“در پناه تو” سریال محبوب دهه هفتاد به کارگردانی حمید لبخنده است . سریالی که برای اولین بار از شبکه دو سیما پخش شد . اما مهم ترین اتفاقی که در این سریال رخ داد حذف سکانس های مربوط به داستان پارسا پیروزفر است . در ادامه افشاگری های جدید توسط کارگردان این فیلم منتشر شده است .
سکانس های سانسور شده در پناه تو فاش شد
در پی انتشار سکانس های سانسور شده «در پناه تو» کارگردان این سریال محبوب دهه هفتاد تعداد دیگری از سکانس های حذف شده آن را منتشر کرده است.
همچنین حذفیات دیگر سکانس سانسور شده با حضور سحر ذکریا و لعیا زنگنه به گفته حمید لبخنده به علت استفاده از کلمه «لوطی» بوده است.
جزئیات کامل حذف داستان در پناه تو
پس از تغییر مدیریت در شبکه دو به گروه توصیه میشود مراقب باشند، چون مدیران جدید سخت گیرند و نمیخواهند هیچ حاشیهای برایشان ایجاد شود. نتیجه دوری از حاشیهها حذف ۴۰۰ صفحه از فیلم نامه، حذف یکی از شاخههای اصلی داستان و دستکاری در پرداخت باقی بخشها شد.
اما مهمترین اتفاق در روند شکلگیری حذفیات سریال حذف داستان پارسا با بازی پارسا پیروزفر از سریال است. پارسا در نسخه اولیه داستان حضور پررنگی داشت. پدر او مرد ثروتمندی است که با منشیاش بهطور مخفیانه ازدواج کرده، زن او (زنده یاد هما روستا) ماجرا را نمیداند، ولی زمانی که مطلع میشود روانپریش شده و دست به خودکشی می زند.
از طرفی پارسا هم که از عشاق مریم است بعد از طلاق او از رامین تصمیم میگیرد با او ازدواج کند، ولی پدر مانع او میشود و این مسئله منجر به درگیری بین آنها میشود. جالب است بدانید حتی صحبتی هم برای حضور زنده یاد داود رشیدی برای ایفای نقش پدر پارسا میشود، اما وقتی گروه با بجران محتوایی و سانسور مواجه میشوند تصمیم میگیرند اصلاً این قصه را مطرح نکنند، چون این قصه همزمان با داستان عاشقانه مریم (لعیا زنگنه) و محمد (زنده یاد حسن جوهرچی) جلو میرفت. اما حذف این داستان مهمترین مشکل نبود.
گروه ۱۲ قسمت از سریال را آماده پخش میکنند، اما پس از پخش تنها دو قسمت از سریال مدیران تلویزیون خواستار بازبینی همه بخشهای آماده شده میشوند و مدتی بعد به گروه اعلام میکنند ۵ قسمت از آن قابل پخش نیست. گروه سازنده اعتراض میکند که با این وضعیت سریال آسیب میبیند و بهتر است پخش آن متوقف و فکری برای این حذفیات شود، اما مدیران مخالفت میکنند.
حذفیات مدیران تلویزیون شامل ۱۰۰ صفحه و بیش از ۲۰ شخصیت سریال است؛ ولی مشکلات به اینجا هم ختم نمیشود. برای قسمت آخر مدیران تلویزیون یک سؤال از لبخنده میپرسند: «مگر میشود یک پسر مؤمن با دختری ازدواج کند و آن دختر نازا بماند؟» هرچه کارگردان توضیح میدهد اساس قصه روی سترون بودن زن و نازایی اوست و اصلاً این داستان یک عشق به دور از این مسائل است، اما مدیران تلویزیون زیر بار نمیروند و حتی راه حلی مثل ازدواج دوم را پیشنهاد میدهند.
در آخر حمید لبخنده به یک ایده میرسد، متنی را با صدای حزنانگیز میخواند و روی قسمت آخر میگذارد. بعد هم از تهران میرود تا کسی او را پیدا نکند.