اشعار سیمین بهبهانی در ستایش قلب زن روسپی+ علت رازآمیز این امر

منبع: سیمرغ

69

1399/7/24

23:35


اشعار سیمین بهبهانی در ستایش قلب زن روسپی+ علت رازآمیز این امر

از نمونه‌ی پیوند میان گذشته و اکنون در کارهای بهبهانی «نغمه ی روسپی» است که در دفترهای شعر او در سال های ۱۳۲۵-۱۳۳۵ آمده است.

بالا گرفته کار جنون کولی، دوباره زار بزن!..بغض فشرده می کشدت فریاد کن، هوار بزن...

از نمونه‌ی پیوند میان گذشته و اکنون در کارهای بهبهانی «نغمه ی روسپی» است که در دفترهای شعر او در سال های ۱۳۲۵-۱۳۳۵ آمده. در این شعر نمادهای سنّتی ای چون رخ و زلف و بوی مشک حاضرند، امّا وصف سنّتی از معشوقه در میان نیست. زنی که شعر بهبهانی باز می نماید، روسپی است و شعر، بیش از بدن او، به آنچه که در قلب این زن بینوا می گذرد می پردازد.

روسپی اگر جام شرابی می طلبد برای پوشاندن غم های درونی است و نه به قصد شادخواری. چه، برای زنده ماندن باید خود را همراه و هم سخن سرزنده و شادابی جلوه دهد تا بتواند در چشم مرد خریدارش خواستنی بنماید.

بهبهانی در سن بیست سالگی در گفتگوئی شعر خویش را «سخن دل» می نامد و برآنست که هیچگاه به وقت سرودن «با کسی جز آنکه در قلب» اوست هم سخن نشود. «نغمه‌ی روسپی» با همه دل انگیزی اش دشواری های کار یک زن شاعر سنّت شکن در روزگار کنونی را وامی نماید؛ شاعری که با آگاهی از شرایط ناهموار اجتماعی زنان و بویژه زنان هنرمند، لبان شیرین اش را، به اندوه و ناگزیر، زنهار می دهد تا بی پروا هرآنچه را در دل می گذرد در سخن آشکار نکنند. گوئی این بیت که از زبان آن روسپی بینواست پندی نیز برای زن شاعر نهفته دارد:

"لب من- ای لب نیرنگ فروش
بر غمم پرده ای از راز بکش
تا مرا چند درم بیش دهند،
خمده کن، بوسه بزن، ناز بکش"

زن روسپی در شعر بهبهانی آگاه و پر اراده است امّا این اراده و آگاهی او را به ویرانگری خویش می کشاند. او به یاری این اراده همه‌ی نشانه های غم های درون را در پس پرده‌ی راز پنهان می کند تا حریف خریدار را شاد سازد:

"وای، ای غم، ز دلم دست بکش
کاین زمان شادی ی او می باید!"

«نغمه ی روسپی» درآمدی بر اندیشه ورزی و دلبستگی ادبی بهبهانی به چند وچون شیوه‌ی نگاه و تفکر زنان در روزگار توفانی ایران مدرن است. این شعر، امّا، تنها سرآغاز چنین فرآیندی است، در شعری که دو دهه پس از آن به چاپ رسیده است شاعر زن کولی را فرا می خواند که:

"بالا گرفته کار جنون
کولی، دوباره زار بزن!
بغض فشرده می کشدت
فریاد کن، هوار بزن!"

سیمین بهبهانی


سیمین بهبهانی

بهبهانی، امّا، در سفر خویش به سرزمین «شعر زنانه»، به زن گلوئی برای آواز می دهد تا ندائی را که در جامه‌ی مرد سالار شنیده نمی شود، به زبان آورد. چنانکه گفتیم، بازنمائی های او از حال و روز زنان نه چند و چون جلوه های بدنی، که کشاکش های درونی در روح زنان را به نقش می کشد. در قطعه ای بنام «خون سبز»، که در دهۀ ۱۳۴۰ سروده شده است، بهبهانی زبان شعری ای را به کار می بندد که آشکارا زنانه است و از زبان رسمی ی «نغمه‌ی روسپی» جداست. او در سرودن این شعر از صنعت گفت و گو که پیش از این نیز در شعرهای زنان آمده است بهره می جوید. گفت وگو در شعر بهبهانی چون ابزار پیچیده ای در خدمت بازنمائی احوال درونی یک زن به کار می رود. «خون سبز» با خطابی آشنا و کهن آغاز می شود: «ای مرغ نفرین. . .» همان مرغی که هرگز نغمۀ خوش سرنمی دهد و برعکس، چنان به تلخی از روزگار ناساز شِکوه می کند که شاعر را بیش از هرچیز به در میان نهادن این ناخشنودی با خوانندگان شعرش وا می دارد:

"ای مرغ نفرین! گوش من آزرده شد از وای تو . . .
در هر تپیدن از دلم، آید صدای پای تو"

سخن شاعر با پرنده به روشنی همدلانه است و آهنگ اش خواننده‌ی شعر را فرامی خواند تا درو به چشم همزبانی غمخوار برای پرنده بنگرد. در بافتار شعر، پرنده و شاعر درهم می آمیزند چنانکه دیگر جدا کردن هریک از دیگری ممکن نیست. گوئی هردو با یک زبان سخن می گویند:

"ای ساقه ی برف آشنا! امید گل کردن کجا
تا خون سبز زندگی یخ بسته در رگ های تو؟
ای خشک سال جاودان! ای کوری ی گلزار جان
از لاله چشمی وا نشد، تا سینه شد صحرای تو؟
کابوس وحشت زا توئئی، خواب جنون افزا توئی
هر شب به کامم می کشد درد آفرین دنیای تو"


گرچه زبان شعر آکنده از مفهوم های پیوسته با هستی یک زن است، از آن جمله سترونی و نازائی، زادن و بدنیا آوردن، سخن پایانی شعر آشکارا از تصویرها و نمادهای زندگی زن بهره می جوید و تنین صدای یک زن را پدیدار می سازد:

"گر لحظه ای همچون پری، خندم به ناز و دلبری
سیلی زد برچهره ام، اهریمن سودای تو
طبعم ز جورت خسته شد، شعرت به بندم بسته شد
لب را فروبست از سخن، زنجیری ی گویای تو"

و آخرین بیت شکّی بر جای نمی گذارد که سرایندۀ شعر از جایگاه یک زن سخن می گوید:

"نه نطفه ی میلی در او، نه باردار از آرزو
سنگی ست در نقش زنی؛ همبستر نازای او"

 

بیشتر بدانید : نوآوری سیمین بهبهانی در غزل

بیشتر بدانید : به بهانه سالمرگ سیمین بهبهانی: مرا هزار امید است و هر هزار تویی

بیشتر بدانید : برای سیمین بهبهانی، بانوی غزل ایران

بیشتر بدانید : شعری از سیمین بهبهانی که اوباما خواند + بازتاب جهانی مرگ سیمین

بیشتر بدانید : ناگفته‌های «سیمین بهبهانی» درباره شعر پس از كودتا

 

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: nasour.net

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو