامه جام جم