تفاوت‌های افسردگی و اقدام به خودكشی در ميان كودكان و بزرگسالان

58

1399/7/30

16:36


تفاوت‌های افسردگی و اقدام به خودكشی در ميان كودكان و بزرگسالان

سلامت نیوز:بوشهر يك هفته تلخ را پشت سر گذاشت؛ ثبت دو مورد خبر خودكشي كودك و نوجوان، يكي از دير و ديگري در كنگان آنقدر احساسات عمومي را جريحه‌دار كرد كه به خصوص در مورد مرگ محمد 11 ساله، برخي نكات مهم از جنبه سلامت روان كودكان هم ناديده گرفته شد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ،تاكيد بر «خودكشي به دليل نداشتن گوشي هوشمند» ناگهان بر سر زبان‌ها افتاد و براي همين آموزش و پرورش هم از همان اول تمركزش را بر تكذيب همين يك مورد گذاشت و پاي آنلاين بودن او در كلاس درس و بعد اظهارات مادر محمد را به ميان كشيد كه نشان دهد تقصير بر گردن آنلاين بودن يا نبودن نيست.

حالا كه كمي از آن هجمه خبرهاي بر پايه حدس و گمان فاصله گرفته‌ايم شايد فرصتي باشد براي پرداختن به اصل مساله؛ چه مي‌شود كه يك كودك يا يك نوجوان به فكر پايان دادن به زندگي خودش مي‌افتد؟ اين فكر آيا مي‌تواند حاصل يك دليل باشد؟ تفاوت كودكان و بزرگسالان در افسردگي و اقدام به خودكشي چيست؟

و آيا با به ميان كشيدن تنها يك دليل براي خودكشي از زمينه‌هاي بسيار ديگر و مسووليت‌هاي كلان‌تري كه در قبال زندگي كودكان وجود دارد، غافل نمي‌شويم؟ شيوا دولت‌آبادي، روانشناس است؛ متخصص حوزه كودكان و سال‌ها است كه نامش علاوه بر حوزه روانشناسي و دانشگاه با فعاليت‌هايش در حوزه حمايت از حقوق كودكان هم گره خورده است. دولت‌آبادي در گفت‌وگو با «اعتماد» به اين سوالات پاسخ داده است.

چندي پيش رييس كميته پيشگيري از خودكشي انجمن روانپزشكان ايران در مصاحبه‌اي با «اعتماد» گفت كه خودكشي يك مساله چندعاملي و بسيار پيچيده است و در واقع حرف‌شان اين بود كه نمي‌شود بگوييم يك فرد به سبب مثلا شكست عشقي دست به خودكشي زده بلكه عوامل مختلف فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي، روانشناختي، ژنتيكي در اين امر دخالت دارند.اما آن موقع صحبت ما در مورد بزرگسالان بود. در مورد كودكان و نوجوانان با توجه به اينكه بروز عاطفي رفتارهاي‌شان ممكن است شديدتر باشد و شايد الزاما از منطق بزرگسالان پيروي نكند، موارد خودكشي در ميان آنها را بر چه اساسي تحليل مي‌كنيد؟


هر مورد خودكشي البته پيشينه‌هاي خودش را دارد و به تجربه‌هاي تا آن زمانِ زندگي هر كسي برمي‌گردد. وقتي مي‌گوييم چند عاملي هم بخشي از آن به همان ويژگي‌هاي شخصيتي برمي‌گردد كه در طول زمان كسب شده و بازتاب تجارب زندگي آدم است. بخش كوچكي از آن هم به ژنتيك و آمادگي‌هاي ژنتيكي بازمي‌گردد. اما هم در مورد كودكان و هم در مورد بزرگسالان بالاخره عوامل متعدد هستند كه دست به دست هم مي‌دهند و اينكه با يك تك‌عامل اين اتفاق بيفتد، بسيار بسيار بعيد و نادر است.

تفاوت كودكان و بزرگسالان عمدتا در تكانش‌وري كودكان است، يعني در مورد آنها احتمالا فاصله ميان به وجود آمدن فكر خودكشي و اقدام، مي‌تواند كوتاه‌تر باشد. دليلش هم به هم‌ريختگي‌هاي عاطفي است كه كودكان و به ويژه نوجوانان در دوران بلوغ ،كمي از آن مي‌توانند داشته باشند. بنابراين به احتمال خيلي زياد عوامل خيلي زياد درگير هستند و خيلي جاها گفته مي‌شوند اين عوامل خيلي بيشتر از يك اتفاق خاص نقش بازي مي‌كنند. مثلا يك جا ممكن است فقداني براي تمام افراد خانواده رخ دهد اما يك نفرشان هست كه به فكر خودكشي مي‌افتد نه همه‌.

پس چند عاملي در مورد كودكان و نوجوانان هم هست اما تفاوت در اينجا است كه احتمالا از هيجان‌هايي كه در آنها بسيار فعال‌تر است و برنامه‌ريزي كمتر مغزي كه مي‌توانند داشته باشند چون مغز هنوز تكامل كافي پيدا نكرده، ممكن است شاهد رفتارهاي پرشتاب‌تر باشيم كه ما به آن مي‌گوييم رفتارهاي تكانشي‌تر.

يعني ناگهان مواجه شويم با رفتاري كه اصلا انتظارش را نداشتيم. اما به هر حال در پس هر خودكشي، فكر خودكشي است كه در بزرگسالان مي‌تواند ماه‌ها قبل از اقدام شكل گرفته باشد. مساله ديگر اين است كه كودكان شايد بسيار بيش از بزرگسالان احساس درماندگي مي‌كنند. يعني در شرايطي كه به آنها تحميل شده، احساس مي‌كنند راه پس و پيش ندارند.


(با اشاره به قضيه محمد و نوجوان ديگر بوشهري كه دو سال قبل از خودكشي ترك تحصيل كرده بود) بچه‌اي كه كارش تحصيل است، اگر نتواند دسترسي پيدا كند به آن قافله‌اي كه در حال حركت است، مثل قافله آموزش و درسي كه در جريان است، انگار كارش را از دست داده باشد. اين بچه مسلما احساس درماندگي مي‌كند، بزرگ‌ترها شايد اصلا نتوانند در دوران بزرگسالي اين حس را به خاطر بياورند و درك كنند كه مساله دسترسي نداشتن به كلاس درس چه حس فقداني را به همراه دارد. نمي‌گويم بچه‌ها خوشحال نمي‌شوند اگر يك روز مدرسه تعطيل باشد، اين گمانم براي شاگرد اول‌ها هم هست اما اينكه جريان جاري درس باشد و آنها نتوانند بخشي از آن باشند فرق مي‌كند.

براي همين ‌اي‌كاش آموزش و پرورش ما پيش از آنكه برنامه شاد را سراسري اعلام كند، يك ارزيابي مي‌كرد كه كجاها بچه‌ها با حفظ شيوه‌نامه‌ها مي‌توانند جايي جمع شوند و از درس استفاده كنند. به هر حال اين وضعيت براي ميليون‌ها كودك اين مملكت غافلگيركننده بوده است، اينكه نتوانند از چيزي كه در جريان است استفاده كنند. به نظرم مي‌رسد اين نكته‌ها را بايد در نظر داشته باشيم چون اين نگراني هست كه چقدر از بچه‌ها از اين بابت ممكن است افسرده شوند.


در مورد حفظ سلامت روان كودكان هميشه راهنمايي‌هايي مي‌شود كه بزرگ‌ترها، اعم از پدر و مادر يا معلم، حواس‌شان بايد به چه نشانه‌هايي از تغيير رفتار در كودكان باشد. حالا در شرايط كرونا نظارت مدرسه دست‌كم به شكل قبل وجود ندارد، از طرفي خانواده‌ها به‌شدت درگير مسائل معيشتي شده‌اند و در بسياري موارد به خاطر طبقه اجتماعي- اقتصادي‌شان خودشان هم اين فرصت را نيافته‌اند كه در مورد اين علايم و اصولا سلامت روان آموزش ببينند. در چنين شرايطي مسووليت مراقبت از روان دانش‌آموزان يا بچه‌هاي زير 18‌سال بر عهده كيست؟ چه كسي بايد هشدار بدهد؟


ما سال‌ها است كه به عنوان فعالان حقوق كودك مي‌گوييم كه مدارس ما، به خصوص در مناطقي كه از شرايط مالي خوبي برخوردار نيستند، نياز به مددكار و روانشناس دارند. اين موارد بايد شناسايي شوند، براي‌شان برنامه‌ريزي شود، روي اعتمادبه‌نفس بچه‌ها كار شود، روي گرايش آنها به افسردگي كار شود. همان‌طور كه گفتيد حالا به خاطر بسته بودن مدارس و گرفتار بودن خانواده‌ها، اين مورد ممكن است مغفول بماند. اول اينكه خطوط مشاوره كمك به كودكان در كشور هست كه بد نيست از آنها بيشتر استفاده شود.

چون به هر حال سرويس‌هايي هستند كه از هر جايي مي‌شود به آنها دسترسي پيدا كرد، هم بهزيستي و هم وزارت بهداشت اين خدمات را دارند و هم ان‌جي‌اوهايي كه اين امكانات را در اختيار خانواده‌ها و بچه‌ها قرار مي‌دهند. ما خيلي جاها مي‌بينيم كه اگر وقفه‌اي در افسردگي و تمايل به خودكشي ايجاد كنيم، همين وقفه خودش بسيار كمك مي‌كند، همين‌قدر كه يك صداي ديگري را بشنوند، يك منظر ديگري از جهان براي‌شان تعريف بشود.

اين كار در درون خانواده‌ها، با تمام سختي‌هاي موجود، بايد در دستور كار باشد. اگر بچه‌ها مشاركت داده شوند، اين پيام هست كه ما همه با هم با يك مشكلي روبه‌رو شده‌ايم و مي‌خواهيم حلش كنيم و اميد داريم به اينكه اين مشكلات كاهش پيدا كنند، تلاش جمعي مي‌كنيم، سعي مي‌كنيم خلق هم را در كنار هم بودن بهتر كنيم.

بنابراين در نبود آدم‌هاي متخصص كه جاي‌شان در بسياري موارد در مدرسه‌هاي ما خالي است تا اين حساسيت را نسبت به روان بچه‌ها داشته باشند، اين كار بايد به عهده رسانه‌ها و رسانه ملي باشد و به عهده خانواده‌ها فارغ از درجه سواد يا فارغ از طبقه مالي و اجتماعي؛ خوب است بدانند كه بايد نسبت به هم و وضعيت خلقي هم حساس باشند. بسياري اوقات علايم افسردگي بچه‌ها به صورت پرخاشگري بروز مي‌كند و اين خيلي مساله مهمي است.

اگر در يك مدت زمان كوتاه، تغيير آشكاري در رفتار كودكان ديده شد بايد به آن توجه كرد؛ افت تحصيلي ناگهاني، بي‌تفاوتي يك‌باره نسبت به چيزهايي كه قبلا به آنها علاقه داشتند، پرخاشگري ناگهاني و غيره مي‌توانند نشانه‌هاي افسردگي و اضطراب باشند. اين دو مفهوم بسيار به هم نزديك هستند، گاهي شدت اضطراب است كه وقتي نمي‌توان آن را مديريت كرد به افسردگي مي‌انجامد.


شما به رسانه اشاره كرديد؛ يكي از موارد اصلي كه بارها در موردش صحبت شده نقش رسانه‌ها در نحوه پوشش خبر خودكشي است. متاسفانه موارد خودكشي زير 18 سال ظرف يك هفته در استان بوشهر به دو مورد رسيد. اين ترس وجود دارد كه نوع پرداختن به خبر خودكشي از قضا باعث تسري بيشتر آن شود و در ميان كساني كه زمينه‌اش را دارند به الگو‌برداري بينجامد. در مورد گروه كودك و نوجوان خطر تقليد از همسالان در اين حوزه چقدر جدي است؟ چقدر ممكن است گزينه خودكشي براي اين گروه به عنوان يك راهكار در ذهن‌شان متبادر شود؟


متاسفانه اين موضوع هست. من در ايران با چنين تحقيقي روبه‌رو نشده‌ام اما در ساير جاهاي دنيا دقيقا در مورد خودكشي‌هايي كه به صورت جمعي يا در فاصله زماني نزديك به هم هستند تحقيق صورت مي‌گيرد و به خصوص روي پيشينه بچه‌هايي كه به اينجا مي‌رسند و عوامل ايجادكننده قبلي تحقيق مي‌كنند، چون اينها همه در اينكه بچه‌ها آن فكر را به عمل تبديل كنند نقش دارند. مساله اين است كه الان ديگر رسانه فقط به معناي رسانه رسمي نيست.

دنياي مجازي دارد به صورت موازي كار خودش را مي‌كند. معمولا گفته مي‌شود كه خوب است جزييات موارد خودكشي پخش نشود، اينكه چطور صورت گرفته، كي صورت گرفته و تحت تاثير چه چيزي اتفاق افتاده. به نوعي يعني خودكشي را تبديل به يك داستان قابل تصور كردن نكنيم، توصيه به رسانه‌ها اين است كه خيلي كلي آن را گزارش كنند.

گذشته از آن واقعيت اين است كه بايد در مورد اينكه چطور مي‌شود جلوي آن را گرفت حرف بزنند، يعني نقش آموزشي رسانه كه شامل هشدار دادن بدون ايجاد تشويش است. آگاهي دادن به خانواده‌ها يا هر كسي كه از بچه‌ها مراقبت مي‌كند در مورد علايم و تاكيد بر اينكه گفت‌وگو كنند. ما مي‌دانيم كه اگر مانع ذهني ايجاد كنيم و يك رفتار كنترل‌نشدني را كنترل كنيم، آن وقت مي‌توانيم يك اثر مفيد در اين حوزه بگذاريم.

در جاهاي ديگر دنيا حتي مي‌گويند اگر در حاشيه رودخانه مانع بگذاريد، تعداد خودكشي به شيوه خودغرق‌كني كم مي‌شود فقط به خاطر اينكه كار را سخت كرده‌ايم. بنابراين مساله اين است كه چطور اين فكر را اولا در رفتار و بيان كودك متوجه شويم و اينكه بتوانيم با ايجاد اميد در آن وقفه ايجاد كنيم، اميد به آينده‌اي كه مي‌تواند تغيير پيدا كند. بچه‌ها دنيا را از دريچه ديد ما مي‌بينند، الگوهاي نااميدي ما را برمي‌دارند و اگر ما نقش اميدواركننده را براي آنها بازي نكنيم، ممكن است به ته چاه نااميدي بيفتند.


بيش از 200 نفر از فرهنگيان و فعالان مدني و فرهنگي بوشهر چند روز پيش نامه‌اي خطاب به مسوولان نوشتند و نسبت به همين نااميدي و وضعيت معيشتي مردم و تاثير آن بر خودكشي محمد هشدار دادند. حالا كه شما هم صحبت از اميد كرديد، نقش مراكز كلان‌تر تصميم‌گيري را در فراهم شدن زمينه‌هاي اقدام به خودكشي يا كم شدن آن پررنگ مي‌بينيد؟


اين نقش را خيلي خيلي پررنگ مي‌بينم. همانطور كه در اول هم گفتم، قبل از اينكه بچه‌هايي كه مي‌دانيم نمي‌توانند دسترسي داشته باشند را محروم كنيم، بايد زيرساخت‌ها را فراهم كنيم. گذشته از آن الان هم مراجعي هستند كه بايد براي آينده اين بچه‌ها تصميمات اساسي بگيرند. واقعيت اين است كه در حال حاضر آموزش در همه جاي دنيا دارد صدمه مي‌خورد، اين نگراني را سازمان‌هاي بين‌المللي هم بيان كرده‌اند اما مساله اينجا است كه حالا اين نابرابري را چگونه مي‌خواهيم ترميم كنيم، آن نابرابري كه حالا دارد خودش را بيشتر از هميشه نشان مي‌دهد.

ما نمي‌گوييم آموزش‌و‌پرورش ‌اين مورد را مثلا مي‌دانسته و كوتاهي كرده اما واقعيت اين است كه بايد برنامه‌اي مي‌ريخت كه شامل حال همه بچه‌هاي واجب‌التعليم بشود و از حالا به بعد چه بايد كرد. حالا كه مردم همه جهان دارند سختي ناشي از به زير كشيده شدن وضعيت اقتصادي‌شان را تجربه مي‌كنند، بايد بشود نور اميدهاي واقعي در افق وضعيت اقتصادي‌مان ببينيم و مردم وقتي اين را باور مي‌كنند كه چيزهايي را به صورت عملي به چشم ببينند.


در پس هر خودكشي، فكر خودكشي است كه در بزرگسالان مي‌تواند ماه‌ها قبل از اقدام شكل گرفته باشد. مساله ديگر اين است كه كودكان شايد بسيار بيش از بزرگسالان احساس درماندگي مي‌كنند. يعني در شرايطي كه به آنها تحميل شده، احساس مي‌كنند راه پس و پيش ندارند. در نبود آدم‌هاي متخصص كه جاي‌شان در بسياري موارد در مدرسه‌هاي ما خالي است تا اين حساسيت را نسبت به روان بچه‌ها داشته باشند، اين كار بايد به عهده رسانه‌ها و رسانه ملي باشد و به عهده خانواده‌ها فارغ از درجه سواد يا فارغ از طبقه مالي و اجتماعي؛ خوب است بدانند كه بايد نسبت به هم و وضعيت خلقي هم حساس باشند.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو