ستاره | سرویس فرهنگ و هنر - شهر اصفهان شهر فرهنگ و ادب و هنر، شهر کاشیهای آبی و معماریها و صنایع دستی بی نظیر، از شاعرانهترین سوژه هایی است که میتوان در وصف آن شعر سرود. چه در گذشته که سرسبز و زلال با رودی جاری به نام زاینده رود میزیست و چه اینک که رودش را خشکاندهاند و داغش بر دل اصفهان مانده.
درباره اصفهان که با نامهای (سپاهان، صفاهان، اسپهان، اسپادانا، جی) نیز شناخته میشود شعرهای زیادی سروده اند. در این مطلب، ستاره مجموعه برگزیده شعر در مورد اصفهان را برای شما گردآوری کرده است تا در وضف این شهر زیبای آبی بخوانید و لذت ببرید.
شعر در مورد اصفهان
سرزمینی نیک فر و با شکوه
مردمانش برتر از شیـر ژیان
تخت پولادش زمینی بس نکوست
بابی از ابواب ، در خُلد جَنان
ای دل ار خواهی روی اندر بهشت
تو بیا یک دم نشین در اصفهان
❈✥❈✥❈
اصفهان را نیمه خوانند از جهان
صد جهان من دیدهام در اصفهان
هفتدست و هشتخلد و چارباغ
جنت و باغ ارم رشک جنان
باغتخت‚آیینهخانه‚ چارحوض
هم نگارستان و هم نقشجهان
قصر عباسی، نمکدان، طوقچی
باغوحش و شیرخانه پیلکان
«جلالالدین همایی»
❈✥❈✥❈
دریغ از اصفهان و از صفای او
که بوی مشک میدهد هوای او
هواش غم زداید از دل حزین
خوشا خوشا هوای غمزدای او
ز کعبه فرهی بود حجاز را
عراق راست فره از فضای او
ز مردمان شهرهای روم و چین
بهاند مردمان روستای او
گل و گیای خلد را بود بَدل
به ماه فرودین گل و گیای او
به گاه گشت گلبتان سروقد
چمان چمان به زیر سروهای او»
«سروش اصفهانی»
❈✥❈✥❈
تک بیتی و شعر کوتاه در وصف اصفهان
نیل کم از زندهرود و مصر کم از جی
قاهره مقهور پادشای صفاهان
«خاقانی»
❈✥❈✥❈
اصفهان نیمی از جهان گفتند
نیمی از وصف اصفهان گفتند
«محمدتقی بهار»
❈✥❈✥❈
که گفته است اصفهان نصف جهان است؟
اگر باشد جهانی، اصفهان است
«سینا»
❈✥❈✥❈
زاینده رود، دلبر موعودم
زیبای مرده - زندۀ من، رودم
من مثل روز اول برگشتت
هستم ولی عجیب گِلآلودم
«بهاره ضیایی»
شعر درباره زاینده رود اصفهان
لوحشالله از زلال خوشگوار زندهرود
بارکالله بر شمال بی غبار زندهرود
«نورصادقی»
شعر در مورد سی و سه پل اصفهان
سپاهان
به چشمی اگر
انحنا دهد
ناخن خاقان
مرمر دندانش
دانه به منقار می برد
هدهد گاوخونی
تیزبرو
تیزتر
آرامتر بخوان
در این مصب مصیبت
با شتاب پلک می سوزانم
در کوره های دقیانوس
می گذرم
می گذرانم انبیا را
از میدان ابوالهول
من آنم آری
که پل به دیدن من
سی و سه چشم دارد
آبم
لاشه به بازو دارم.
«بهرام اردبیلی»
چرا نگاه نکردم؟
انگار مادرم گریسته بود آن شب
آن شب که من به درد رسیدم و نطفه شکل گرفت
آن شب که من عروس خوشههای اقاقی شدم
آن شب که اصفهان پر از طنین کاشی آبی بود
و آن کسی که نیمهٔ من بود، به درون نطفهٔ من بازگشتهبود
و من در آینه میدیدمش
که مثل آینه پاکیزه بود و روشن بود
و ناگهان صدایم کرد
و من عروس خوشههای اقاقی شدم
«فروغ فرخزاد»
❈✥❈✥❈
باشد ز بس که روحفزا اصفهان ما
پیوسته شاد باشد از آن جسم و جان ما
تنها نه باغ و بیشه ما سبز و خرم است
پر از گل است باغچه و بوستان ما
یک لکه ابر دیده نبیند به روى شهر
آئینه وار جلوه کند آسمان ما
یک عمر در نظر بودش خاطرات خوش
روزى مسافرى شد اگر میهمان ما
برند گوى لطف و ملاحت به روزگار
از گلرخان روى زمین گلرخان ما
در کام خضر خون شود آب بقا
اگر در زنده رود بنگرد آب روان ما
می گویم این کلام و برآیم ز عهده اش
باشد عروس کشور ما اصفهان ما
جمشیدى از هواى فرح بخش اصفهان
چون زنده رود صاف و روان شد بیان ما
❈✥❈✥❈
ای موطن هنرخیز، ای زادگان فرهنگ
مهد ستاره و گل شهر ترانه و رنگ
ای آن که اشک و لبخند پیوند خورده با هم
با دست مهربانت در قاب های خاتم
ای شهر روشنایی ای خاک آفتابی
می خواهمت سراپا ای اصفهان آبی
وقتی دلم هوای شبهای صحن می کرد
نقش جهان برایم سجاده پهن می کرد
هفت آسمان ندارد رنگ خداییت را
عالم ندیده دیگر شیخ بهاییت را
پل های پیر و سرخوش باید جوان بمانید
مرغان آسمانی، در اصفهان بمانید
در فصل فصل تقویم در شهر آب و کاشی
حیف است ای مسافر مهمان ما نباشی
❈✥❈✥❈
اصفهان شهر آب و آیینه / مظهر نقش های دیرینه
اصفهان شهر مرد میناکار / قابهای مسی و نقش و نگار
بر کف سفرۀ قلمکاری / خاتم و تکه تکه دلداری
جام فیروزه فام گنبدها / طرح سیمیان نرم و رها
اصفهان شهر نای پر آواز / شهر مردان با غزل دمساز
شمع خواجو و همنشینی آب / زنده رود روان و مردم ناب
❈✥❈✥❈
متن تصنیف به اصفهان رو
به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی
به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی
ببر از وفا کنار جلفا به گل چهرگان سلام ما را
شهر پر شکوه قصر چلستون کن گذر به چارباغش
گر شد از کفت یار بی وفا کن کنار پل سراغش
بنشین در کریاس یاد شاه عباس بستان از دلبر می
بستان پی در پی می از دست وی تا کی تا بتوانی
ساعتی در جهان خرم بودن بی غم بودن بی غم بودن
با بتی دلستان همدم بودن محرم بودن با هم بودن
ای بت اصفهان زان شراب جلفا ساغری در ده ما را
ما غریبیم ای مه بر غریبان رحمی کن خدا را
شعر هاتف اصفهانی درباره اصفهان
مپرس ای گل ز من کز گلشن کویت چهسان رفتم
چو بلبل زین چمن با ناله و آه و فغان رفتم
نبستم دل به مهر دیگران اما ز کوی تو
ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم
منم آن بلبل مهجور کز بیداد گلچینان
به دل صد خار خار عشق گل از گلستان رفتم
منم آن قمری نالان که از بس سنگ بیدادم
زدند از هر طرف، از باغت ای سرو روان رفتم
به امیدی جوانی صرف عشقت کردم و آخر
به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم
ندیدم زان گل بیخار جز مهر و وفا اما
ز باغ از جور گلچین و جفای باغبان رفتم
سخن کوته ز جور آسمان هاتف به ناکامی
ز یاران وطن دل کندم و از اصفهان رفتم
بیشتر بخوانید: گلچینی از زیباترین اشعار هاتف اصفهانی
شعر درباره اصفهان با لهجه اصفهانی
مثی آوازهخونی مستی تو پسکوچا ولو
یه منارجنبونی بی جفت میخورِد تلو تلو
مثی من که پیر شدم تو هوسی جوونیاد
دلی من مِیدونی کهنِس دلی تو میدونی نو
مثی دَنا پلی خواجو پُری آوازه دلم
تخت پولاده دلم نالهدونی رازه دلم
کو(ه) آتیشگاس انگاری، سرد و پُری داغه دلم
قدی یه رودخونه بیآب، پُری حُنّاقه دلم
مثی دَنا پلی خواجو پُری آوازه دلم
تخت پولاده دلم نالهدونی رازه دلم
«محسن آزادی»
اِز این دیار که نام خوشش صفاهونس
سلام ساده به هر کس که اهل ایرونس
بیا به اینجا و اِز دور نیگا بوکون و بیبین
که اینجا سرتاسرش اِز خُبی گلستونس
تو اینجا هرچی بخوای ساختمونی دیدنی اِس
همین نه نوم و نشونش منارجنبونس
همین نه مسجد شیخاِش پسندی اهلی دلس
آدِم تو هرجا می رد والا مات و حیرونس
بیا سری پلی خواجوش بیبین چه جوری آباش
به مثلی مُرواریدی اِز رو سنگا غلتونس
پُر اِز قلمزن و نقاشی ماهرس اینجا
می دونی چقدر هَر وَرش سخندونس
اِگه تو انجمن شاعراش بیای بیشینی
میگوی که انجمنس اینجا یا نمکدونس
ِز کاری کارگرش آ، ز رنجی دهقونش
تو سفرهمون نونی داغ و پیاز و بریونس
گزی که اینجا دارد، منحصر به فردس و بس
بخور که قُوِّتی قلبس آ، بابی دندونس
خلاصه ضمنی خداحافظی و عرضی ادب
بُوگم که سرچشمه ذوق و هنر اصفاهونس
کَلومی ساده و بی شیله پیله جمشیدی
پسندی مردمی پرشور و حالی ایرونس
«اکبر جمشیدی»
❈✥❈✥❈
شعر در مورد اصفهان کودکانه
گل به گل کاشی داریم هزار تا نقاشی داریم
چیک و چیک درشکه ها چرخون و چرخون همه جا
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
***
رود و رود زاینده رو هزار هزار شعرو سرود
دست به دست دسته ی گل با هم میریم سی و سه پل
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
***
این ستون به اون ستون بهش میگن چهل ستون
از همه قشنگ ترک مناره های جنبونک
این ستون به اون ستون بهش میگن چهل ستون
از همه قشنگ ترک مناره های جنبونک
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
***
گرد و آبی گنبدا نشون خونه ی خدا
میدون نقش جهان مردم خوب و خوش زبان
همه ی ایران پررنگه مثل اصفهان قشنگه
من ایران و دوست دارم
من اصفهان و دوست داررررم
اصفهان و دوست دارم نصف جهان و دوست دارم
❈✥❈✥❈
من اهل اصفهانم
خوشرو و مهربانم
شهر من اصفهانه
خودش نصف جهانه
مِیدونی داره که اون
اسمش نقش جهانه
مناری داره اینجا
اسمش منارجنبانه
چهل ستون بچه ها
یه موزه ی قشنگه
گنبدای شهرمن
همه ش فیروزه رنگه
بیا بیا اصفهان
هنرمندا رو ببین
کارشون حرف نداره
تَکَن تو ایران زمین
❈✥❈✥❈
همراهان عزیز؛ امیدواریم این مجموعه شعر در مورد اصفهان مورد پسند شما قرار گرفته باشد. شما نیز اگر شعرهای زیبایی در وصف اصفهان میشناسید در قسمت «نظرات و پرسشها» برای ما بفرستید. پیشنهاد میکنیم شعر در مورد تهران؛ زیباترین اشعار درباره تهران شلوغ، قدیم و دوست داشتنی و شعر در مورد شیراز؛ زیباترین اشعار درباره شیراز از شاعران قدیم و معاصر را نیز در ستاره بخوانید.