متن شعرهای عاشقانه
امروز با متن شعر های عاشقانه اومدیم که امیدوارم متن هارو دوست داشته باشید ، نمیدونم برای شما هم پیش اومده که به حفظ کردن شعر علاقه داشته باشین یا نه ، من همیشه اون هایی رو که با شعر به دیگران جواب میدادن رو خیلی دوست داشتم ،
و من همیشه به این مسئله فکر میکنم که چقدر خوبه به جای ساعت ها گفت گو و بحث ، با یک مصرع شعر جواب طرف مقابل را بدهد ، شاید دوست داشته باشین که شعر های زیادی رو حفظ باشین تا هر جا که لازم بود، استفاده کنید …
چه قدر خوب میشد که ایرانی ها تو حرف های خود از شعر استفاده میکردن ، امیدوارم از شعر ها لذت ببرید و لطفا نظرات و کامنت های خودتون رو به ما انتقال بدین.
عید آمد و ما خانهی خود را نتکاندیم
گردی نستردیم و غباری نستاندیم
دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز
از بیدلی آن را ز در خانه براندیم
هر جا گذری غلغلهی شادی و شور است
ما آتش اندوه به آبی ننشاندیم
آفاق پر از پیک و پیام است، ولی ما
پیکی ندواندیم و پیامی نرساندیم
مهدی اخوان ثالث
متن عاشقانه
در باور خود حس پریشانی داشت
غمگین و غریب و بغض پنهانی داشت
با هر نفسش غمی درونش بارید
زیرا که به دل…هوای بارانی داشت
سمیه خلج
چشمی به تخت و بخت ندارم، مرا بس است
یک صندلی برای نشستن کنار تو…
زندگانے چیست یڪدم روے آسایش ندیدن
چشم از مخلوق بستن گوشه عزلت گزیدن
از پی یک نوش صد نیش از زبان خلق خوردن
و ز پے یک حرف حق صد گفته ناحق شنیدن
عرض حاجت را بهر در ڪوفتن چون حلقه بر در
از براے لقمه نان منت از دونان ڪشیدن
گاه در اندیشه فرداے ناپیدا هراسان
گه به حسرت عمر ماضے را به دندان لب گزیدن
گاه در سوگ عزیزان جوے خون از دیده راندن
گاه از مرگ رفیقان جامه طاقت دریدن
در تلاش زندگی سودے بجز حسرت نبردن
از پے مقصود نامعلوم روز و شب دویدن
ناڪسان را از پے حاجت سر تعظیم سودن
سفلگان را مدح گفتن تا به مقصودے رسیدن
با رفیقان دور و از روی ناچارے نشستن
از حریفان دغل چون آهوے وحشے رمیدن
حاصل عمر من و تو در جهان اینست یڪتا
اے خوشا ناآمدن یا رفتن و دامن ڪشیدن
مجید اوحدی
آشنایان را در ایام پریشانی بپرس
شانه می آید به کارِ زلف در آشفتگی
آن درد ندارم ڪه طبیبان دانند
دردیست محبت ڪه حبیبان دانند
ما را غم روے آشنایے ڪشتست
این حال نباید ڪه غریبان دانند
سعدی
صبح بخیر عاشقانه
اگر فردا همین باشد ڪه ما امروز میبینیم
بیا این لحظه را خوش باش، فردا هرچه بادا باد
مجےد ترڪابادے
میگویند فردا بهتر خواهد شد؛
مگر امروز ،
فردای دیروز نیست؟
ویڪتور هوگو
چنان در انتظارت خیرهام
بر ساعت دیوار
ڪه ساعتهاست از ڪف دادهام
سیر دقایق را…
احسان انصارے
ای برادر گر تو هستی حق طلب
جز بفرمان خدا مگشای لب
گر خبر داری زحی لایموت
بر دهان خود بنه مهر سکوت
ای پسر پند و نصیحت گوش کن
گر نجاتی بایدت خاموش کن
عاقلان را پیشه خاموشی بود
پیشهی جاهل فراموشی بود
خامشی از کذب و غیبت واجبست
ابلهست آن کو بگفتن راغبست
ای برادر جز ثنای حق مگو
قول حق را از برای دق مگو
هر که در بند عبارت میشود
هرچه دارد جمله غارت میشود
وانکه سعی اندر فصاحت میکند
چهرهی دل را جراحت میکند
عطار نیشابوری
تو ڪیستے؟
ڪه سفر ڪردن از هوایت را
نمیتوانم حتے به بالهاے خیال …!
محمدعلی بهمنی
تو
عاشقانه ترین شعر روزگار منی…
لطفاً ناگهانى رُخ بده!
غافلگیرم کن!
لحظه اى اتفاق بیفت که اصلاً فکرش را هم نکنم!
آنجا که حتى صورتت را هم از یاد برده باشم!
اصلاً
تو هر موقع هم که بیایى،
هرگذشته اى هم که داشته باشى،
با ارزشى…
درست مثلِ پیدا کردنِ پولِ مچاله شده،
بعد از سالها در جیبِ لباسم!
علی قاضی نظام
ناز را میکشیم، آه را میکشیم
انتظار را میکشیم، درد را میکشیم
پس چرا بعد این
همه سال نتوانستهایم
دست بکشیم از
هر آنچه آزارمان می دهد…!؟
احمد شاملو
دانی که از چه خندم؟از همّتِ بلندم
زیرا به شهر عشقت،بر عاشقان امیرم!
مولانا
ماه
تنها شبیه خودش بود
و آسمان از سرِ بیڪاری
داشت صورتش را باد میزد
دوستت نمیداشتم، چه میڪردم؟
دنیا
برای ادامهے زندگی
توجیه شاعرانهاے میخواست …!
لیلا ڪردبچه
آغوشِ تو
آرام کُند موجِ دلم را
دریای درونم طلبش لمسِ تَنِ توست
او را دوست_دارم
خیلی ساده حتی بدون قافیهای شعر
یا نثری عاشقانه !
ولی عمیق ، از ته دل…
این بوی بهار است که از صحن چمن خاست
یا نکهت مشک است کز آهوی ختن خاست
انفاس بهشت است که آید به مشامم
یا بوی اویس است که از سوی قَرَن خاست
این سرو کدام است که در باغ روان شد
وین مرغ چه نام است که از طرف چمن خاست
بشنو سخنی راست که امروز در آفاق
هر فتنه که هست از قد آن سیمبدن خاست
خواجوی کرمانی