به جاي حبس، زيستگاه‌شان را حفظ كنيم

67

1399/6/30

11:23


به جاي حبس، زيستگاه‌شان را حفظ كنيم

سلامت نیوز:در مورد يوزپلنگ ايراني مساله اصلي اين است كه برخي گمان مي‌كنند وضعيت يوز در حال حاضر مانند گوزن زرد ۶۰ سال پيش است و ديگر شانسي براي بقاي آنها در طبيعت وجود ندارد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ،بر همين اساس اين افراد بر اين باور هستند كه بايد همين تعداد كه باقي مانده‌اند را از طبيعت گرفته و از آنها در اسارت نگهداري كنيم تا اگر در طبيعت منقرض شدند، دست‌كم در اسارت حفظ‌ شوند. اين موضوع اما از نظر بسياري ازكارشناسان قابل قبول نيست و باور قوي دارند كه همچنان مي‌توان با حفاظت درست مناطق به ويژه منطقه توران، اين گونه را در طبيعت حفظ كرد.

پر واضح است اگر روزي به اين جمع‌بندي برسيم و مطمئن شويم كه يوزها ديگر در طبيعت شانسي براي بقا ندارند، در آن صورت قطعا داشتن يك تعداد از آنها در يك محدوده محصور به خوبي كنترل و‌ مديريت شده (مانند آنچه در مورد گوزن زرد انجام شد) بهتر از دست دادن كامل گونه است و اين برنامه حتما هم بايد در دستور كار قرار بگيرد. اما در حال حاضر اين جمع‌بندي وجود ندارد؛ اول، چون اطلاعات مناسب و دقيقي از وضعيت آنها در طبيعت موجود نيست و ما حتي نمي‌دانيم چند فرد باقي مانده‌اند كه اين موضوع لزوم انجام بررسي‌هاي لازم كه بارها مطرح شده را گوشزد مي‌كند.

دوم اينكه، حتي با همين اطلاعات دست و پا شكسته هم مشخص شده كه يوزهاي باقيمانده در طبيعت همچنان زادآوري مي‌كنند، چنانكه در همين هفته‌هاي گذشته وجود يوزهاي زايا در توران مستند شده است. موضوع بعدي اما برنامه‌‌اي تحت عنوان «تكثير در اسارت و معرفي مجدد» است كه گويا هم‌اكنون در حال اجراي آن نيز هستند.

پيگيري يا انجام اين طرح در حالي دنبال مي‌شود كه كارشناسان مختلف بارها گفته‌اند انجام اين كار ميسر نيست و همه تجربيات نشان مي‌دهند كه يوزپلنگ گونه بسيار بد‌قلقي است و به راحتي در اسارت زادآوري نمي‌كند. افزون براين، بر فرض هم كه اين بخش كار موفق باشد، معرفي مجدد يوز به طبيعت و زيستگاه‌هاي طبيعي‌اش تقريبا تاكنون در هيچ جاي دنيا (حتي با امكانات بسيار بهتر) هم انجام نشده كه بشود اميد داشت در ايران (با همه مشكلات ريز و درشت) عملي شود.

بر فرض محال هم كه به اين مرحله رسيديم؛ كجا و در كدام زيستگاه يا منطقه قرار است اين حيوان‌هاي آسيب‌پذير كه با كمك انسان بزرگ شده‌اند را رها كنيم؟ اگر چنين منطقه‌اي وجود داشت كه وضعيت يوز اين نبود كه الان هست. كاملا مشخص است كه هر تعداد يوز هم كه به اين مناطق نابسامان فعلي وارد كنيم، همه از بين خواهند رفت. در اين مورد لازم نيست راه دور برويم. چندين سال است كه در موارد پرشمار گوزن‌هاي زرد تكثيرشده در اسارت را در مناطق طبيعي رهاسازي كرده‌اند.

كدام مورد موفق بوده و فردي يا جمعيتي در طبيعت بقا يافته‌اند؟ با وجود آنكه همه مي‌دانند گوزن زرد علفخوار به هيچ‌وجه قابل قياس با يوزپلنگ نيست و گونه بسيار راحت‌تري براي برنامه‌هاي تكثير و معرفي مجدد است. پرسش اين است كه وقتي مي‌دانيم تكثير در اسارت و معرفي به طبيعت، تقريبا غيرممكن است چرا مدام بر آن تاكيد مي‌شود؟ به نظر من تنها دليل همان است كه در بالا اشاره شد؛ اينكه در طبيعت شانسي براي بقا ندارند و بايد همين چند فرد را هم جمع كرد و در فنس نگه داشت و تلاش كرد كه در فنس زادآوري كنند تا دست‌كم منقرض نشوند.

اما اين درست نيست. ما از وضعيت يوزها اطلاع نداريم و حتي در همين كم‌خبري و انفعال در به دست آوردن اطلاعات هم، هنوز خبرهاي اميدوار كننده‌اي از زادآوري‌شان وجود دارد. آنچه مشخص است در چند ماه گذشته چندين مورد زادآوري در توران مشاهده شده كه نشان مي‌دهد با وجود همه تعارضات حل نشده در منطقه، يوزها زندگي طبيعي خود را دارند. آنچه نياز هست تا انجام شود پايش پيوسته اين جمعيت زايا و اطمينان از بقاي آنها ست و نه به هم‌زدن امنيت زيستگاه‌شان و به خطر انداختن جان آنها با زنده‌گيري و جمع كردن‌ آنها در يك حصار.

موضوع تكثير در اسارت يك جنبه ديگر هم دارد؛ بودجه هنگفتي كه بايد براي اين طرح هزينه ‌شود. پرسش مهم اين است كه اين بودجه زياد چرا نبايد صرف حفاظت از زيستگاه شود؟ چرا اين پول را در راه حفاظت توران هزينه نكنيم كه همين الان و با همه ناامني‌ها و مشكلات موجود يوزها در شرايط طبيعي در آن و در زيستگاه خودشان در آرامش زادآوري مي‌كنند؟

چرا معضل دام، دامدار و سگ‌هاي گله را در توران حل نمي‌كنيم؟ چرا معضل جاده‌ها و تصادفاتي كه باعث از بين رفتن تعداد زيادي يوز شده‌اند را برطرف نمي‌كنيم؟ چرا تهديدهاي‌شان را رفع نمي‌كنيم و اجازه نمي‌دهيم كه به زندگي طبيعي‌شان ادامه دهند؟ چرا بايد با گذاشتن تله و... همين زيستگاه باقيمانده را هم براي‌شان ناامن و آرامش‌ آنها را به اين طريق سلب كنيم؟

چرا بايد زندگي همين افراد باقيمانده را با انجام برنامه پرريسك زنده‌گيري به خطر انداخت؟ و مهم‌تر از همه اينكه، چرا بخشي از اين بودجه در نظر گرفته شده براي اين كار را براي انجام يك پژوهش درست هزينه نمي‌كنيم كه بدانيم چند يوز داريم؟ الان چه مي‌كنند؟ در كدام بخش منطقه بيشتر وقت‌شان را مي‌گذرانند؟ چه تفاوتي بين نرها و ماده‌ها در انتخاب زيستگاه هست؟

ماده‌ها طي سال و در فصل‌هاي مختلف در كدام بخش‌هاي زيستگاه زندگي مي‌كنند؟ بزرگ‌ترين تهديد توله‌هاي تازه به دنيا آمده چيست؟ چه مي‌خورند و آيا به اندازه كافي طعمه دارند؟ آيا تهديدي از طرف بقيه رقباي‌شان متوجه آنها هست؟ و بسياري ديگر از اين پرسش‌هاي بي‌پاسخ. ممكن است بگويند، خوب اين كارها كه شما مي‌گوييد شدني نيست، هم چنانكه تا حالا انجام نشده! بله متوجه هستيم كه به درستي و به اندازه لازم انجام نشدند. اما اين كارها در حال انجام بود كه با توقف فعاليت‌هاي پروژه به دليل جريانات به وجود آمده، آنها هم متوقف شدند.

اتفاقا گام‌هاي مثبت بسيار خوبي هم در بخش گردآوري داده‌ها و هم در بخش رفع تهديدها در توران برداشته شد كه متاسفانه جلوي ادامه آنها گرفته شده است. اكنون و در اين وضعيت جديد كه امكان فعاليت براي خيلي‌ها در مناطق نيست، چرا اين مديران و فعالاني كه امكان كار را دارند و اين همه پشتكار و جديت هم براي انجام اين برنامه جديد داشته‌اند، همين جديت را براي انجام ساير كارها كه گفته شد، صرف نمي‌كنند؟ مگر كمر همت نبسته‌اند و با جديت مشغول كار نشده‌اند كه يوز را حفظ كنند؛ خوب چرا اين جديت را براي حفظ توران به عنوان يك زيستگاه زادآور طبيعي به كار نمي‌گيرند؟

چرا برنامه‌هايي كه در زمان مديريت قبلي پروژه يوز با صرف زمان زياد و با وسواس فراوان مدون شده و مورد تاييد همه كارشناسان داخلي (از جمله همين گروه فعال در زمان حاضر)، مشاوران خارجي و رييس گروه گربه‌سانان اتحاديه جهاني حفاظت هم بود را اجرا نمي‌كنند؟ اصلا مگر وظيفه اصلي اداره كل حفاظت محيط زيست در استان‌ها حفظ زيستگاه‌ها نيست.

چرا به جاي انجام وظيفه‌اي كه تا كنون به درستي انجام نشده به دنبال اين كارهاي تخصصي و پر هياهو هستند كه در حيطه وظايف آنها هم نيست؟ چرا از همين نيروهايي كه براي اين طرح بسيج شده‌اند، براي بررسي و حفاظت توران و ديگر مناطق استفاده نمي‌شود؟ مجددا مي‌گويم، نظر من اين است كه مداخله در طبيعت و گرفتن يوزها در شرايط كنوني اشتباه است و بايد بگذاريم افراد باقيمانده شانس خود را در طبيعت امتحان كنند.

اما اگر بناست به هر ترتيبي اين زنده‌گيري انجام شود (چون از قرار كار شروع هم شده است!) اين طرح بايد با در نظر گرفتن همه جوانب و در چارچوب برنامه‌اي مدون با مشخص كردن هزينه‌هاي انجام طرح از شروع تا پايان، در نظر گرفتن ريسك‌ها و درصد شانس موفقيت هر يك از بخش‌هاي آن انجام شود.

اين طرح بايد شفاف باشد با زمان‌بندي مشخص و روشن بودن منابع مالي و ميزان آن، تا اطمينان حاصل شود كه اين پروژه هم مانند ده‌ها كار ديگر نيمه تمام رها نمي‌شود. اين پروژه قبل از هر چيز بايد به تاييد كارشناسان داخلي (مجموعه‌اي كه پيش از اين در پروژه حفاظت از يوز گردهم آمدند و سپس در جلساتي كه در معاونت محيط طبيعي سازمان در زمان فعاليت معاونت پيشين هم شركت داشتند)، اساتيد دانشگاهي فعال در پژوهش و همين طور كارشناسان گروه گربه‌سانان اتحاديه جهاني حفاظت و حتي مشاوران خارجي پيشين طرح برسد كه ساليان زيادي شرايط حفاظت گونه را دنبال مي‌كردند و بتوان آن را طي يك فرآيند شفاف ارزيابي كرد.

هر روز خبر از شروع يك قسمت ديگر از اين برنامه مي‌رسد در حالي كه هنوز و پس از گذشت دو ماه سازمان حفاظت محيط زيست پاسخي به نامه تعداد زيادي از كارشناسان و اساتيد دانشگاه نداده است كه در همين موارد پرسش‌هايي مطرح كرده و خواستار شفافيت بوده‌اند. اين در حالي است كه مدام از شفافيت حرف مي‌زنند و اينكه همه برنامه‌ها مدون و دقيق است. پرسش اينجاست اگر اين طور است چرا يك نسخه چند خطي از اين برنامه منتشر نمي‌كنند تا بقيه بدانند چه كار مي‌خواهند بكنند و چه در سر دارند.

در همين برنامه‌اي كه پيش گرفته‌اند براي زنده‌گيري و اسارت، چرا به روش‌هاي ديگر كه بسيار كم‌خطرتر هم هستند مثل «زنده‌گيري و گامت‌گيري» فكر نمي‌كنند كه روش بسيار نويني هم هست كه توسط كارشناسان دامپزشكي حيات‌وحش توصيه مي‌شود. دست‌كم با اين روش در جمعيت طبيعي دخل و تصرف انجام نمي‌شود و شانس بقاي طبيعي اين افراد باقيمانده از بين نمي‌رود و افراد همچنان شانس دارند تا زندگي طبيعي خود را در زيستگاه طبيعي پي بگيرند. با پيشرفت‌هايي كه در اين روش‌ها حاصل شده، تنها چيزي كه براي تكثير در اسارت لازم است گامت‌هاي اين افراد است و نيازي نيست و البته منطقي هم نيست تا يوزها در اسارت نگهداري شوند.

ضمن اينكه زنده‌‌گيري يوز از طبيعت كار بسيار دشوار و پيچيده‌اي است و با توجه به اهميت جان تك‌ تك افراد باقيمانده در طبيعت، اين برنامه بايد با مشاوره كارشناسان مستقل و كاربلد انجام شود و فقط تكيه كردن به يك گروه خارجي و پي گرفتن روش‌هاي آنها در حالي كه در درستي روش‌هاي‌شان هم ترديد زيادي هست، كاملا اشتباه است.

در پايان يك بار ديگر به نكته اساسي كه بارها گفته شده ولي از قرار خريداري ندارد، اشاره مي‌كنم: با توجه به عدم وجود اطلاعات از وضعيت كنوني افراد باقيمانده يوزپلنگ در زيستگاه‌ها، خارج كردن يك يا چند فرد از طبيعت بسيار خطرناك است. جمعيت يوز در اين چند دهه در ايران هيچ‌وقت بزرگ نبوده و دست‌كم دوبار، يك‌بار در اواخر دهه ۴۰ و اوايل ۵۰ و يك‌بار هم در اواسط دهه ۶۰ نگران‌كننده ظاهر شده، به‌طوري كه خيلي از كارشناسان به اين باور رسيدند كه ديگر يوزي در طبيعت باقي نمانده و شانسي براي بقاي يوز نيست.

اما جالب اينجاست كه هر دو بار گذشت زمان و بررسي‌هاي بهتر نشان داد كه اين باور اشتباه بوده است. اگر فقط تعداد كمي هم باقي‌مانده‌ بودند، اما همين تعداد كم موفق شد‌ند – به كمك اندك فعاليت‌هاي حفاظتي كه در مناطق انجام شد– گليم خود را از آب بيرون بكشند و زادآوري كنند. همچنان‌كه در سال‌هاي بعد، تعداد زيادي يوز زايا در مناطق مختلف مستند شدند و جمعيت آنها جان گرفته بود.

الان يك‌بار ديگر در وضعيت مشابهي قرار گرفته‌ايم و اين بار اما عده‌اي قصد دخل و تصرف كرده‌اند كه چه بيكار نشسته‌ايد كه يوز دارد از دست مي‌رود و بايد نجات‌شان بدهيم. لطفا اين هشدار را جدي بگيريد كه اين «دلسوزي»‌ ممكن است منجر به خسارت غيرقابل جبراني شود و يوزها را براي هميشه از دست بدهيم. از آنچه تاكنون انجام داده‌اند، چه به دست آمده جز چند مقاله و چند پروژه پرمنفعت شخصي، چه گلي بر سر يوزها زده شده كه اگر زده شده بود وضعيت امروز اين نبود! بياييد براي يك بار هم كه شده نه بر اساس منافع شخصي بلكه بر اساس منافع يوز تصميم‌گيري كنيد.

وضعيت كنوني يوز از هر زماني خطرناك‌تر است و نبايد بازيچه اميال شخصي و منافع گروهي قرار گيرد. باور كنيد اين برنامه‌هاي پرهياهو – در زماني كه متاسفانه «پروژه يوز» به عنوان ركن تصميم‌گيرنده درباره برنامه‌هاي حفاظتي گونه غير فعال شده و هيچ گامي هم از طرف سازمان براي درست كردن اين وضعيت برداشته نشده – دستاوردي براي يوزها ندارند و حتي ممكن است اندك شانس بقاي آنها را هم از بين ببرند. بگذاريم مثل گذشته طبيعت براي يوز تصميم بگيرد و تلاش كنيم تا در اين راه با رفع تهديدهاي‌شان به آنها كمك كنيم. پژوهشگر پسادكتري در دانشگاه پورتو

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو