شعر درباره زمستان با انواع محتوای زیبا و دوست داشتنی

شعر درباره زمستان با انواع محتوای زیبا و دوست داشتنی


منبع: آرگا

195

1399/9/5

13:05


در این مطلب مجموعه ای بی نظیر از شعر درباره زمستان با مضامین دلنشین و پرمحتوا را پیش رو خواهید داشت که امیدواریم از مطالعه این اشعار نهایت بهره را ببرید و مورد توجه تان قرار بگیرند.

در شعر درباره زمستان شاعر سرما و سکوت طبیعت را به وصف می کند و علاوه بر این در اشعار زمستانی عاشقانه نیز شاعران فراق یار را به زمستان تشبیه کرده اند که با گرمای وجود محبوب سرما قابل تحمل می شود و فصل زمستان زیبایی های خودش را به رخ عاشقان می کشد.

شعر درباره زمستان با مضامین زیبا و دلنشین

زمستان فصل زیبایی ها است و اشعار زیادی در مورد این فصل سروده شده اند که هر کدام از آن ها دارای مضامینی پرمحتوا می باشند. در مطالب قبلی شعر در مورد فصل پاییز را مطالعه کردید در ادامه شعر در مورد زمستان را پیش رو خواهید داشت.

شعر در مورد فصل زمستان

شعر در مورد فصل زمستان

 دیدی که چه بی رنگ و ریا بود زمستان ؟

مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان

دیدیم فقط سردی او را و ندیدیم

از هر چه دو رنگی است رها بود زمستان

بود هرچه فقط بود سپیدی و سپیدی

اسمی که به او بود سزا بود زمستان

گرمای هر آغوش تب عشق دم گرم

یکبار نگفتند چرا بود زمستان

بی معرفتی بود که هر بار ز ما دید

با این همه باز اهل وفا بود زمستان

غرق گل و بلبل شد اگر فصل بهاران

بوی گل یخ هم به هوا بود زمستان

با برف بپوشاند تن لخت درختان

لبریز و پر از شرم و حیا بود زمستان

در فصل خودش ، شهر خودش ، بود غریبه

مظلوم ترین فصل خدا بود زمستان

***********

مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف

سخت محتاج به گرمای پر و بال توام

تو اگر باز کنی پنجره ای سمت دلت

میتوان گفت که من چلچله لال توام

گل یخ زمستان تو هستم

اسیر ناز چشمان تو هستم

مرا پرپر مکن ای جانم ای دوست

که من مشتاق دیدار تو هستم

عشق یعنی آن نخستین حرفها

عشق یعنی در میان برفها

عشق یعنی یاد آن روز نخست

عشق یعنی هر چه در آن یاد توست

شعر احساسی در مورد زمستان

شعر عاشقانه دلتنگی در مورد زمستان

زمستان بال گسترده است
گنجشکان
و من
پشت تمام پنجره‌ها
تو را می‌جوییم.

***********

من سردم است
و تمام رنگ‌های گرم دنیا را
زنان دیگری
شال گردن بافته‌اند
زنی ایستاده در سرما…

***********

زمستان بود وُ
برف بود وُ
سرما بود
زمستانی که جز خاطراتِ محوِ تو
دلم گرمِ هیچ ردپایی‌ نبود…

***********

شعرهای سپیدم
مال خودم نیست
شعر خداست
من فقط منتظر می‌شوم زمستان از راه برسد،
تا خدا شعر تازه‌ای بنویسد روی کاغذ ابرها
و سپس شعرهای کهنه‌اش را ریز ریز کند
تا زمین پر شود از کاغذ‌های سپید.

آنگاه کافی‌ست به یکی ازین دانه‌های خیس خیره شوم
و از روی دست خدا شعر نو بنویسم.

شعر ناب در مورد زمستان

شعرهای پرمحتوا در مورد زمستان

سرمای هزار زمستان در دلم جاخوش کرده
بعد رفتن‌ات
من پیر شده‌ام
آنقدر پیر
که دست‌های یخی آدم برفی‌ها
یاد تو را از شانه‌هایم می‌تکانند
و من…
من هیچ…
فقط شعرهای عاشقانه‌ام را
های‌های گریه می‌کنم…

***********

زمستان را فقط
به خاطر تو دوست دارم
به خاطر لباس‌های گرم زمستانی‌ات
که هرچه سردتر می‌شود
زیباترت می‌کنند…

زمستان را
به خاطر چتری دوست دارم
که سرپناهش را در باران
قسمت می‌کنی با من
و هر قدر هم که گرم بپوشی
یقین دارم باز در صف خلوت سینما خودت را
دلبرانه می‌چسبانی به من

هنوز باورم نمی‌شود
که سال به سال
چشم به راه زمستانی می‌نشینم
که سال‌ها چشم دیدنش را نداشته‌ام…

شعر دلنشین در مورد زمستان

اشعاری در مورد زمستان

آمدنت
قند را
در دل من آب می‌کند
برف را
در دل
زمستان

***********

چین و چروک‌های صورتم را
که ادامه دهی
به رفتنت می‌رسی
به زمستانی سخت
به برف
که سال‌هاست
جای سایه‌ات
روی سرم می‌نشیند

***********

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍشتن ﺩﺍﺭﻡ

ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـﻢ کسی ﺩﻭﺳﺘـﻢ ﺩاشته ﺑﺎﺷﺪ

ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳﺮﺩﻡ

مثل زمستان…

اشعار زیبا در مورد زمستان

شعر طولانی در مورد زمستان

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است

و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سردست
آی!
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای!

منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور

نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می‌لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست،
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم

چه می‌گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می‌دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دست‌ها پنهان،
نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگین،
درختان اسکلت‌های بلور آجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است.

شعر دلنشین در مورد زمستان

شعر دلنشین درباره زمستان

در شب سرد زمستانی
کوره خورشید هم، چون کوره گرم چراغ من نمی‌سوزد،
و به مانند چراغ من،
نه می‌افروزد چراغی هیچ،
نه فروبسته به یخ ماهی، که از بالا می‌افروزد

من چراغم را درآمد رفتن همسایه‌ام افروختم در یک شب تاریک،
و شب سرد زمستان بود،
باد می‌پیچید با کاج،
در میان کومه‌ها خاموش،
گم شد او از من جدا زین جاده باریک،
و هنوزم قصه بریادست،
وین سخن آویزه لب:
«که می‌افروزد؟ که می‌سوزد؟
چه کسی این قصه رادر دل می‌اندوزد؟»

در شب سرد زمستانی
کوره خورشید هم، چون کوره گرم چراغ من نمی‌سوزد.

***********

 این زمستونم به یاد تو می‌مونم
برف و بارونم به یاد تو می‌مونم

هر چی می‌تونی نیا و تلافی کن
من تا می‌تونم به یاد تو می‌مونم

شعر ناب در مورد زمستان

در این بخش از سرگرمی مجله آرگا با گلچینی خواندنی از شعر درباره زمستان در خدمت شما عزیزان بودیم که امیدواریم این اشعار ناب مورد توجه تان قرار گرفته باشند.

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو