سردار حسین علایی، فرمانده پیشین ستاد مشترک و نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بخشی از گفتگوی خود در کافه خبر خبرگزاری خبرآنلاین در پاسخ به این سوال که «اگر امروز در جنگ حضور داشتید، کدام یک از استراتژی‌های میدان نبرد را تغییر می‌دادید؟»، گفت: اگر در همان شرایط دوره جنگ بودم از درگیر شدن در جنگ فرسایشی پر تلفات دوری می کردم. وقتی می دیدم امکان انجام عملیات های بزرگ موفق به سادگی وجود ندارد از تصمیم گیرندگان می خواستم تا از دیپلماسی استفاده بیشتری بکنند و راهی برای خاتمه دادن به جنگ پیدا کنند.

وی در ادامه با ذکر خاطره ای از برنامه ریزی برای یک عملیات در دوران دفاع مقدس گفت:‌ بعد از عملیات بدر که ما مجبور به عقب نشینی شدیم، شهید صیاد گفت که فرماندهی را به من دهید تا من عملیات انجام دهم و موفق شویم و مسئولین هم پذیرفتند و گفتند فرماندهی با شما! ایشان قرارگاهی به نام قرارگاه کمیل درست کرد و گفت یک نفر از سپاه به من بدهید تا جانشین من در عملیات باشد و یگان هایی از سپاه که تحت امر من می آیند این فرمانده سپاهی بالای سر آنها باشد. ایشان اول آقای غلامحسین بشردوست را که یکی از فرماندهان جنگ و روحانی بود، انتخاب کرد. بعد از چند روز آقای بشردوست گفت من نمی توانم با سرهنگ صیاد شیرازی کار کنم چون می دانم که موفق نمی شویم. من از قدیم با شهید صیاد شیرازی آشنا بودم، از زمانی که شهید رجایی نخست وزیر شد و سپس بنی صدر کنار گذاشته شد و زمانی که صیاد به ارومیه آمد و من فرمانده سپاه آذربایجان غربی بودم در آنجا با هم آشنا و بعد رفیق شدیم. بر همین اساس صیاد مرا به فرمانده سپاه پیشنهاد کرد و من قائم مقام شهید صیاد شیرازی در قرارگاه کمیل شدم. ایشان هم برنامه ریزی کرد که یگان های سپاه از سیل بند شرقی جزیره جنوبی مجنون (آنجایی که ابراهیم همت شهید شد) به سمت نشوه بروند و بین طلاییه تا جزیره جنوبی مجنون منطقه عملیات قرارگاه باشد و یگان ها از اینجا وارد شوند و به سمت نشوه بروند.

سردار علایی گفت: این برنامه مدتی طول کشید یعنی از فروردین سال ۶۴ و بعد از پایان عملیات بدر شروع شد. دائم در قرارگاه کمیل بودیم و در باره طرح مانور بحث می کردیم و حرف می زدیم. من دیدم که این طرح اجرایی نیست. سپاه هم تعدادی از یگان های قوی، قبراق و خط شکن سپاه مثل لشکرهای نجف و محمد رسول الله و تیپ المهدی را به ایشان سپرد. سرهنگ سلیمانجاه، سرهنگ ازگمی و سرهنگ آبشناسان هم در ستاد قرارگاه کمیل بودند. طرح مانور را هیچیک از فرماندهان ارتش و سپاه اجرایی نمی دانستند. هرچه می نشستیم و بحث می کردیم سرهنگ صیاد شیرازی قانع نمی شد که با این طرح مانور، عملیات موفق نمی شود. ایشان دو قرارگاه درست کرده بود یک قرارگاه هجوم که یگان های سپاه تحت امر آن بودند و من آن را فرماندهی می کردم و یکی هم قرارگاه دنبال پشتیبانی که خودش آن را فرماندهی می کرد. صیاد می گفت که یگان های سپاه می روند و خط اول دشمن را می شکنند و بعد یگان های ارتش به صورت سریالی (یعنی پشت سر هم) از آنها عبور می کنند و ما تا نشوه می رویم و دشت بزرگ شمال تنومه را تصرف می کنیم.

این فرمانده سابق سپاه تصریح کرد:‌جغرافیای منطقه عملیات اینطوربود که یک منطقه آبگرفتگی بین طلائیه و جزیره مجنون جنوبی وجود داشت. سیل بند شرقی جزیره هم نازک بود و فقط یک کامیون می‌توانست از روی آن رد شود و حد اکثر دو خودروی سبک در کنار هم می توانستند بر روی آن حرکت کنند. چند جای این سیل بند را هم ما و عراقی ها برای اینکه نتوانیم به سمت هم برویم شکافته بودیم. صیاد می خواست نیروهای هجوم را از این سیل بند پر شکاف عبور دهد و از آنجا به دشت وسیع شمال شرق بصره ببرد تا به نشوه در کنار جاده بصره - بغداد برسد. دیدم که این طرح مانوراجرایی نیست. به شهید صیاد گفتم که فرض کنیم یگان ها خط اول را شکستند، آنگاه یگان های دنبال پشتیبان چگونه می خواهند از این سیل بند به عنوان جاده عبور کنند؟ این سیل بند شکاف های زیادی دارد و باید ابتدا آن ها را پر کنیم و بعد که پر شکافتگی ها شد آنگاه تانک ها و نفربرها  و خودروهای نیروبر از روی این سیل بند بروند. حالا اگر ارتش عراق با خمپاره یا توپخانه سیل بند را زیر آتش بگیرد و بزند و یک تانک آسیب ببیند، جاده بسته می شود و اصلا هیچ خودرویی دیگر نمی تواند از آن گذر کند. او در پاسخ می گفت که به تانک بعدی می گوییم که آن را هل دهد و تانک را در آب کنار سیل بند تا در جزیره بیاندازد. 

وی گفت: هرچه استدلال می کردیم فایده نداشت. البته با ایشان تا آخرین لحظات سازگاری می کردم. پیش آقای محسن رضایی فرمانده سپاه رفتم و گفتم که این طرح مانور قابل اجرا نیست. اما ایشان می گفت که سپاه باید به طور کامل همکاری کند و من کاری ندارم و خودت می دانی! بروید و با او همکاری کنید. چون ایشان هم نگران بود که بگویند سپاه با ارتش همکاری نمی کند. من که دیدم وضعیت اینطور است و می دانستم که در صورت انجام عملیات، فقط تلفات می دهیم و موفقیتی حاصل نخواهد شد، به ذهنم رسید که خوب است پیش آقای هاشمی رفسنجانی که فرمانده جنگ بود و آقای خامنه ای که رئیس جمهور بود بروم و با اینها صحبت کنم. اما اگر این موضوع را به شهید صیاد شیرازی می گفتم، اجازه نمی داد و امکان پذیر نبود چون او فرمانده بود. چاره ای اندیشیدم. از آنجایی که شهید صیاد خیلی به زیارت علاقه مند بود به او گفتم که می خواهم قبل از شروع عملیات به قم برای زیارت بروم تا روحیه بگیرم. او هم گفت به تو یک توربو کماندر می دهم. با این هواپیما TC به تهران برو و بعد به قم برو و زیارت کن و ظرف یک روز برگرد، من هم قبول کردم. این نوع هواپیماهای چهارنفره را نیروی زمینی داشت و برای جابجایی فرماندهان از آنها استفاده می شد.

سردار علایی ادامه داد: پیش از حرکت بعد به دفتر آقا( آقای خامنه‌ای) زنگ زدم و گفتم که فوری وقت می خواهم تا به تهران بیایم و با ایشان صحبت کنم. به دفتر آقای هاشمی هم زنگ زدم و از آنجا هم وقت برای صحبت گرفتم. آنها هم به من برای همان روز وقت دادند. زمانی که به تهران رسیدم مستقیم به ریاست جمهوری پیش آقا رفتم و نقشه ها را بردم و گفتم طرح و برنامه صیاد برای عملیات این است. همه یگان های سپاه هم آماده عملیات هستند ولی ۱۰۰ درصد شکست می خوریم. اما اگر شما بگویید که انجام دهید، آن را انجام می دهیم ولی بعداً نگویید که چرا چنین اتفاقی افتاد! آقا بعد از شنیدن حرف های من گفتند که این منطقه باغ سبزی است که درب ندارد. درست می گویید امکان اجرای موفقیت آمیز این عملیات وجود ندارد ولی در نهایت آقای هاشمی رفسنجانی تصمیم گیر است و من تصمیم گیر نیستم، پیش ایشان بروید.

فرمانده پیشین ستاد مشترک و نیروی دریایی سپاه گفت: از آنجا بلافاصله پیش آقای هاشمی رفسنجانی در مجلس شورای اسلامی رفتم و موضوع را با ایشان مطرح کردم. آقای هاشمی خیلی با من کلنجار رفت که عملیات انجام شود چون عملیات قبلی ما یعنی بدر موفق نشده بود و آقای هاشمی می خواست که این عملیات با موفقیت انجام شود و صیاد هم به قول آقا یک باغ سبزی نشان داده بود که اگر می شد، خیلی خوب می شد. چون اگر می توانستیم نشوه را بگیریم کار خیلی عظیمی بود و ما در هیچ عملیاتی نتوانسته بودیم این کار را بکنیم. خلاصه هرچقدر من به طرح مانور اشکال و ایراد می گرفتم، آقای هاشمی با من بحث می کرد و کلنجار تاکتیکی می رفت. مثلا می گفتم این جاده را نمی شود پر کرد، ایشان می گفت کامیون های زیادی را پای کار می آوریم. هرچه از نقایص طرح می گفتم ایشان یک جوابی می داد. ولی زمانی که خوب با ایشان صحبت کردم حس کردم که حرف های من را در دل پذیرفته است ولی نمی خواهد به من بگوید که نه! بعد از اینکه صحبت هایم تمام شد ایشان گفت که حرفهای  شما را شنیدم، شما به قرارگاه برگردید و هرچه سرهنگ صیاد شیرازی گفت را عمل کنید.

سردار علایی تاکید کرد:‌نرسیدم به قم و زیارت بروم و همان روز به اهواز برگشتم و از اهواز به محل قرارگاه کمیل رفتم و به صیاد گفتم که برای عملیات آماده هستم. فردای آن روز شهید صیاد به من گفت که برای روز و ساعت سین عملیات یک تغییراتی می خواهیم انجام دهیم. فهمیدم که یک اتفاق هایی افتاده است و حرف هایم اثر داشته است. بعد از چند ساعت گفت که عملیات متوقف است. نپرسیدم چرا تا ناراحت نشود. دیدارهایم در تهران را به صیاد نگفتم ولی او به من گفت فرمانده جنگ تصمیم گرفته است که عملیات انجام نشود.