اشعاری پاییزی از نیما یوشیج و مظاهر مصفا

منبع: ایران آرت

83

1399/7/6

14:36


شعر "دم پاییز" از نیما یوشیج، پدر شعر نو فارسی و شعر "دیدن خزان" از مظاهر مصفا، شاعر و استاد دانشگاه، از سروده‌های خواندنی با موضوع پاییز هستند.

ایران آرت: علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج در ۲۱ آبان ۱۲۷۶ متولد شد. او بنیان‌گذار شعر نو فارسی است و به همین علت به او لقب "پدر شعر نو فارسی" داده شده است. از شعرهای او می‌توان به "قصه رنگ‌پریده"، "افسانه"، "ای شب"، "مانلی" و از دیگر آثار او می‌توان به "دنیا خانه من است"، "شعر چیست؟"، "حرف‌های همسایه" و ... اشاره کرد.

نیما یوشیج در ۱۳ دی ۱۳۳۸ در سن ۶۲ سالگی درگذشت.

به بهانه آغاز فصل پاییز شعر "دم پاییز" از نیما یوشیج را در ادامه می‌خوانید: 
 

مانده از شب‌های دورادور،

بر مسیر خامُش جنگل،

سنگچینی، از اجاقی خُرد،

اندرو خاکسترِ سَردی.

همچنان کاندر غبار اندودۀ اندیشه‌های من ملال‌انگیز،

طرح تصویری، در آن هر چیز،

داستانی حاصلش دردی.

روز شیرینم که با من آتشی داشت،

نقش ناهمرنگ گردیده،

سرد گشته، سنگ گردیده،

با دم پاییز عمر من، کنایت از بهار روی‌زردی.

همچنان که مانده از شب‌های دورادور،

بر مسیر خامُش جنگل،

سنگچینی از اجاقی خُرد،

اندرو خاکستر سردی.


​شعر پاییزی مظاهر مصفا
 

به نوشته ایسنا مظاهر مصفا، استاد دانشگاه، مصحح متون و شاعر اول شهریور ۱۳۱۱ در اراک متولد شد. او تحصیلات خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی تا درجه دکترا  ادامه داد و پایان‌نامه خود با عنوان "تحول قصیده در ایران" را زیر نظر بدیع‌الزمان فروزانفر نوشت. هم‌زمان با ادامه تحصیل در وزارت آموزش و پرورش استخدام شد و مدتی هم رئیس اداره فرهنگ قم بود. او چندی هم ریاست مدرسه عالی قضایی قم را به‌عهده داشت. مصفا سال‌های زیادی نیز به‌عنوان استاد تمام رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران به‌خدمت مشغول بود. گفته می‌شود که این شاعر یکی از قصیده‌سرایان شاخص ایرانی بعد از ملک‌الشعرا بهار است. از آثار او می‌توان به "توفان خشم"، "جمعه سرخ"، "پاسداران سخن"، "مجمع الفصحا (مجموعه شش‌جلدی)"، "برگی از اشعار صفای سپاهانی" و ... اشاره کرد. 

 مظاهر مصفا هشتم آبان‌ماه ۱۳۹۸ در سن ۸۷سالگی درگذشت.

متن شعر چارپاره "دیدن خزان" از مظاهر مصفا در ادامه می‌آید: 

یاد داری که موسم پاییز

جانب باغ و بوستان رفتیم

دست در دست یکدگر با هم

از پی دیدن خزان رفتیم

پنجه‌های چنار زرد و نزار

زیر پای من و تو می‌شد خرد

باد پاییز های‌وهوی‌کنان

برگ‌ها را به هر طرف می‌برد

گلبن نسترن ز بی‌برگی

بیدسان پیش باد می‌لرزید

گه ز تاراج باغ می‌نالید

گه ز تشویش باد می‌لرزید

شاخه‌های صنوبر و شمشاد

بر سر خاک زر می‌افشاندند

برگ‌ها زیر پای ما نالان

قصه‌ای دردناک می‌خواندند

خسته و دلشکسته می‌گفتند

مرگ مطلوب‌تر ز تنهایی‌ست

پای‌فرسود پای دوست شدن

دوستان! خوب‌تر ز تنهایی‌ست

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو