روزی از روزهای پاییزی بود ؛ فردای آن روز قرار بود اولین آزمون و کلاس مجازی آغاز شود.برایم خیلی سخت بود و استرس داشتم؛راستش من انگیزه‌ام را برای درس خواندن از دست داده بودم ،آرزو می کردم مدرسه ها باز شوند و به مدرسه بروم تا بتوانم بر استرسم غلبه کنم واینکه معلم و دوستانم را ببینم.

ان روز فرا رسید. کلاس مجازی آن روز دیگر شور و شوق مدرسه را نداشت ؛در همان لحظه یاد روزهایی افتادم که با چه اشتیاقی به سمت صندلی هایمان می رفتیم و با خیال راحت و بدون استرس امتحان را شروع می کردیم. ولی من در این لحظه نگران بودم؛ نگران اینکه نکند اتفاقی بیفتد و نتوانم امتحانم را ارسال کنم و دیگر مشکلات که ذهنم را درگیر کرده بود.

خلاصه مجبور بودم با این شرایط کنار بیایم، قرار بود بعد از یک ساعت تدریس و کلاس مجازی، امتحان ما آغاز شود؛ در کلاس مجازی آن روز معلم مطلب ها و جزوه هایش را پشت سر هم می فرستاد البته حق داشت؛ گاهی در کلاس مجازی، اینترنت سرعت خوبی نداشت؛ معلم چاره ای نداشت جز اینکه مطلب ها و جزوه هایش را را پشت سر هم بفرستد،تا بچه ها عقب نمانند.

خلاصه بعد از کلاس مجازی امتحان مجازی آغاز شد. بسیار سخت و نفس گیر بود؛ با آن همه استرس امتحان را آغاز کردم و بعد از اتمام زمان و امتحان، نفسی راحت کشیدم.

بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضو ها را نماند قرار.

ماهمه باید دست در دست یکدیگربدهیم و مرز های جغرافیایی را نادیده بگیریم؛وبدانیم که با همکاری هم می توانیم جهانی بهتر بسازیم.انسان در هر شرایطی می تواند درس بخواند حتی در سخت ترین شرایط. باید با شرایط کنار بیاییم و دعا کنیم هر چه زود تر این بیماری از بین برود تا دوباره لحظات خوش با هم بودن را تجربه کنیم.

حقایق سفر به فضا ۱۰ حقیقت جالب درباره سفر به فضا