موراکامی: سبک جدیدی از زندگینامه‌نویسی را ارائه دادم/ روایت برنده نوبل ادبیات از کتاب جدیدش

منبع: ایران آرت

95

1400/1/23

13:58


هاروکی موراکامی نویسنده مشهور ژاپنی به تازگی کتاب جدیدی تحت عنوان "اول شخص مفرد" منتشر کرده که شامل مجموعه داستان‌های اوست.

ایران آرت: مجموعه داستان‌های جدید هاروکی موراکامی به نام "اول شخص مفرد" طبیعتی پیچیده دارد. در این مجموعه مرد میانسال ژاپنی داستان‌هایی را برای شما روایت می‌کند که در بعضی مواقع با داستان‌های دیگری که ماهیتی سوررئالیستی یا بسیار عجیب و خارق دارند، در هم می‌آمیزند.

هنگام خواندن این داستان‌ها در واقع به میان هزارتویی از روایات کشانیده می‌شوید و به‌زودی خود را در دنیای عجیب و غریب داستان‌های هاروکی موراکامی می‌یابید؛ داستان‌هایی مملو از عناصر، هنرها و نام‌های مورد علاقه وی نظیر موسیقی جاز، بیسبال، گروه بیتل‌ها و گربه‌ها که در فضایی در هم تنیده میان واقعیت و وهم و خیال روایت می‌شوند.

به گزارش همشهری، پترا مایر از سایت "ان پی آر" با هاروکی موراکامی درباره مجموعه داستانی جدیدش با نام "اول شخص مفرد" گفت‌وگو کرده است.

برای روشن شدن پیچیدگی‌های مجموعه داستانی اول شخص مفرد قدری درباره ویژگی‌های آن توضیح می‌دهید؟

هدف اصلی‌ام این بود که در این کتاب، داستان‌ها را از زبان اول شخص مفرد یا در واقع از زبان خودم روایت کنم، اما قصد نداشتم تجربه‌های خود را صرفا آنگونه که رخ داده‌اند، روایت کنم.پس من این تجربه‌ها را دوباره بازسازی و بازسازی کردم و به آنها جنبه داستانی دادم البته نه تا حدی که مرز میان داستان و واقعیت به‌گونه‌ای مخدوش شود که خواننده نتواند در برخی از موارد حدس بزند که این داستان‌ها برگرفته از تجربیات شخصی من هستند. ضمن بازسازی دوباره این تجربیات در ذهن خود، به درک عمیق‌تری درباره تجربیاتی که از سر گذرانده‌ام، رسیدم و به این نتیجه رسیدم که داستان‌نویسی بخشی از روند آشکار کردن آنچه در ذهن شما می‌گذرد، است و نه همه آن.

گویا در زمینه ادبیات زندگینامه‌ای سنت خاصی در ژاپن وجود دارد، درباره این سنت برایمان بگویید. 

در ادبیات زندگینامه‌ای ژاپن سنتی پدید آمده که مدت زمان زیادی است که زندگینامه‌نویسان یا آنانی که درباره زندگی خود و تجربیاتشان می‌نویسند آن را رعایت می‌کنند. براساس این سنت، صداقت در رمان‌نویسی به‌معنای روایت آشکار و صادقانه از زندگی‌تان است. شاید براساس این سنت، نویسندگان ملزم به بازگویی وقایع زندگی خود تا حدی که بتوان آن را نوعی"اعتراف شخصی" توصیف کرد، نیز باشند. من مخالف این دیدگاه هستم و به‌نظرم در زمان نگارش یک زندگینامه می‌توان عناصر داستانی را با واقعی درهم آمیخت. بنابراین برای نخستین بار در رمان اول شخص مفرد، سبک جدیدی از زندگینامه‌نویسی را ارائه داده‌ام که متفاوت با سنت زندگینامه‌نویسی رایج در ژاپن است.

شما به ندرت از راویان داستان‌های خود نام می‌برید، این شما هستید که در داستان"یاکلوت سالوز"(نام تیم بیسبال ژاپنی) شعری درباره یک تیم بیسبال سروده‌اید، چه ارتباطی میان هاروکی موراکامی راوی داستان‌های شما با این موراکامی که من اکنون در حال صحبت با او هستم، وجود دارد؟

این داستان در واقع بیشتر یک نمایشنامه است تا یک داستان کوتاه. کتاب مجموعه اشعار یاکولت سالوز یک ابداع شخصی بود. من هیچ‌گاه قبلا اینگونه شعر نمی‌نوشتم و بعدها با تغییر سبک شعرنویسی خود این اشعار را نوشتم و به کتاب اضافه کردم. چگونگی تشخیص واقعیت از خیال و ‌رؤیا و داستان، یکی از چالش‌هایی است که نویسندگان اغلب در برابر خوانندگان قرار می‌دهند و لزوما رمان نباید به‌گونه‌ای نوشته شود که خوانندگان بتوانند به‌سادگی به مرزهای میان واقعیت و خیال و داستان در آن پی ببرند.

در مجموعه داستان‌های اول شخص مفرد به میمون دزدی اشاره کرده‌اید که به‌نظر نقشی محوری در داستان‌های این مجموعه دارد، ابداع شخصیت این میمون از کجا به ذهنتان خطور کرد؟

15سال قبل داستانی نوشتم با نام"میمون شیناگاوا" که علاقه مفرطی به دزدیدن اسامی انسان‌های مورد علاقه خود داشت. این میمون در مجاری فاضلاب زیر محله"شیناگاوا"(محله‌ای در توکیو) و در یک دنیای زیرزمینی زندگی می‌کرد. در پایان این داستان، میمون توسط مردم گرفته  و در یکی از مناطق کوهستانی رها می‌شود. از زمان نگارش این داستان، فکر این میمون همواره ذهن من را به‌خود مشغول کرده بود و برایم مهم بود که چه بر سر میمون آمده است(در واقع آرزو داشتم سرانجام داستان این میمون را در رمانی دیگر مشخص کنم)  بنابراین برای پی گرفتن داستان این میمون تصمیم گرفتم رمانی در ادامه داستان میمون شیناگاوا بنویسم.به‌مدت 15سال این میمون درون ذهن من در انتظار بوده و من به‌دنبال زمان مناسبی بودم تا او را دوباره ظاهر کنم. برایم به‌طور کامل مشخص نیست که آن میمون نمایانگر چه چیزی است. مطمئنا وجود او با وجود من گره خورده و به‌طور خستگی‌ناپذیری طی این مدت از من می‌خواسته که بازهم درباره او و اینکه سرنوشتش چه خواهد شد، بنویسم.

شما یکباره با بی‌تفاوتی عناصر سوررئالیستی مجموعه داستان‌های اول شخص مفرد را در پایان این مجموعه بدون آنکه سرنوشت‌شان مشخص شده باشد یا داستان به نتیجه خاصی رسیده باشد، به حال خود رها می‌کنید، در پایان این رمان راویان داستان همچنان روایات اتفاق افتاده را بدون رسیدن به نتیجه خاصی بازگو و تکرار می‌کنند. چرا اینقدر برای شما مهم است که داستان را بدون حصول به نتیجه خاصی به پایان برسانید؟

فکر نمی‌کنم داستان‌هایی که می‌نویسم عناصر سوررئالیستی در بر داشته باشند. واقعیت این است که هر چه بیشتر تلاش می‌کنم درباره مسائل به‌طور واقع نگرانه‌ای بنویسم و باطن آنها را به‌طور دقیق برای خوانندگانم بنمایانم، داستان‌هایم بیشتر جنبه مرموزانه و عجیب و غریب‌تری پیدا می‌کنند. من عامدانه طرح داستان را طوری نمی‌ریزم که در نهایت به خلق شخصیت‌ها یا موقعیت‌های غیرعادی یا خارق‌العاده‌ای که در دنیایی خیالی زندگی می‌کنند، ختم شوند، این تغییر و تحولات در روند داستان‌هایم به‌طور طبیعی رخ می‌دهد. در واقع تغییر جهت موضوعات در داستان‌هایی که روایت می‌کنم به‌طور اجتناب‌ناپذیری رخ می‌دهد. وقتی در این‌باره فکر می‌کنم به این نتیجه می‌رسم که در طول زندگی خود تجربیات عجیب و غریب زیادی را از سر گذرانده‌ام و این حس در من ایجاد شده که همین عجیب و غریب بودن این تجربیات آنها را برای من معنادار کرده است. من به‌دنبال تجزیه و تحلیل منطقی برای این تجربیات عجیب و غریب نیستم. نقش داستان تجزیه و تحلیل نیست. تنها کاری که من می‌توانم انجام دهم، تبدیل این تجربیات واقع‌گرایانه به داستان است

 

مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو