سالگرد ازدواج رضا داوود نژاد و همسرش غزل بدیعی

سالگرد ازدواج رضا داوود نژاد و همسرش غزل بدیعی


منبع: پرشین وی

150

1399/7/22

18:13


تصویری از یازدهمین سالگرد ازدواج رضا داوود نژاد و همسرش غزل بدیعی را ببینید.

سالگرد ازدواج رضا داوود نژاد و همسرش غزل بدیعی

رضا داوود نژاد از بازیگران ایرانی و متولد سال ۱۳۵۹ در تهران می باشد . او پسر علیرضا داوود نژاد کارگردان معروف است . این بازیگر با غزل بدیعی خواهر مرحوم عسل بدیعی که از بازیگران بود ازدواج کرده است . از فیلم های او می توان هشت پا ، خیابان های آرام و پشت کنکوری ها را نام برد . با پرشین وی همراه باشید و تصویر سالگرد ازدواج او را ببینید.

سالگرد ازدواج رضا داوود نژاد

این بازیگر با انتشار عکس زیر نوشت:

💫⭐️۱۱⭐️💫🧿

رضا داوود نژاد

سالگرد ازدواج آقای بازیگر

بیشتر بدانید گفتگو با رضا داوودنژاد

ظاهرا جراحی‌های نامتعارفی برای کاهش وزنت انجام دادی که کارت به بیمارستان کشید.

بله، اصل داستان این است که من ۱۰سال پیش معده‌ام را کوچک کردم و این جراحی مشکلات زیادی برایم به وجود آورد. بعد از آن سیستم گوارشی‌ام دچار اختلالاتی شد و مجبور به تحمل بای‌پس روده‌ام شدم و باید بعد از این جراحی، خیلی مسائل را رعایت می‌کردم.

غزل بدیعی و همسرش

غزل بدیعی و همسرش

باید آمپول و سرم‌هایی می‌زدم، اما من وقتی روی دور لاغر شدن افتادم هیچ‌کدام از مسائل پزشکی‌ام
را رعایت نکردم. این بی‌خیالی باعث شد که بدنم تحلیل برود به همین دلیل هم بعد از پیوند
بهبود من خیلی طول کشیده. معمولا بعد از پیوند اعضا افراد خیلی سریع مرخص می‌شوند اما من
چون ضعف شدید جسمی داشتم جراحی‌ام خیلی سنگین‌تر انجام شد.

خانواده هنرمند داوودنژاد

خانواده هنرمند داوودنژاد

آقای رضا داوود نژاد وقتی شروع می‌کنی به غذا نخوردن بدن عادت می‌کند و تو فکر می‌کنی چقدر خوب که اشتها ندارم.

بله، من یک جنگی با نخوردن پیدا کرده بودم، طوری شده بودم که از غذا خوردن فرار می‌کردم. غزل
(همسرم) متوجه شده بود به محل فیلمبرداری می‌آمد و مجبورم می‌کرد روبه‌رویش بنشینم و غذا بخورم.
قبل‌تر یواشکی و دور از جمع غذا می‌خوردم الان باید جلوی چشم‌ها غذا بخورم که دیگران ببینند.

علیرضا داوودنژاد و پسرش

علیرضا داوودنژاد و پسرش

در دوران بیماری‌ات مطلع بودی که چقدر خطر تهدیدت می‌کند؟

متوجه شده بودم. البته از واکنش اطرافیانم بو بردم. من هرروز نسبت به روز قبلم ضعیف‌تر شدم طوری که
روزی ۱۷ساعت می‌خوابیدم. وقتی بیدار می‌شدم و غزل و پدرم را بالای سرم با یک حالت خاص می‌دیدم
یا دوستانم را می‌دیدم؛ آدم‌هایی که همیشه تو سر و کله‌ هم می‌زدیم و شوخی می‌کردیم ولی حالا گریان بودند
متوجه شدم اوضاع خوب نیست. تنها فکری که به سرم زد این بود که خودم به روی خودم نیاورم چون
اگر به رویم می‌آوردم اوضاع روحی خانواده‌ام بدتر می‌شد. در این مدت اصلا خودم را نباختم.
فکر کردم اگر خودم هم حالم بد باشد وضعیت بدتر خواهد شد.

اینستاگرام ، برترین ها

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو