نگاهی به چند فیلم كه بر مبنای یك داستان واقعی ساخته شدند

منبع: سیمرغ

73

1399/9/11

04:54


نگاهی به چند فیلم كه بر مبنای یك داستان واقعی ساخته شدند

کم پیش می ‌آید که فیلمی جنایی براساس رویدادهای حقیقی ساخته شود و بتواند دو طرف ماجرا را راضی نگه دارد. به همین خاطر....

فیلم هایی که بر اساس واقعیت ساخته شدند 
 

فیلم بازی با حقیقت!

«براساس یک داستان واقعی» «الهام‌گرفته از رویدادهای حقیقی»: در سال 2010 در ابتدای چند فیلم سینمایی این عبارت‌ها یا موارد مشابه را دیده‌اید؟ به نظر می‌رسد در سال گذشته میلادی فیلم‌های بسیاری براساس رویدادهای واقعی ساخته‌ شده‌اند؛ فیلم‌هایی مثل «127 ساعت»، «محکومیت»، «زوزه»، «کارلوس» «کازینو جک»، «بخور، نیایش کن، عشق بورز» و «پسر ناکجا‌آباد» تنها نمونه‌هایی از چنین فیلم‌هایی هستند. ساخت فیلم براساس رویدادهای حقیقی یا داستان واقعی زندگی اشخاص، روندی معمول در سینماست اما نکته این است که چنین فیلم‌هایی چگونه حقیقت را به تصویر می‌کشند و به این وسیله درک و نگرش ما درباره افراد یا وقایع گذشته را رقم می‌زنند. برای مثال اگر از شما بخواهند که غرق شدن کشتی تایتانیک یا نبرد گلادیاتورهای رومی را در ذهن‌تان مجسم کنید چه تصاویری در ذهن شما شکل می‌گیرد؟‌ حالا متوجه منظورم شدید؟

در نظر خیلی‌ها فیلم‌هایی که براساس رویدادهای حقیقی ساخته می‌شوند تاثیر اصلی بر ذهن بیننده می‌گذارند و شخص با شنیدن نام آن وقایع به سرعت آن تصاویر را به یاد می‌آورد؛ یعنی تایتانیک فرد را یاد فیلم «تایتانیک» ساخته جیمز کامرون می‌اندازد و نبرد گلادیاتورها هم یادآور راسل کرو در حال نبرد با رقبای خویش در فیلم «گلادیاتور» ساخته ریدلی اسکات است. به این ترتیب دیده‌های ما در ذهن‌مان تبدیل به حقیقت می‌شوند یعنی آنچه ما می‌بینیم تبدیل به آنچه رخ داده می‌شود حتی اگر در دنیای واقعی چنین رویدادی به وقوع نپیوسته باشد. سوال اصلی این است؛ در چنین فیلم‌هایی حقیقت کجا تمام می‌شود و تخیل جای آن را می‌گیرد؟ به عبارت دیگر آیا اهمیتی دارد که چنین فیلم‌هایی واقعیتی را به معرض نمایش می‌گذارند که آنقدر هم واقعی نیست؟ با نگاهی به پنج فیلم سال 2010 که براساس رویدادهای واقعی ساخته شده‌اند: «شبکه اجتماعی» «مشتزن»، «بازی منصفانه»، «تمامی چیزهای خوب» و «سخنرانی پادشاه» سعی می‌کنیم پاسخی برای سوالاتی از این دست پیدا کنیم.

شبکه اجتماعی (The Social Network)

فیلم نفسگیر و پرپیچ‌وخم دیوید فینچر یکی از بهترین گزینه‌ها برای شروع بحث بازی با حقیقت در آثار سینمایی سال 2010 است؛ یکی از دلایل اصلی‌اش هم این است که شخصیت‌های فیلم همه درباره حوادث مشابه‌ای «حقیقت‌های» متضادی را به زبان می‌آورند. پس فیلم نمی‌تواند تصویر تاریخی صحیحی از ماجرای شکل‌گیری سایت شبکه اجتماعی فیس‌بوک در اختیار بیننده قرار دهد آن هم به این دلیل ساده که بعضی یا همه شخصیت‌ها درباره ریشه‌های حقیقی فیس‌بوک دروغ می‌گویند. «شبکه اجتماعی» و «تمامی چیزهای خوب» دو مورد از نمونه‌های سینمایی سال 2010 هستند که در آن‌ها نویسنده فیلمنامه براساس شواهدی که اتفاقی به دست آمده و چندان موثق نیستند واقعیتی را خلق کرده است. در مورد فیلمنامه «شبکه اجتماعی» همه می‌دانیم که فیلمنامه پرافت‌وخیز آرون سورکین براساس کتاب «میلیاردهای تصادفی» اثر بن مزریچ نوشته شده است.

 از آنجایی که فیلمنامه برنده اسکار سورکین اقتباسی از یک کتاب است می‌توان تا حدودی آن را شکل گسترده‌ترشده منابع مورد تحقیق مزریچ دانست. جانت ماسلین در نقد تندوتیزش بر این کتاب در ژوئیه‌ 2009 نوشت: «اگرچه ما دقیقا نمی‌توانیم متوجه بشویم که وقتی بن مزریچ این کتاب را می‌نوشته چه چیزی در ذهنش بوده اما با خواندن کتاب «میلیاردرهای تصادفی» شاید بتوانیم به شیوه نگارش آن توسط مزریچ پی ببریم. هر چه باشد به نظر می‌رسد تکیه به حدس و گمان‌های بی‌شمار شیوه کار مزریچ در نگارش این کتاب بوده است. او افراد چندانی را نمی‌شناخته و به اطلاعات بسیاری دسترسی نداشته است. از همه مهم‌تر او دیداری با مارک زاکربرگ دانشجو سابق هاروارد که در قلب داستان فیس‌بوک است نداشته است.

 به همین خاطر او با تکیه بر حس ششم قوی خودش – هر چه باشد او فعالیتش را به عنوان نویسنده‌ای در ژانر علمی-تخیلی آغاز کرده – توانسته فقط براساس جزئیات کمی که از وقایع در اختیار داشته ماجرایی پر افت‌وخیز خلق کند که در آن آقای زاکربرگ با لباس ورزشی و لباس راحتی در دانشگاه این طرف و آن طرف می‌رود.» کاربران فیس‌بوک با مراجعه به صفحه آرون سورکین در این سایت متوجه می‌شوند که او براساس چنین کتابی فیلمنامه «شبکه اجتماعی» را نوشته است. نکته اصلی هم این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم و هر چقدر هم که تلاش کنیم که چنین اتفاقی نیفتد باز هم فیلم «شبکه اجتماعی» از امروز به بعد برای همیشه یکی از منابع بسیار تاثیرگذار بر ذهنیت ما درباره شبکه اجتماعی فیس‌بوک و پایه‌گذاری آن است.

حالا دیگر نمی‌شود انکار کرد که این فیلم تغییرات شگرفی در تفکرات ما درباره شخصیت مارک زاکربرگ و شبکه‌های اجتماعی ایجاد کرده و بر نظر ما نسبت به فیس‌بوک و نحوه استفاده از آن تاثیر گذاشته است. با توجه به این نکته که سایت فیس‌بوک در حال حاضر در اوج محبوبیت به سر می‌برد شکی نیست که فیلم «شبکه اجتماعی» بر زندگی واقعی شخصیت‌های حاضر در آن – از جمله زاکربرگ – هم تاثیر خواهد گذاشت. درست به همین دلیل و مجموعه‌ای از دلایل دیگر است که «شبکه اجتماعی» یکی از مهم‌ترین آثار سینمایی سال 2010 لقب گرفت.

مشت زن (The Fighter)

«مشت ‌زن» یکی از آن فیلم‌هایی است که اگر براساس رویدادهایی حقیقی ساخته نشده بود کمرش زیر بار کلیشه‌ها و شخصیت‌های تکراری‌اش خم می‌شد و می‌شکست. در عوض فیلم آن قدر داستانش را خوب به تصویر می‌کشد که تماشاگر فراموش می‌کند در سراسر عمرش فیلم دیگری درباره بوکسوری در دوران افول دیده است. یکی از دلایل اصلی موفقیت فیلم در خلق و تثبیت هویتی منحصربه‌فرد برای خود به نقش‌آفرینی‌های تکان‌دهنده بازیگران اصلی آن بخصوص کریستین بیل ایمی آدامز و ملیسا لئو مربوط می‌شود.

با این همه بقیه بازیگران که بعضی از آن‌ها هنرپیشه‌های واقعی نیستند هم به اندازه هنرپیشه‌های کاربلد فیلم نقش مهمی در ارتقای کیفی فیلم ایفا می‌کنند. بعضی از شخصیت‌های مکمل فیلم از اهالی شهر لاول در ایالت ماساچوست آمریکا هستند از جمله میکی اوکیف که در دنیای واقعی مربی میکی وارد بوده است. دیوید او. راسل کارگردان فیلم برای تکیه بر جنبه واقعی داستان فیلم از جزئیات پرشمار زندگی میکی وارد مشتزن آمریکایی ایرلندی‌تبار فاکتور گرفته و در عوض داستان را به صورت سرراست تعریف می‌کند. در طول ساخت فیلم هم میکی وارد و دیکی اکلوند هر دو مشاور مارک والبرگ (بازیگر نقش میکی) و کریستین بیل (بازیگر نقش دیکی) بوده‌اند. فیلم در لوکیشن‌های واقعی فیلمبرداری شده و گروه تولید تمام تلاش خود را کرده‌اند تا تصویری بسیار نزدیک به حقیقت از ماجراهای میکی وارد بازآفرینی کنند تا آن حد که به سراغ همان فیلمبردارانی رفتند که شبکه اچ‌بی‌او (HBO) برای تصویربرداری از نبردهای میکی وارد از آن‌ها استفاده می‌کرده است.

خلاصه کلام این ‌که «مشت زن» نمونه‌ای درخشان از فیلم‌هایی است که هر چه نزدیک‌تر شدن آن‌ها به واقعیت باعث تاثیرگذارتر شدن آن‌ها می‌شود و از این نظر در نقطه مقابل فیلمی مثل «شبکه اجتماعی» قرار می‌گیرد چون هر چه باشد در ساخت «مشتزن» اطلاعات بسیاری از زندگی میکی در دسترس بوده و بسیاری از افراد واقعی داستان هم سر صحنه حاضر بوده‌اند.

بازی منصفانه (Fair Game)

وقتی دولت جورج دبلیو بوش تصمیم گرفت به عراقِ تحت حکومت صدام حمله کند دنبال دلیلی برای اثبات لزوم چنین عملیاتی می‌گشت. دولت گزارشی دریافت می‌کند که نیجریه اقدام به فروش اورانیوم به صدام کرده است. جوزف ویلسون (شان پن) سفیر سابق آمریکا در نیجریه به آن‌جا فرستاده می‌شود تا از حقیقت ماجرا سر دربیاورد. او می‌فهمد خبر دروغ است اما بوش به گزارش او توجهی نمی‌کند و با استناد به مواردی از همین دست به عراق حمله می‌کند. بعد ویلسون گزارشی در نیویورک تایمز منتشر می‌کند و ماجرا را برملا می‌کند.

در این راه همسرش والری پلام (نائومی واتس) هم به او کمک می‌کند. فیلمی که براساس وقایع‌نگاری‌های حقیقی ویلسون و پلام ساخته شده ترکیبی از تریلر جاسوسی با مضامین زندگی مشترک یک زوج است. کارگردان آن هم داگ لیمان است که پیش از این نسخه‌ای کمدی از فیلم «آقا و خانم اسمیت» ساخته بود که نسبت به فیلم «بازی منصفانه» فیلمی سرگرم‌کننده‌تر از کار درآمده است. مشکل «بازی منصفانه» در این است که داستان‌ واقعی والری پلام به کار ساخت فیلمی هیجان‌انگیز نمی‌‌خورد چون تماشاگر در حین دیدن فیلم مدام به یاد می‌آورد که دست آخر این همه ماجرا و حاشیه نتوانسته‌اند مانع از حمله آمریکا به عراق بشوند. این حس بیشتر در پایان فیلم خود را نشان می‌دهد وقتی که جو ویلسون سخنرانی کوبنده‌ای درباره کشور آمریکا و دیکتاتوری انجام می‌دهد. سخنرانی واقعی در سال 2003 انجام شد و ثمری نداشت چون سال بعد بوش دوباره در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیروز شد و این کشور هنوز در عراق درگیر است.

تمامی چیزهای خوب (All Good Things)

در دنیای واقعی رابرت دِرست وارث یکی از سران معاملات ملکی شهر نیویورک است که در نگاه اول همه چیز به کام اوست اما او به ارتکاب سلسله قتل‌هایی در طول دو دهه متهم می‌شود هر چند هیچ‌گاه محکوم نمی‌گردد. اندرو جارکی کارگردان فیلم نام رابرت را به دیوید مارکس تغییر داده و فیلم را طوری ساخته که هم می‌شود استنباط کرد هم دیوید این قتل‌ها را مرتکب شده و هم این‌که او بی‌گناه است. حالا بعد از نمایش فیلم رابرت دِرست واقعی به طور تلویحی از مضمون آن ابراز رضایت کرده چون فیلم طوری ساخته شده که هنوز هم می‌توان به این نتیجه رسید که او این قتل‌ها را انجام نداده است. اول از همه دِرست دیگر دلیلی برای تلاش در رد اتهام‌های وارد‌شده از سوی فیلم ندارد چون او دیگر محاکمه نخواهد شد.

گذشته از آن کارگردان فیلم با تغییر تمامی نام‌ها راه را روی هر نوع تفسیر دیگری می‌بندد. با این همه خانواده قربانیانِ به اصطلاح رابرت دِرست از ساخت فیلم خوشحا‌لند چون به هر حال فیلم نشان می‌دهد که شخصیت دیوید ممکن است در این قتل‌ها نقش داشته باشد و آن‌ها این را به فال نیک می‌گیرند چون برای آن‌ها به نوعی یادآور نقش رابرت دِرست در قتل عزیزان آن‌هاست. کم پیش می‌آید که فیلمی جنایی براساس رویدادهای حقیقی ساخته شود و بتواند دو طرف ماجرا را راضی نگه دارد. به همین خاطر «تمامی چیزهای خوب» یکی از عجیب‌ترین درام‌های جنایی سال 2010 بود.

سخنرانی پادشاه (The King’s Speech)

اگر «سخنرانی پادشاه» پرتعلیق‌ترین فیلم سال 2010 نباشد دست‌کم پرتعلیق‌ترین فیلم سال است که لحظه به لحظه آن لذت‌بخش است. در «سخنرانی پادشاه» نه خبری از اکشن و رازی سربه‌مهر است و نه جرم و جنایتی در آن رخ می‌دهد. سراسر فیلم فقط انتظاری دیوانه‌کننده است انتظاری برای کلمات و نتیجه هیجان‌انگیز است. نقش‌آفرینی شگفت‌انگیز کالین فرث هسته مرکزی فیلم است و در این میان نباید نقش کارگردانی زبردستانه تام هوپر را هم نادیده گرفت. فیلم از نظر زمان و مکان بسیار واقع‌گرایانه عمل می‌کند؛‌ صحنه مملو از صداها و نماهایی است که فضایی طبیعی و راحت برای هنرپیشه‌ها فراهم می‌کند تا بازی‌شان را بکنند؛ از جاده‌ای مه‌گرفته که هلنا بونهام کارتر سوار با ماشین آن را طی می‌کند گرفته تا مقصدش که دفتر/اتاق درمان صدای جفری راش است.

هوپر برای خلق دنیای واقعی به صورت حقیقتی مجازی در این فیلم حتی از ریزترین جزئیات هم بی‌توجه نگذشته و به این ترتیب به تماشاگر اجازه می‌دهد که وارد داستان شده و صمیمیت بی‌نظیری را با شخصیت‌ها تجربه کند. این‌گونه است که ما از همان ملاقات اولیه برتی و لیونل تا مشاجره‌های کلامی برتی و برادرش ادوارد و سکانس فینال نفس‌گیر فیلم که نام سخنرانی پادشاه از آن گرفته شده خود را در دنیای وقایع حقیقی احساس می‌کنیم. در چنین بافت داستانی تماشاگر به راحتی می‌تواند از احساسات و انگیزه‌های شخصیت‌ها باخبر شود و مهم‌تر از آن این فضا پنجره‌ای است به هسته مرکزی داستانی درباره ترس‌ دوستی و عزم راسخ. «سخنرانی پادشاه» داستانی واقعی را روایت می‌کند که مثل «مشتزن» به قلمروی داستان خود احترام می‌گذارد و عواطف تماشاگر را هم در نظر می‌گیرد. در «سخنرانی پادشاه» و «مشتزن» قرار نیست با دیالوگ‌های رگباروار (شبکه اجتماعی) طرف شویم یا درگیر درامی پرحاشیه باشیم (بازی منصفانه) یا همه چیز را به نتیجه‌گیری خودمان مربوط بدانیم (تمامی چیزهای خوب).

بیشتر بدانید : فیلم هایی که نمی دانستید بر اساس واقعیت ساخته شده اند + عکس

بیشتر بدانید : باورتان نمی شود داستان این 5 فیلم واقعی باشد! +عکس

بیشتر بدانید : فیلم هایی که تاریخ را با واقعیت و بدون تحریف نشان دادند + عکس

بیشتر بدانید : فیلم هایی که بر مبنای زندگی شخصیت های واقعی ساخته شدند + عکس

 

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو