چطور یک شخصیت سیاسی که خود را در جایگاه رهبری و هدایت یا نمایندگی جامعه تصور میکند
برترینها: محمدجواد روح در کانال تلگرامیاش نوشت: چطور یک شخصیت سیاسی که خود را در جایگاه رهبری و هدایت یا نمایندگی جامعه تصور میکند (هاشمیرفسنجانی در تمام سالهای پس از انقلاب تا اواسط دهه هشتاد و حال در سطحی فروتر، علی مطهری)، انتظار دارد با وجود تناقضهای مبنایی مورد پذیرش جامعه قرار گیرد؟
چطور هاشمیرفسنجانی انتظار داشت وزارت اطلاعات دولت خود را "پاکترین دوره وزارت اطلاعات" بخواند و بعد، اکبر گنجی و عباس عبدی هم او را نقد نکنند؟
چطور انتظار داشت حوزه سیاست خارجی و داخلی و امنیت و فرهنگ را دربست در اختیار محافظهکاران و اقتدارگرایان قرار دهد و بعد در اقتصاد بتواند ایدههای لیبرال نیلی و طبیبیان و... را پیش ببرد؟
هاشمی اگر در دهه آخر عمر خود هاشمی شد، به این دلیل نبود که اصلاحطلبان ناچار به دنبال او افتادند (که اگر این بود سال هشتادوچهار مقابل احمدینژاد شکست نمیخورد)، بلکه به این دلیل بود که بهتدریج، نگاهش و عملکردش به حوزههای مختلف از تناقض درآمد و دیگر آن سردار تکساحتی سازندگی نبود.
مطهری هم چنین است. آزادگی سیاسی و مواضع محکم در برابر استبداد، نمیتواند با استبداد و دگماندیشی در حوزه فرهنگی و اجتماعی سازگار باشد.
اصولا من بعنوان یک لیبرال وارد مواجهه سیاسی و انتقادی با ساختار میشوم تا از دایره آزادیهایم در اقتصاد و جامعه و فرهنگ پاسداری کنم. و الا، ما بعد از چهار دهه انقلابیگری و یک قرن ستیزهای ایدئولوژیک، نیازی به ابوذر و شریعتی و چهگوارا نداریم...