6 انشا با موضوع برخاستن از خواب در صبح روستا

6 انشا با موضوع برخاستن از خواب در صبح روستا


منبع: دلگرم

116

1400/2/25

10:37


6 انشا با موضوع برخاستن از خواب در صبح روستا

انشا برخاستن از خواب در صبح روستا برای پایه هشتم

یکی از بزرگترین لذت های دنیا، بیدار شدن از خواب در جایی سرسبز با صدای دلنشین پرندگان است. روستا جایی است که این ویژگی ها را دارد. افرادی که زندگی شهری دارند، از چنین لذت هایی محروم هستند.

از این رو در ادامه چند انشا درمورد برخاستن از خواب در صبح روستا برای شما عزیزان آورده ایم که بتوانید تا حدی با این حال و هوای دلپذیر آشنا شوید.

انشا برخاستن از خواب در صبح روستا صفحه 73 نگارش هشتم

در یکی از روزهای خوب بهاری درصبح زود در یکی از روستاهای خوب شمال درحالی که زیر لحاف گرم و نرمی که مادربزرگ با دستان پرمهرش دوخته بود با صدای آواز پرندگان و نسیم بهاری که از لا به لایه درختان به شیشه ی پنجره ی اتاقم برخورد می کرد، از خواب بیدار شدم،

و شتابان با شادی به سمت پنجره ی اتاق رفتم و پنجره را گشودم و با دمی محکم بوی جنگل و گل های روستا و هوای تازه را وارد ریه هایم کردم و با لبخند به خورشید تابان بالای سرم سلام گفتم و با شور و شوق جوانی به سمت حیاط خانه رفتم .

از آب چشمه ی بالای کوه که شیرینی و ناب بودن آب معدنی تازه که زبان زد همه ی شهر و روستا است که جوی روان آن از حیاط خانه ی ما نیز گذر می کند، به صورت خود پاشیدم و با انرژی مثبتی که از همه ی زیبایی های اطراف و طبیعت و هوای خوب گرفتم روزم را شروع کردم.

درحالی که هم چنان لبخند برلب هایم نقش بسته بود و قصد جداشدن از لب هایم را نداشت، خدا را بابت تمام این نعمت هایش شکر کردم.

انشا زیبای مقایسه برخاستن از خواب در صبح روستا و شهر

انشا مقایسه برخاستن از خواب در صبح روستا و شهر

برخاستن از خواب در صبح های زود در یک روستا تفاوت زیادی با بیدار شدن از خواب در یک شهر شلوغ و پر از هیاهو دارد.

در شهر هر ساعتی که از خواب بیدار شوی صدای گذر ماشین ها از خیابان های شلوغ به گوش می رسد و صدای قدم های شتابان مردمی که هر یک با عجله به دنبال کاری هستند.

اما در روستا به هنگام سپیده دم صدای پرندگان به گوش می رسد و صدای حیوانات اهلی که خبر از روشنایی روز می دهند.

در شهر صبح ها که از خواب بیدار می شوی و پنجره را باز می کنی تا کمی هوای تازه تنفس کنی می بینی که هوایی برای نفس کشیدن نیست، آلودگی همه جا را فرا گرفته است و کم تر روزی نقاط دور و کوه ها قابل مشاهده هستند،

کم تر روزی آسمان رنگ آبی دارد و ابر ها تماشایی هستند، اما در روستا پس از بیدار شدن پا به حیاط خانه ی روستایی می گذاری و هوای سالم تنفس می کنی.

در روستا به محض بیدار شدن می توانی آسمان پاک را ببینی که ابر های سپید مانند تکه های پنبه در آن خود نمایی می کنند و خورشید را می بینی که پرتو های درخشان آن بر سبزه ها، درختان، گل ها و شبنم های نشسته بر روی آن ها می تابد و منظره ی تماشایی و بی مانندی را خلق می کند.

در روستا صدای پرنده، صدای رود، صدای خش خش برگ های رقصان در باد و نسیم، صدای طبیعت و صدای زندگی می شنوی اما در شهر صدای شلوغی و آدم های خسته، صدای ماشین و صدای کارخانه هاست که به گوش می رسد.

تفاوت بزرگ بین برخاستن از خواب در روستا با شهر در آرامش و نشاطی ست که مردمان روستا دارند و در عوض زندگی مردمان شهر با شلوغی و هیاهو گره خورده است.

انشا درمورد برخاستن از خواب در صبح روستا کلاس هشتم

انشا درباره برخاستن از خواب در صبح روستا کلاس هشتم

انشا برخاستن از خواب در صبح روستا با مقدمه و نتیجه گیری

مقدمه: همه ادم ها روزی زندگی خود را از یک روستا شروع کرده اند هیچ به این موضوع کرده بودید که همه انسان ها شاید روستایی بوده اند روزی اما چگونه شد که روزها و زندگی ها تغییر کرد.

متن انشا: خیلی وقت است که دوست دارم مقایسه کنم بیدار شدن صبح از خواب را در روستا ها و شهر ها و به نتیجه ای برسم که بتوانم خود را قانع کنم ،

از مهمترین تفاوت هایی که میتوان به آن اشاره کرد این است که چنان چه خبر داریم امروزه شهر ها پر از کارخانه جات و انواع ماشین ها و … هستند و وقتی یک فرد بخواهد صبح از خواب بیدار شود در یک شهر اگر در خانه ای ساختمانی باشد،

که یقینا باید با صدای همسایه و… بلند شود حال اگر در خانه ای زندگی کند که حیاط دار هست و بخواهد صبح از خواب بیدار شود باز هم وقتی بیدار می شود سرو صدای ماشین ها و انواع صداهایی که اذیت کننده هستند و طاقت فرسا و تحمل ان برای هر کسی سخت است.

حال وقتی یک فرد شهر نشین صبح با صداهای مختلف از خواب بیدار می شود و صبحانه اش را میخورد سعی میکند صبحانه ی کمتری میل کند و سریع از خانه خارج شود چرا که درشهر ها ترافیک های بسیار بزرگی وجود دارد که فرد مجبور است صبحانه کم بخورد و سریع خارج شود.

وقتی که خارج شد در ابتدا با دود و هوای الوده شهر مواجه میشود برای این که نفس نکشد از ان هوا ماسکی را میزند تا لااقل بتواند نفسی که می کشد برای او خطرناک نباشد میرسد به سرکار و کارهایش را انجام میدهد و بعد از ظهر یا شب که دوباره به خانه برمیگردد.

با همان مشکلاتی مواجه خواهد شد که صبح روبرو شده بود باان و حالا اگر این فرد شهر نشین یک روز تعطیلی داشته باشد در همان خانه ای میماند که سرو صداهای تکراری و اذیت کننده هستند .

حالا فردی را که در روستا زندگی می کند را در نظر بگیریم زندگی یک روستانشین نیز پیچیدگی هایی دارد اما تفاوت های مهمی با فرد شهرنشین دارد افراد روستایی مهمترین کاری که برای کسب و کار انجام می دهند در زمینه کشاورزی و دامپروری می باشد.

از جمله کشاورزی فرد روستانشین صبح که از خواب بیدار می شود با صداهای دلنشینی بیدار می شود صدای پرندگان در حال پرواز در اسمان وقتی چشمان خود را باز میکند.

به حیاط میرود برای ازاد نفس کشیدن و دیدن اسمانی که رنگ ابی بدون الودگی و دود و غبار به خود گرفته است نفس عمیقی می کشد صبحانه اش را که میخورد ارام و راحت میل می کند چون می داند نه ترافیکی هست و نه هوای الوده ای.

برای صبحانه اش وقت ویژه ای میگذارد چرا که ارزش این را دارد این وقت چون صبحانه ای که میل می کند مواد طبیعی هستند و او عجله ندارد.

نتیجه گیری: پیشنهاد من به بیشتر شهر نشین هایی که از الودگی هوا رنج می برند همین است که به روستا سفر کنند چرا که درمان نفس کشیدن ازاد در روستاها هست مواد طبیعی و خواب راحت خوابی که صبح بیدار شدن ان با صدای پرندگان و ابشار ها باشد نه صدای بوق و خیابان .

انشا درمورد شباهت برخاستن از خواب در صبح روستا و شهر

انشا پایه هشتم برخاستن از خواب در صبح روستا

شاید فکر کنید زندگی شهری بهتر از زندگی در روستا است. اما زندگی شهری و روستایی هرکدام خوبی و بدی هایی دارند. زندگی کردن در شهر راحتتر است، زیرا فرصتهای بیشتری برای رشد و ترقی در شهر وجود دارد.

در زندگی روستایی مردم با اتحاد و آرامش زندگی می کنند. مردم روستا رقابت کمتری نسبت به همدیگر دارند و چون جامعه کوچکتری دارند، دوستان بیشتری دارند. مردم روستایی معمولاً تلاش میکنند از عادات و فرهنگشان محافظت کنند.

روستا هوای تمیز و محیطی زیبا دارد و در آن خبری از سروصدا و شلوغی نیست، به همین علت آلودگی آن کمتر است، وسایل نقلیه زیادی در روستا آمد و رفت نمی کند. روستاییان می توانند از سبزیجات و میوه های تازه استفاده کنند. محیط روستا دارای مناظری فوق العاده زیبا است.

با اینکه زندگی کردن در شهر مزایای بسیاری دارد، معایبی نیز دارد.هوای تازه و آب پاک با مشکل مواجه است. محیط با گرد و غبار، دود، زباله و گازهای دی اکسید کارخانه ها آلوده شده است. شهر همیشه شلوغ و پرسروصدا است.

وسایل نقلیه و آدم های بسیاری در آن در حال رفت وآمد هستند. خیابان ها کثیف و شلوغ است. به همین علت داشتن یک زندگی سالم در شهر بسیار مشکل است.

در زندگی روستایی صبح را با آواز خروس و صدای دلنشین گنجشک هایی آغاز می کنیم که گویی در بهشت هستیم و چنان لذتی را به دنبال دارد که با هیچ چیز قابل مقایسه نخواهد بود.

از سویی دیگر بوی نان داغ محلی که در فضا می پیچد اشتهای هر کسی را دوچندان می کند و با وجود هر فصلی می توان بوی واقعی آن فصل را استنشاق کرد و معنای زندگی را در هوای پاک و بی آلایش زندگی روستایی جست.

صبح زود را با صدای مردان و زنان روستایی که شب را فارغ از دغدغه های زندگی شهری به راحتی استراحت کرده اند آغاز می کنیم، عموماً هرکس از این افراد تعدادی از گوسفندان گله را با خود از محل به بیرون روستا و به سوی چراگاه هدایت می کند،

هرازگاهی صدای نهیب پدری بگوش می رسد که فرزندش را جهت همراهی گوسفندان و ترخیص خود فرا می خواند.

صبح در یک شهر شلوغ و پر صدا با بوق ماشین های بزرگ و کوچک از خواب بیدار می شوم. با نگاه به پنچره می بینم هوای شهر آلوده است و پنجره را باز می کنم و با باز کردن پنچره هوای کثیف و آلوده شهر داخل اتاق می آید.

به ابرهای سیاه و خشن، به خورشید که پشت ابر ها مخفی شده، به ساختمان های بلند، به ماشین های زیاد و ترافیک سنگین و بوق ماشین ها نگاه می کنم و در دل خود می گویم که ای کاش من همان بچه روستا بودم و در آنجا زندگی می کردم.

از خانه برای خرید نان بیرون می روم. صف نان را که نگو و نپرس! همه با چشم های خواب آلود و بسته در صف طولانی ایستاده اند و تنها با رسیدن به نوبتشان، از خواب شیرین سرپایی، بیدار می شوند! انگار نه انگار صبح زود است!

سرتاسر خیابان های شهر را ترافیک ماشین ها و آدم فرا گرفته است. با این حال ترجیح میدهم صبح زود در روستا از خواب بیدار شوم با تمام کمبود امکانات و مشکلات دیگرش.

حداقل میدانم در آرامش و در کنار انسان های خون گرم و آرام زندگی میکنم. صبح زود در روستا بجز صدای گنجشک و درختان چیز دیگری نمیشنوی، که آرامش و حس خوبی بمن انتقال می دهد.

خبری از ترافیک و آلودگی نیست. آری اینجا روستا است، زندگی آرام، مردمانی خوب، و منظره هایی بی نظیر.

انشا توصیف صبح روستا

انشا توصیف صبح روستا

انشا خاطره برخاستن از خواب در صبح روستا

دو سال پیش در تعطیلات نوروز به همراه خانواده عمویم به روستای آبا و اجدادیمان رفتیم. روستا در یکی از نقاط خوش آب و هوای دامنه های زاگرس واقع شده بود، صبح با صدای خروس از خواب بیدار شدم، نمازم را خواندم و به بیرون از اتاق رفتم.

آواز پرندگان در باغ شنیده می شد، نفس عمیقی کشیدم، ریه هایم پر از هوای پاک و تازه شد. چقدر مطبوع و دل انگیز بود، تمام سلول های بدنم آرام گرفتند. از خانه بیرون زدم تا شاهد طلوع زیبای خورشید باشم.

خورشید آرام آرام از پشت کوه ها بیرون می آمد، همه چیز رنگ طلایی گرفته بود، پاکی هوا احساس سر زندگی به انسان می داد. سر سفره نشستم تا صبحانه بخورم بوی نان تازه فضای اتاق را پر کرده بود.

مادر شیر خوش طعم و تازه گاو را گرم کرده بود، پنیر خوشمزه محلی هم در سفره بود. در طول چند روز اقامتمان در روستا همگی شاداب و سرحال شده بودیم.

هوای پاک طبیعت زیبا و غذای سالم و طبیعی روح و جسممان را با طراوت کرده بود طوری که دلمان می خواست برای همیشه در آنجا بمانیم. اما چه می شود کرد که زندگی پر هیاهو و پر زرق و برق شهر به راحتی ما را رها نمی کرد.

فردای روزی که از تعطیلات بازگشتیم صبح با صدای زنگ گوشی تلفن از خواب بیدار شدم ،نمازم را خواندم و پنجره را باز کردم. صدای اتومبیل ها که به سرعت از خیابان رد می شدند شنیده می شد از پنجره سرم را بیرون بردم و خنکی صبح را احساس کردم.

هوا را به داخل ریه هایم بردم تا از هوای صبحگاهی را استنشاق کنم، اما به سرفه افتادم و هوای پر از سرب ریه هایم را آزار داد.

به پشت بام رفتم تا شاهد طلوع زیبای خورشید باشم، خورشید آرام آرام از پشت ساختمان های سر به فلک کشیده بیرون می آمد. نورش رنگ نداشت، آلودگی چهره خورشید را پوشانده بود گویی خورشید پیر شده بود و توان نورافشانی نداشت.

نور های کم رنگ خورشید در آلودگی شهر گم شده بود، سر سفره نشستم تا صبحانه بخورم. تکه ای نان داغ برداشتم، نصف نان خمیر بود و عطری هم نداشت. نان های شهر هم مانند آدم هایش ماشینی است شیر پاستوریزه و پرچرب هم پر از روغن پالم بود .

پنیرش را که دیگر نگو نه بویی داشت و نه طعمی! حسابی توی ذوقم خورد. اشتهایی برای خوردن نداشتم، مدام به روستا و جاذبه هایش فکر می کردم.

از همان روز تصمیم گرفتم که وقتی بزرگ تر شدم و به سن و سال پدرم رسیدم، حتما به دامان طبیعت بازگردم وب اقی عمرم را در روستا و در کنار مردم با صفا و بی آلایش آن سپری کنم.

انشا درمورد برخاستن از خواب در صبح روستا

انشا بیدار شدن از خواب در روستا

مقدمه: زندگی کردن سهم همه آدمهاست اما اینکه زندگی در چه محیطی را ترجیح میدهیم بین همه مشترک نیست.

بدنه: آفتاب را از پشت پلک هایم حس می کنم گویا بازیش گرفته و می خواهد از خواب بیدارم کند. کمی که هوشیار تر می شوم بوی خوش نان تازه را هم حس می کنم که زنان در حال پختش هستند.

آرام از جایم بلند میشوم، پنجره های چوبی که طرح های رنگی روی شیشه های آن خودنمایی می کند را باز می کنم. هوای تازه را نفس میکشم و ریه هایم را پر از هوای تمیز می کنم.

آرام آرام از پله های کوتاه اتاقم پایین می آیم، بوی گوسفندان هنوز هم در حیاط است. فکر کنم زیاد خوابیده ام که نتوانستم به چَرا رفتنشان را ببینم، اما در عوض مرغی پیش رویم است که چهار تا جوجه پشت سرش در حال چرخیدن در حیاط هستند.

جالب است خروس هم در بالای آخور گوسفندان نشسته و مراقب مرغ و جوجه هاست،چه خانواده زیبایی دارند! به سمت حوض قدم بر میدارم. ماهی های کوچک قرمز هم انگار تازه از خواب بیدار شده اند و مدام از این سو به آن سو شنا می‌کنند.

شیر آب را باز می کنم، صورتم را جلو میبرم از سرمای آب بر خودم میلرزم. مادرم صدایم می کند و می گوید سرما میخوری بچه جان این چه کاری است ؟در حالی که شیر آب را می بندم با لبخند به مادرم می گویم عیبی ندارد.

از لابه لای درختان رد میشوم و میوه ها را لمس می کنم. سرم را بالا میبرم و به آسمان نگاه می کنم. گنجشک ها آواز کنان از این شاخه به آن شاخه می‌پرند، خدا را به خاطر این همه زیبایی شکر می کنم. به سمت آشپزخانه میروم که بدجور بوی نان هوش و حواسم را برده است.

نتیجه: لحظه لحظه زندگی زیباست و باید قدر تک تک ثانیه های آن را دانست.

انشا با موضوع بیدار شدن از خواب در صبح روستا


مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو