پسرکُشی نه، پدرکشتگی با مخاطب

منبع: برترین ها

75

1399/4/23

10:25


ظاهرا پیش از این «پسرکَشی» اکران بوده و پس از شیوع کرونا سازندگان فیلم تصمیم به ادامه اکران فیلم در بستر آنلاین گرفته‌اند، اگر گمان می‌کنید کرونا تماما شر و پلیدی‌ست، باید بگویم که گمانتان اشتباه است. همین که مثلا فیلمی چون «پسرکُشی» پرده‌ی سینمایی را اشغال نکرده و در همان انزوای «اکران آنلاین» دارد به حیاتش ادامه می‌دهد، از محاسن کروناست.

روزنامه توسعه ایرانی: ظاهرا پیش از این «پسرکَشی» اکران بوده و پس از شیوع کرونا سازندگان فیلم تصمیم به ادامه اکران فیلم در بستر آنلاین گرفته‌اند، اگر گمان می‌کنید کرونا تماما شر و پلیدی‌ست، باید بگویم که گمانتان اشتباه است. همین که مثلا فیلمی چون «پسرکُشی» پرده‌ی سینمایی را اشغال نکرده و در همان انزوای «اکران آنلاین» دارد به حیاتش ادامه می‌دهد، از محاسن کروناست.

فکر این که برای تماشای چنین اثری زحمت سینما رفتن و وقت گذاشتن را متحمل بشوی، فکرش، حتی فکرش هم آزاردهنده است! سوال اساسی این است که اصلا چرا چنین فیلمی ساخته شده است؟ این همه بد بودن و پرت و پلا بودن را چگونه در یک پکیج 90دقیقه‌ای توانسته‌اند گرد هم بیاورند؟

پسرکُشی نه، پدرکشتگی با مخاطب

«پسرکُشی» درباره میل و نگاه سنتی به فرزند پسر است. زوج جوانی احتمالا در دهه 30 یا 40، پسردار نمی‌شوند، مرد خانه تصمیم می‌گیرد با ازدواج دوم طعم پسر داشتن را بچشد. چیزی حدود 20 دقیقه با سکانس‌های منفک و منقطع که شامل گفت‌و‌گوهای کم‌حرف و نه گزیده است، با دغدغه اهالی آن خانه قدیمی آَشنا می‌شویم. سکانس‌ها با هیچ چسبی به هم نمی‌چسبند و طرح داستان خیلی آبکی اجرا می‌شود. طراحی صحنه، دیالوگ‌ها و شکل بازی‌ها هیچ داده‌ی قابل اتکایی نمی‌دهد که این خانواده در چه دوره‌ی تاریخی و در چه جغرافیایی زندگی می‌کنند؟ این ابهام‌زایی البته در یک فضای سورئال یا در جهت تشدید مضمونی استعاره‌ای‌ نیست، بلکه بیشتر به نظر می‌رسد از سرِ سهل‌انگاری و آسان‌گیری‌ست، بی‌احترامی به مخاطب در اوج است و تا پایان فیلم در اوج می‌ماند.

مساله «پسرکَشی» این است که فیلمساز و در نتیجه اثرش هیچ زاویه دید مشخصی ندارد. آیا این فیلم قرار است یک درام جنایی باشد؟ یک کار رازآلود و معمایی باشد؟ یک نقد اجتماعی در باب فرهنگ واپس‌گرا و ارتجاعی باشد؟

هنوز چیزی آن‌چنان شکل نگرفته که فیلمساز هوس یک بازی زمانی می‌کند و به زمان حال پرتاب می‌شویم، ژاله صامتی که نقش زنِ در حسرت پسر را دارد در کنار پسرش حضور دارد. بعدا می‌فهمیم این پسر حاصل ازدواج صامتی با یک مرد دیگر است. پسر یک مهندس است که در سازمان میراث فرهنگی مشغول است، او چهار خواهر دارد که در واقع دختران صامتی از همان ازدواج ناکام است. پسر با یک دختر آشنا می‌شود که ما با گذر از دو سوم فیلم می‌فهمیم که حاصل ازدواج شوهر سابق صامتی یا همان پدر آن چهار خواهر با زن دومی‌ست که او هم دخترزا بوده و در ابتدا گمان می‌کردیم که پسرزاست! اصلا همین گمان باعث می‌شود که ندیمه‌ی صامتی به آن‌ها آسیب بزند، این را هم در انتهای فیلم متوجه می‌شویم. دختری که به عنوان معشوقه‌ی پسرِ صامتی در زمان حال به او نزدیک شده در واقع به قصد انتقام از صامتی وارد ماجرا شده، چند باری هم حرکات هیستریک می‌کند که به اصطلاح گوشی را دست مخاطب می‌دهد که حضور او غیرطبیعی است.

تمام این چند خط قبل که کمی تو در تو و لابیرنتی هم هست را فیلمساز در یک سوم پایانی رو می‌کند و ما در یک ساعت ابتدایی با کلی سکانس مواجهیم که بازیگران جلوی دوربین می‌آیند و دیالوگ خودشان را می‌گویند و می‌روند. دریغ از یک حس درست، یک دیالوگ پیش‌رونده و در حسرت دو سکانس پشت هم که حسی از توالی و یا یک تدوین فکر شده را بدهند. در غیبت دوربینی که قاب سینمایی ببندد و یا موزیکی که حس‌افزایی کند، همه چیز تخت و کسل‌کننده.

مساله فیلم این است که اصلا تکلیفش روشن نیست، آیا این فیلم قرار است یک درام جنایی باشد؟ یک کار رازآلود و معمایی باشد؟ یک نقد اجتماعی در باب فرهنگ واپس‌گرا و ارتجاعی باشد؟ فیلمساز و در نتیجه اثرش هیچ زاویه دید مشخصی ندارد و جای درستی برای طرح بحث و آغاز داستان انتخاب نشده است. در همین سینمای خودمان برای طرح بحثی در تاریخ و تبارشناسی یک سنت غلط، سال گذشته «خانه پدری» را داشتیم که یک باور غلط را نسل به نسل و به شکل یک میراث در معرض دید گذاشته بود و در فرمی اپیزودیک زبان نقادانه‌اش را هم حفظ کرده بود. مساله «خانه پدری» البته خطیرتر و حساس‌تر هم بود و اساسا طرح چنین بحثی دست و پای فیلمساز را می‌بندد، اما عیاری کار را درنهایت انسجام انجام داده بود و مثلا طراحی صحنه در همان فیلم علی‌رغم شکوه و زیبایی علیه نوستالژی و نوستالژی‌خواهی روزافزون جامعه عمل کرد و کارکرد داشت.

اگر گمان می‌کنید کرونا تماما شر و پلیدی‌ست، باید بگویم که گمانتان اشتباه است. همین که مثلا فیلمی چون «پسرکُشی» پرده‌ی سینمایی را اشغال نکرده و در همان انزوای «اکران آنلاین» دارد به حیاتش ادامه می‌دهد، از محاسن کروناست

البته که «پسرکُشی» مثل یک موجودیت گنگ حتی در تعریف کردن داستانش هم لَنگ می‌زند اما به کارکرد بی‌هویت و معطل و درمانده طراحی صحنه در فیلم توجه کنید، اصلا مشخص نیست آن قاب‌های کارت‌پستالی خانه با مشخصات شبه‌قجری چه کارکردی دارد؟ پخش چندباره‌ی تصنیف و یا موسیقی‌های کلاسیک قرار است چه کند؟ شاید فقط این‌ها سلیقه شخصی کارگردان بوده وگرنه چون امر الصاقی و بی‌ربط نشان می‌دهد. اگر از طراحی صحنه، تدوین یا موسیقی حرف می‌زنم نه که قائل به وجود یک داستان حداقل سرراست در فیلم باشم، نه! از خیر داستان‌گویی گذشتم و فرض را بر این می‌گیرم که فیلمنامه‌ای نبوده و کار بداهه ضبط شده! کاش حداقل در فرم با یک «متوسط» طرف بودیم، اما خب نیستیم و «پسرکُشی» هیچ نقطه‌ی قابل تحمل و نه حتی مثبتی ندارد.

چند نمونه از شاهکارهای «پسرکُشی» را در انتهای این یادداشت می‌گذارم تا اگر از فرط بیکاری برای بار هزارم باید و نبایدهای کرونایی را خواستید مرور کنید و انتخاب دیگری نداشتید، با اطمینان خاطر به همان کار عبث بپردازید و خدای ناکرده آلوده به تماشای این فیلم نشوید. اسکلت دو نفر در آغوش هم پیدا شده، پسرِ صامتی خطاب به فرخ نعمتی می‌گوید، همه‌ی روزنامه‌ها و مردم از این دو اسکلت یک داستان عاشقانه ساخته‌اند! آخرین باری که در ایران از دو اسکلت در میان پچ‌پچ‌های عمومی روایتی سورئال ساخته شده، کِی بوده؟ شاید در زمان پهلوی اول! انگار فیلمساز خرده داستانی را از «صد سال تنهایی» مارکز به داستانی امروزی در ایران منتقل کرده است! در جای دیگری از فیلم، لیلا زارع مقابل همان پسر جوینده حقیقت نشسته و راز دو اسکلت را فاش می‌کند پدران این دو همدیگر را کشته‌اند، زارع رو به پسر می‌گوید: «ما با هم پدرکشتگی داریم».

و اما من گمان می‌کنم این فیلمساز بوده که با ما پدرکشتگی داشته، اصلا کاش اسم فیلم را هم بگذارند «پدرکشتگی» چون روح و روان و اعصاب و زمان نه‌تنها پسرانی که پای فیلم نشسته‌اند؛ بلکه هر نوع بنی‌بشری که پای فیلم نشسته است را به کشتن می‌دهند.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو