روزنامه آرمان ملی: عباس عبدي از زمره سياستورزان دقيقي است که با اشراف بر مولفههاي برسازنده امر سياسي، مصلحانه قلم ميزند. شايد برخي از نظرات و پيشنهادات ايشان در عرصه سياسي، حتي در بين اصلاحطلبان، شاذ باشد، اما نشان دادهاند، سخني بدون مبنا نميگويند.
ايشان اخيرا طي يادداشتي ضمن برملا کردن دوگانگي حاکم بر سياستورزي اصولگرايان، وضعيت انسدادي حاکم بر کشور، تصلب در سياست خارجي و تبيين سناريوهاي ممکن در ايران و آمريکا، معتقدند که؛ «تداوم وضعيت و شکاف موجود جز تضعيف بيشتر و ازدستدادن فرصتهاي سياسي براي کاهش مشکلات نتيجه ديگري نخواهد داشت.» عبدي با اشاره به عدم اراده يا ريسکي که اصولگرايان از استيضاح روحاني متوجه خود ميدانند، نياز کشور به عبور از وضعيت کنوني و عدم اجازه به روحاني براي گفتوگو با آمريکا براي عبور از اين شرايط، کنارهگيري داوطلبانه روحاني از رياستجمهوري را پيشنهاد ميکنند؛ «کنار رفتن نه به معناي اعتراض، بلکه به معناي گشودن راه براي حل ماجرا.» ايشان معتقدند که هر اتفاق و سناريويي که در انتخابات آمريکا رخ دهد، نيازمند مديريتي سياسي در ايران است که براي آن برنامه داشته باشد.
بدون شک و ترديد اين مديريت به روحاني و تيم او سپرده نخواهد شد و با حضور آنان، نيز چنين مديريتي را ديگران نيز نميتوانند عهدهدار شوند. بنابراين «بهتر است که مدني رفتار شود و براي 10ماه باقيمانده شخص ديگري عهدهدار حل اين مشکل شود. حداقل بهخاطر مردم و کشور کاري بايد کرد. اگر براي حل مشکلات و گراني آدرس کاخ سفيد داده ميشود، در اين صورت کسي که قادر به گفتوگو با آن نيست بايد کنار برود و راه را باز کند تا ديگران اقدام کنند. حداقل بهخاطر کشور و مردم چنين کنيد.» تحليل عبدي در توصيف شرايط، تبيين مختصات بحران و پيامدهاي مخاطرهآميز آن براي ملت و کشور، ترسيم سناريوهاي ممکن و نيز تاکيد بر بيحاصل بودن استمرار سياستهاي کنوني، مبتني بر واقعيات و امکانات سياست به وقت اکنون است. پرسش اما آنجاست که استعفاي روحاني کدام يک از مولفهها، مقدمات و مقومات تشکيلدهنده شرايط کنوني را دچار تغيير و تحول موثري خواهد کرد تا به عبور از «ناوضعيت» کنوني منجر شود؟
از محتواي نوشته ايشان برميآيد که گويا مشکل عدم مذاکره و حل مسائل، حضور روحاني در قدرت است، بدين معنا که گويا جناح اصولگرا نيز به لزوم حل مسائل سياست خارجي، مخصوصا بين ايران و آمريکا وقوف پيدا کرده است، اما نميخواهد اختيار و امتياز حل مسائل سياست خارجي، توسط روحاني و دولتشان تصاحب شود. به نظر ميرسد اين فرضيه بيش و پيش از آنکه حاکي از تغيير در رفتار، گفتار، مانيفست و خطمشي نظام در سياست خارجي باشد، برآمده و برساخته تحليلي جناب مهندس عبدي، در چارچوب نظريه انتخاب عقلاني است. به عبارتي، ايشان متاثر از نظريه انتخاب عقلاني به اين نتيجه رسيدهاند که شرايط مضيق سياسي، اقتصادي و... در کشور، از نظر عقل و حکمت به گفتوگو در عرصه سياست خارجي، حکم ميکند و عدم گفتوگو به مسائل و رقابتهاي دروني مربوط ميشود؛ زيرا اين گفتوگوي احتمالي، روحاني (بهعنوان نماينده بخش عاديگرا و خارج از سياست کلان اصولگرايي) را از وضعيت آچمز و منفعل کنوني رها ساخته و جايگاهي موثر در عرصه سياسي آينده کشور به او اعطا خواهد کرد.
از اين رو خروج روحاني از ساختار سياسي کشور، راه را براي گفتوگو و حل مسائل فراهم خواهد آورد. به نظر ميرسد اين تبيين و تحليل، از منطقي سادهساز پيروي ميکند. به عبارتي تقليل منطق سياست تخاصمي فيمابين ايران و آمريکا و عدم حل مسائل به واسطه حضور روحاني در قدرت، سادهسازي مسالهاي پيچيده است. اصولگرايان و طيف موثرشان نشان دادهاند که سياست را در منطقي غير از منطق دولت- ملت و منافع و مصالح ملي، ميبينند.
از نظر و منظري ديگر نيز ميتوان به اين موضوع نگريست. شواهد مختلفي حاکي از آن است که آمريکاستيزي، بخشي از سياست هويتساز جريان اصولگراست. با خروج روحاني بهعنوان نماينده جريان خردگراي متعادل طرفدار تعامل از ساختار قدرت، و ميدانداري بيش از پيش جريان رايکال و تقابلجو، فضاي تخاصمي تشديد خواهد شد. زشتهاي خفته فراواني بيدار خواهند شد و حداقل بازدارندگي حقوقي در مقابل ترامپ اقتدارگرا، در ماجراجوييهاي راديکال محو خواهد شد. معطوف به آنچه در بالا آمد ميتوان گفت، واقعيات سياسي در تغيير خطمشي اهل ايدئولوژي، تاثيري موثر- حداقل در کوتاهمدت- نخواهد داشت. رويکردي که منافع و مصالح ملي را در رتبهاي پايينتر از منافع و مصالح اشخاص و جزمانديشيهاي ايدئولوژيک قرار ميدهد، نسبت به آسيبپذيري امنيت، اقتصاد و ... مردم و کشور حساسيت نخواهد داشت.
با اين اوصاف باوجود همه نقدهايي که به روحاني وارد است، حضور ايشان در راس قوه مجريه و البته تلاش براي تاثيرگذاري بيشتر در عرصههاي سياست خارجي و داخلي، بيش از خروجشان، به نفع کشور و ملت است. وضعيت کشور و برنامههاي شوم دشمنان به حدي است که حضور شخصيتي کارديده، تعاملگرا، آگاه بر مخاطرات راديکاليسم و جنگ، تجربه مديريت در دوران دفاع و... (با تاکيد بر گلايههاي بهحق جامعه جنبشي حامي از ايشان) براي کشور و ملت غنيمت است.
به نظر ميرسد روحاني بهجاي استعفا، نيازمند يک هجرت است؛ هجرتي که هم او را از شرايط کنوني رها سازد و هم ملت، کشور و نظام را از وضعيت آسيبپذير کنوني عبور دهد. هجرت در اينجا، جابهجايي مکاني نيست، شيفتي پاراديمي است. روحاني هنوز براي تبديل شدن به محور وحدت و انسجام ملي فرصت دارد، اجماعي که مقدمه هر نوع سياست برتر در عرصه سياست خارجي است. هجرت روحاني و دولتش از انفعال کنوني به لنگرگاه وحدت و انسجام ملي و اقناع حاکميت براي عبور از اين « ناوضعيت»، راهبرد برتر در شرايط کنوني است.