گروه تئاتر هنرآنلاین: هفته گذشته در نخستین روزهای آغاز سال جدید، شهرداری تهران به منظور ایجاد نشاط در میان مردم، برنامههای مفرحی را تدارک دید اما استفاده از چهره سیاه برای حاجی فیروز منجر به ایجاد حواشی شد. معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران بخشنامهای مبنی بر پرهیز استفاده از حاجی فیروز با صورت سیاه در کارناوالهای نوروزی منتشر کرد که این موضوع بسیار سریع با واکنش اعضای شورای اسلامی شهر تهران و بسیاری از فعالان حوزه هنری و گردشگری مواجه شد.
پس از آن شلیک توپ در کنار برج آزادی دومین حاشیه خبرساز در ویژه برنامههای نوروزی شهرداری تهران را رقم زد. درپی اظهارنظرها درباره بخشنامه، محمدرضا جوادی یگانه، معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران در توییتی نوشت: «حاجی فیروز ریشههای اساطیری هم دارد اما سوءبرداشت نژادی از چهره سیاه او را نمی توان انکار کرد. ضمن دعوت از اصحاب علم و هنر برای پژوهش و گفتوگو برای روشنتر شدن ابعاد موضوع، شهرداری تهران از این پس و تا آن زمان، در برنامههایش از حاجی فیروز با صورت سیاه استفاده نمیکند.»
پس از این توییت و بخشنامه، محمدجواد حقشناس، رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای اسلامی شهر تهران، مهرداد بهار، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، علی اعطا، سخنگوی شورای شهر تهران، حسن خلیلآبادی، رئیس کمیته میراث فرهنگی شورای شهر تهران، حجت نظری، عضو کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر، غلامحسین محمدی، رئیس مرکز ارتباطات شهرداری تهران، محمد جعفری قنواتی پژوهشگر فرهنگ عامه و عضو شورای عالی علمی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، آرزو رسولی (طالقانی)، عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی و بسیاری از پیشکسوتان فرهنگ و هنر همچون علی نصیریان، محمود عزیزی و ... در رسانهها و صفحات مجازی خود به این موضوع واکنش نشان دادند که در این گزارش بخشی از واکنش هنرمندان را در صفحات مجازی و شبکههای اجتماعی میخوانید:
منوچهر اکبرلو
سعدی افشار شب عید 92، آمده بود برنامه «مجله تئاتر»، زودتر از همه. از نزدیک، همه میدیدیم که دارد میرود. (بعدها، آن برنامه، پربینندهترین قسمت، اعلام شد.) کاملن آماده بود، به معنای مطلق کلمه، از هیچکس هم توقعی نداشت، آخر مناعت طبع. برایش مهم نبود که ما و مدیران بیدرد ما، نمیدانیم و نمیخواهیم و بلد نیستیم قدرش را بدانیم. عجیب نیست که درد بکشی و بخندانی؟ آن هم 62 سال. (در نظر آورید غرغرهای جوانان تازه از راه رسیده هنر را.) سعدی نازنین عمرش را کرده بود . آمپولها هم (که پولش را نداشت) او را زنده نگه نمیداشت. 79 سال عمر کرده بود و 62 سال کاری را کرد که عاشقش بود. پس به نظر من «خوشبخت» بود. گیریم که 79 سال در فقر بود، اما منت کسی بالای سرش نبود. 62 سال شاد کردن مردم، بدون بیاحترامی، بدون غرور، بدون غرغر و بدون ادا و بدون منت، هنر سعدی بود. یاقوت هنر سیاهبازی رفت. چه باک که ما یاقوت را از شیشههای بیمقدار، اما پرزرق و برق، تفاوتی نمیگذاریم. از مدیران چسبیده به میز که ریشه سیاهبازی را نمیدانند، بگیر تا مدرّسی که کار سعدی را را بیارزش میداند و خودش را دلخوش میکند به اصطلاحات تئاتر مدرن. من مطمئنم همین الان، سعدی افشار، سعدالله رحمتخواه، جایی دارد فرشتهها را میخنداند و دست میاندازد. شک ندارم که شادمان و راضی، دارد به ما لبخند میزند.. شک ندارم.
حسین کیانی
فیروز مفلوک
روز جمعه ۲۹ اسفند ۹۹ که از توچال برمیگشتم در همهمهی شلوغی ماشینها و آدمها و دستفروشهای تجریش دو حاجی فیروز دیدم، یکی در ضلع شمالی میدان که مشخص بود سن و سالی از او گذشته و خیلی توان جلب توجه عابرین را ندارد و البته که استعدادی هم نداشت. حاجی فیروز دوم در ضلع جنوب غربی میدان بود، جوانتر و سرحالتر و خوش لباستر و پرشور و حالتر برای همین چند نفری داشتند با گوشیهایشان از او تصویر میگرفتند. برعکس حاجی فیروزِ بالای میدان که وقتی سوار اتوبوس شده بودم و دوباره دیدمش از تک و تا افتاده بود و کسی از او و با او عکسی نمیگرفت. البته که حاجی فیروز پایین میدان هم استعدادی نداشت و دمبک و ریتم آواز درستی نمیزد و نمیخواند، فقط حرکاتِ خُنُک و ناموزونی به بدنش میداد. اتوبوس که از همهمهی میدان تجریش دور شد و پیش از اینکه خبرِ مضحک ممنوعیت استفاده از حاجی فیروز در مراسم نوروزی توسط شهرداری سرزبانها بیفتد با خودم دربارهی حاجی فیروز و کارآییاش در روزگارِ امروزه روز فکر میکردم و چقدر نچسب و بیهوده و بیخاصیت به نظرم میآمد. هر چقدر هم برخی از دوستداران فرهنگ نمایشی ایرانی از این سو و آن مدرک و پژوهش و استدلال بیاورند و ریشههای این شخصیت را به اسطورهی سیاوش و تمدنهای کهن فلات ایران برسانند که از نظر دانش اسطورهشناسی هم اشتباه نیست، اما جامعهی ما مدتهاست که این شخصیت حاجی فیروز و دیگرشخصیتهای کهن الگویی نمایشی ایران را از دایرهی فرهنگِ تماشاگان خود بیرون رانده و فرهنگِ داشتن اسطورههای نمایش و آیینی و به عبارتی داراییِ فرهنگِ آیینی نمایشی خود را از دست داده است. برای همین سالهاست که حاجی فیروز دیگر شادیآوری و پیامآوری نوروز و بهار را با لباس سرخ خود نمیکند و نمون و نمادِ آیینیِ بازگشت از دنیای مردگان با چهرهی سیاهش نیست، بلکه موجودِ مفلوک و بیاستعداد و غمزده و گرفتاری است که شب عید برای لقمهای نان بدون اینکه از ویژگیهای کاری که میکند کمترین آگاهی داشته باشد، بیاستعدادی خود را به رخ میکشد. نهادهایی هم مثل معاونتهای عریض و طویل شهرداری تهران کوچکترین اطلاعی از ویژگیهای این شخصیت نداشته و ندارند و صرفاً جهت خوش طعم کردن آش درهم جوش و بیهویتی که با مثلاً مراسم نوروزیشان ساختهاند این موجود مفلوک و محتاج را به بیگاری گرفته اند. بنابرین نه جای گله و شکایتی دارد اینکه دیگر نمیخواهند از او استفاده کنند و نه جای به میان کشیدن پژوهشها و استدلالهای فرهنگی. حاجی فیروز سالهاست مُرده و چیزی از استخوانهای او هم باقی نمانده است. همهی شخصیتها و اسطورههای آیینی_ نمایشی فرهنگ ایران زمینی چنین شدهاند. پس بیخود با این جنجالها، روح آنها را دچار عذابِ بیشتر ازاین نکنیم و این بیفرهنگی و بیآیینی و بیهنریِ روزگارمان را بیش از این به رخ خودمان نکشیم.
حمیدرضا آذرنگ
نژادپرستی یعنی آن که سرزمینت به یغما رفته باشد و در مرز و بومِ خودت به نفعِ مهاجمان و متجاوزانِ تاریخ و اعتبارِ خاکت، مَردُمِ رده چندُم باشی و هنوز بر گُردهات به سواری نشسته باشند و حتا به زبانِ خودت فریاد نتوانی برآوری. نژادپرستی یعنی دشنهیِ تشنه به خونِ جهل و تعصب بر فرق و سینهیِ فرهنگ و عقلِ ریشهدارِ هر خاک بومی! نژادپرستی یعنی تاریخِ زنده را زیرِ غبارِ وحشت از دانستن و فهم مَدفون کردن! نژادپرستی یعنی همین سرنوشتِ تحمیل شده بر من و اجدادِ من!
پیام فروتن
این داستان حاجی فیروز و سیاه و شهرداری هم عجب داستانی شد! قصههایی از این دست به خوبی تناقضات فاحش و هولناک ما مردم را بیشتر آشکار میکند. در اینگونه موارد عجیب به یاد میراثمان میافتیم و عجیب برای آنها یقه میدرانیم؛ در حالی که بزرگترین نابودگر میراث مادی و معنوی ما، خودمان هستیم. کار از میراث هم گذشته، موجودیمان را هم به شکلی دیوانهوار و مالیخولیایی در حال از بین بردن هستیم. فقط در چنین برهههایی به دنبال یک مقصر میگردیم تا تمام جنایات خود را به گردن او بیندازیم و خلاص. تا وقتی دیگر، که موضوعی دیگر باب شود و مقصری دیگر بیابیم.
مهرداد رایانی مخصوص
این تئاتر چقدر مظلوم و از سوی دیگر بدبخت است که باید برایش تکلیف مشخص و نسخه پیچیده شود؟!
1- بزرگوار قبل از قلع و قمع، اول سوال کنید! این همه کارشناس، کارشناس ارشد و دکترای تئاتر در این مملکت هست!
2- با توجه به دزدیهای متعدد برخی مدیران و نظر به سوءبرداشت نکردن درباره و نسبت به شما، لطفن شما هم مدیریت نفرمایید تا ضمن بررسی نهادهای مطلع و مرتبط، مساله به گفتوگو گذاشته شود! تمام.
رحمت امینی
دورترین ذهنیت درخصوص حاجی فیروز یا عمو نوروز که از درازنای تاریخ، با صدها مانع و دست انداز معمولا دولتی و حاکمیتی خود را به امروز رساندهاند، انگ یا برچسب نژادپرستی به خاطر سیاه کردن چهره است !!! کسانی که چنین دلیلی برای حذف این تیپ مردمی تراشیده اند، یا ناآگاهند یا محملی برای خودشیرینی و فضل فروشی برای بالادستیها پیدا کردهاند و یا حتی دستاویزی برای ضربه زدن یا حذف رقیب در مثلا انتخابات شورای شهر !به عنوان یکی از اهالی تئاتر که علاقهای وصفناپذیر به نمایش ایرانی دارم، به شدت از چنین تصمیم و بخشنامهای اعلام انزجار میکنم و اطمینان دارم چنین تصمیمی جز درج نقطهای تاریک و سیاه در کارنامهی مدیران فرهنگی ذیربط، نتیجه دیگری ندارد و صد البته که بازهم نمایشهای آیینی ایران زمین، این مداخلهی دولتی را هم پشت سر میگذارند و .... حاجی فیروزها، همچنان با همین چهرهی سیاه، شادمانی را بین مردمان همواره ستمدیده فریاد میکشند.