بفرمایید برقصید/ ببینید: تیزر اختصاصی برای باران کوثری

منبع: ایران آرت

137

1399/7/30

12:02


«بی‌حسی موضعی» می‌کوشد از ورای تصویر کردن دو رابطه عاشقانه معیوب به یک توصیف از رابطه میان دو طبقه برسد؛ از یک‌سو ازدواج مریم یا ماری (باران کوثری) با شاهرخ (پارسا پیروزفر) و تلاش جلال (حبیب رضایی) برای نزدیک شدن به دختری به نام سما، تنها به رقص با ناصر (حسن معجونی) منتهی می‌شود...

ایران آرت: حافظ روحانی با تیتر "بر این زندگی جفنگ، فقط باید رقصید" در یادداشتی بر فیلم "بی حسی موضعی" در اعتماد نوشت: آیا تولید و نمایش این تعداد فیلم منتسب به کمدی ابزورد در طول یک دهه گذشته، تلاشی است برای توصیف وضعیت بغرنج طبقه متوسط و سردرگمی‌ها و تنگ‌ناهایش؟ آن‌چنان که مثلا در تعدادی از فیلم‌های عبدالرضا کاهانی به چشم می‌خورد، آیا طبقه متوسط در یک روند بی‌نتیجه گرفتار شده است؟ آیا اساسا می‌توان این تعداد ساخته سینمایی را با این رویکرد وصف کرد و تولید آنها را به یک وضعیت اجتماعی بسط داد؟ شاید نه، اما به نظر می‌رسد که می‌توان ردپای یک وضعیت اجتماعی را در تعدادی از فیلم‌های کاهانی و شاید جمعی از دنباله‌روی‌هایش دید که پس از موفقیت او به سراغ کمدی ابزورد رفته‌اند. 

آرش خوشخو، منتقد فیلم و سردبیر روزنامه هفت صبح، در برنامه نقد سینما به تاریخ 28 شهریورماه برای توصیف «بی‌حسی موضعی» به سراغ منظری کم‌و‌بیش طبقاتی می‌رود. هر چند او با مقایسه فیلم با ساخته‌های کاهانی امتیاز بالاتر را به کاهانی می‌دهد، اما با استناد به گفته‌های او به نظر می‌رسد که قصد دارد «بی‌حسی موضعی» را به مثابه اثری تعبیر کند که می‌کوشد نسبت میان دو طبقه را توصیف کند. هر چند خوشخو به وضوح دو طبقه مورد نظر را جدا نمی‌کند اما با مثال آوردن از چند فیلم دیگر به طبقه‌ای که روشنفکر می‌خواند، می‌تازد. به باور او آدم‌هایی که در انتهای «بی‌حسی موضعی» در واکنش به مرگ شاهرخ  (پارساپیروزفر) رقص سرخپوستی می‌کنند، خود را در موضعی بالاتر فرض می‌کنند و برای تاکید بر ادعایش از چند فیلم دیگر مثل «مادر قلب‌ اتمی» (علی احمدزاده، 1393) هم مثال می‌آورد.

اگر نگاه  آرش خوشخو به فیلم «بی‌حسی موضعی» را بپذیریم (که به نظر می‌رسد دقیق‌ترین نگاه به فیلم است) آنگاه این فرصت را خواهیم داشت تا به مدد این ابزار سومین ساخته حسین مهکام را بررسی کنیم. 

به هر حال به نظر می‌رسد که سازندگان با انتخاب یک روایت مبتنی بر خرده‌پیرنگ، ارجاع به ژاک دریدا یا مواجه خودآگاهانه به نمایشی بودن اثر (سکانس سینما) می‌کوشند یک موقعیت را خلق کنند و از طریق این موقعیت (که گاه موقعیت جفنگ خوانده می‌شود) ما را در برابر تعبیری از زندگی قرار دهند.

این هدف را می‌توان به عنوان یک عنصر مرکزی در تمامی آثار مشابهی جست‌وجو کرد که کمدی ابزورد خوانده می‌شوند.  پیش از هر چیز، «بی‌حسی موضعی» این بخت را دارد تا از جمعی از بااستعدادترین عوامل سینمای ایران بهره ببرد؛ از علی تبریزی (مدیر فیلمبرداری) گرفته تا آریا عظیمی‌نژاد (آهنگساز) و دیگران و البته حضور جماعتی از بازیگران که پیش از این نیز تبحر خود در کمدی را نمایش داده بودند؛ از بازیگری با سابقه مثل حسن معجونی گرفته تا چهره‌ای تازه‌تر مثل سهیل مستجابیان. 

از این منظر لااقل و از منظر اجرا سومین ساخته بلند سینمایی حسین مهکام اثری خوش‌ساخت است. هر چند می‌توان به کارگردانی خرده گرفت و لااقل در مورد کیفیت انتخاب زاویه‌های دوربین تردید کرد، اما نتیجه فیلم لااقل در زمان‌بندی شوخی‌ها خوشایند است و از این منظر آن‌قدر موفق هست که ضعف‌های گهگاه کارگردانی را پنهان کند.

  اما به نظر می‌رسد که «بی‌حسی موضعی» می‌کوشد از ورای تصویر کردن دو رابطه عاشقانه معیوب که درنهایت نیز ناموفق می‌مانند به یک توصیف از رابطه میان دو طبقه برسد؛ از یک‌سو ازدواج مریم یا ماری (باران کوثری) با شاهرخ (پارسا پیروزفر) با خودکشی شاهرخ به پایان می‌رسد و تلاش جلال (حبیب رضایی) برای نزدیک شدن به دختری به نام سما (که او را تا پایان نمی‌بینیم‌) تنها به رقص با ناصر (حسن معجونی) منتهی می‌شود که در همان صحنه پایانی ادعا می‌کند پدر سمای غایب است.

پس آیا این رقص پایانی که گویا نوعی سوگواری بر مرگ شاهرخ است، بزمی طبقاتی در رثای مردی است که تلاش کرده از طریق شرط‌بندی در فوتبال به نان و نوایی برسد (جهش طبقاتی کند).  پس آیا مرگ او ناشی از ناممکن بودن این جهش است؟ آیا ازدواجش با ماری در جهت رسیدن به این جهش طبقاتی بوده است؟ ازدواجی که بیش از خوشی برایش باعث دردسر بوده است. 

فیلم لااقل سه صحنه را خرج می‌کند تا بر بی‌پولی جلال تاکید کند، پس آیا ازدواج شاهرخ را باید جهش طبقاتی نامید؟ جهش به طبقه‌ای که بی‌عمل است و درنهایت بی‌پول. آیا تمامی صحنه‌های ذکرشده تاکید‌های متوالی بر بی‌عملی جلال هستند که صرفا پس‌انداز پدرش را خرج می‌کند، بی‌آنکه پولی داشته باشد؟ یا اوج افتخارش موفقیت در یک بحث بیهوده در دانشگاه است؟ او تا پایان فیلم هم موفق به دیدار سما نمی‌شود. پس آیا رقص پایانی درنهایت مفهومی بغض‌آلود دارد؟ جایی که آدم‌های بی‌عمل بر مرگ تنها شخصیتی می‌رقصند که لااقل کوشیده به مدد بخت و اقبال پولدار شود؟ پس آیا واکنشی است نسبت به آدمی که اهل عمل است؟ حتی اگر این عمل بر بخت و اقبال استوار باشد، چنان‌چه درنهایت هم بخت از او رو برمی‌گرداند. 

به نظر می‌رسد که اینها همگی ماده خام «بی‌حسی موضعی» بوده باشند. با این ‌حال نوع طراحی موقعیت‌ها بیش از آنکه فرصت کافی را فراهم کند تا روابط میان آدم‌ها قوام پیدا کند به خلق موقعیت‌ها و افزودن جزییات بیهوده منجر شده است. هر چند که اجرای این موقعیت‌ها عمدتا موفق از کار درآمده، اما تاثیرشان در روند قصه آن‌چنان نیست که پایان فیلم را به وصف یک موقعیت جفنگ از این رقابت‌های طبقاتی تبدیل کند. 

شاید از آن‌رو که شخصیت اتفاقا جذاب بهمن (سهیل مستجابیان) کم‌ و ‌بیش در این میانه کارکرد خاصی ندارد. یا موقعیت ناصر در این وضعیت چندان مشخص نمی‌شود. به نظر می‌رسد که رابطه ماری و شاهرخ مهم‌تر از آن بوده که صرفا در دو صحنه قابل وصف باشد و ازسوی دیگر سازندگان برای صحنه‌های تراژیک مثل مرگ شاهرخ ایده روایی یا بصری قابل ملاحظه‌ای نداشته‌اند و تنها به آوردن یک شخصیت تازه یعنی مهناز (فرنوش نیک‌اندیش) اکتفا می‌کنند تا از این طریق تکلیف ماری را هم معلوم کنند.

  درنهایت به نظر می‌رسد که موقعیت جلال برای سازندگان فیلم جذاب‌تر از بقیه بوده است و زمان نسبتا طولانی را برای او گذاشته‌اند تا فرصتی برای حبیب رضایی باشد تا با شوخی‌هایش فیلم را پیش ببرد و به همین دلیل آدم‌های دیگر قصه فرصت خودنمایی را از دست می‌دهند.

اما علاوه بر خودنمایی، کم‌رنگ شدن دیگر آدم‌ها به معنی از دست رفتن فرصت‌هایی است تا آنها قصه‌های‌شان را تعریف و نقش‌شان را در روایت پیدا کنند. از این منظر ساختار مبتنی بر خرده‌پیرنگ روایت که عمدتا در فقدان شخصیت مرکزی شکل می‌گیرد خدشه‌دار می‌شود که در نهایت بخشی از صحنه‌ها را ناکارآمد می‌کند. 

اگر بخشی از موفقیت یک فیلم را به اجرای باکیفیتش منوط کنیم، «بی‌حسی موضعی» فیلم ناموفقی نیست.  با این‌حال تردید دارم که فیلم در بیان مضمونش آن‌چنان سربلند بوده باشد. با این ‌حال «بی‌‌حسی موضعی» فرصتی است برای تماشای توانایی بازیگران و عواملش و در عین‌ حال این امید را می‌دهد که شاید حسین مهکام بالاخره راهش را پیدا کرده باشد، راهی که شاید در آینده به نتایج بهتری برسد.

 

 

حجم ویدئو: 1.69M | زمان ویدئو: 00:00:36

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو