متن غروب
هر روز خورشید غروب میکند و تصاویر زیبا و دلفریبی را برایمان ایجاد میکند هر روز تکرار می شود اما هرگز تکراری نمی شود خدایا شکرت برای تمام غروب هایی که در زندگیم دیدم انرژی گرفتم و لذت بردم
غروب جمعه بهانه اس،
بغض ها مال تنهائیه…
غروب یک روز سخت کاری که از راه می رسی
با چای داغ و شکلات به استقبالت می آیم
بوسه ای بر گونه ات میزنم و روبرویت می نشینم
تو از ترافیک و گرانی و خستگی می گویی و من
فقط میشنوم که میگویی
دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم
رویای خیال انگیز بودنت به معجزه می ماند
و همه میدانیم که از آخرین معجزه پیش آمده
۱۴۰۰ سال میگذرد
سمیرا میرزایی
من نه غروب دلم میگیره
نه جمعه
من هرلحظه ازنبودنت
دلم میگیره
امروز را طوری بخند که حتی تقدیر شکستش را بپذیرد،
چنان عشق بورز…
که حتی تنفر راهش را بگیرد و برود
و طوری خوب زندگی کن
که حتی مرگ از تماشای زندگیت سیر نشود…!
این زندگی نیست که میگذرد
ما هستیم که رهگذریم
پس با هر طلوع و غروب لبخند بزن
مهربان باش و محبت کن
بهترین شیوه ی زندگی
آن نیست که نقشه هایی بزرگ
برای فردایت بکشی
آن است که وقتی آفتاب غروب میکند
لذت یک روز آرام را چشیده باشی…
بهترین شیوۀ زندگی آن نیست که نقشههایی بزرگ برای فردایت بکشی،
آن است که وقتی آفتاب غروب میکند، لذت یک روز آرام را چشیده باشی…
دلتنگی
یعنی به تماشای
غروب بنشینی وُ
در آنسوی جهان
خورشید بهجای من
در چشمهای پدر طلوع کند!
بیاد تمامی پدران اسمانی
دیدم مدتیه حرف نزدیم، دو خط برات نوشتم که بدونی درسته فراموشت کردم ولی اون بار آخر که برات مردم حقیقت داشت. بعدش دیگه زنده نبودم، فقط نذاشتم کسی بفهمه. نفس کشیدن یه حرفه و زندهبودن، راس راسی زندهبودن یه حرف دیگه. امشب قرصامو نمیخورم و دم غروب واسه مورچهها قصه میگم، قصهی روباه نارنجی عجیبی رو که یه روز اومد و یه روز رفت، و همهی سهم من از خوشبختی فاصلهی کوتاه اومدن و رفتنش بود. مورچه میگه خسته نباشی که اینقدر پیر شدی، یواش میگم خستهام ولی چاره چیه.
همین.
شب بخیر عاشقانه
فرقی نمی کند
اول هفته باشد، وسط هفته یا آخرش
مثلا غروب جمعه باشد
یا صبح شنبه
یا بعد از ظهر سه شنبه!!
در نهایت
برای خوب بودن حالت
باید کسی باشد
که با خنده اش چرخ زندگیت بچرخد
کسی که آنقدر دوستش
داشته باشی
که حضورش، برایت زیبا کند
هر روز هفته را..!!
آدم باید یکی رو داشته باشه،
که با بودن در کنار اون…
زورش به غروب جمعه برسه…
لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !
از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..
ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ.
ما امروز از خورشیدی صحبت میکنیم که یقینا میدانیم امشب غروب و فردا طلوع میکند. اما آنها، انسانهای اولیه، با چنین یقینی از غروب و طلوع خورشید صحبت نمیکردند؛ وقتی که شب فرا میرسید میگفتند: «آیا دوستمان خورشید مرده است؟ آیا فردا بازمیگردد؟»
بیا غروب آخرین چهارشنبه
افکارمان را گردگیری کنیم
کینه ها و غصه ها و هرچه تلخی داریم را
در آتش بیاندازیم
و سرخی عشق را از آتش بگیریم
غروب هاے دلخون
ڪوچه هاے دلتنگ
چشم به راهان دلسرد..
چه مے خواهم بگویم…!!!!
#دل …..،
اے دلِ قریه نشینم
تنها تو مے دانی….!!!!……..
در سرم حسرت کوچی ست به پهنای غروب
بال و پر بسته به آغوش بیابان چه کنم؟
غروب جمعه یه جوریه که انگار چهار پنج ساعت منتظر اتوبوس باشی و وقتی بیادش سوارش نشیو فقط رفتنشو نگاه کنی …!
دلم برای کوچه پس کوچه های پاریس دم غروب تنگ شده..
حالا درسته تابحال اونجا نبودم ولی این چیزی از دلتنگیم کم نمیکنه