5 انشای فوق العاده زیبا به زبان عادی و ادبی برای پایه نهم

5 انشای فوق العاده زیبا به زبان عادی و ادبی برای پایه نهم


منبع: دلگرم

95

1400/2/27

11:19


5 انشای فوق العاده زیبا به زبان عادی و ادبی برای پایه نهم

انشا به زبان عادی و ادبی

اگر به دنبال انشا به زبان عادی و ادبی هستید، این مطلب را از دست ندهید. امیدواریم بهره کافی را ببرید.

انشا به زبان عادی و ادبی درمورد طبیعت گردی

انشا درباره طبیعت گردی به زبان عادی

روزی به همراه خانواده به دامان طبیعت رفتیم. خانواده ما بسیار خوشحال بود. به کنار رودخانه زیبایی رفتیم و در آنجا صدای گنجشک ­ها و آب چقدر لذّت بخش بود. من در کنار درختان قدم می­زدم تا اینکه به رودخانه رسیدم.

صدای آب من را وسوسه کرد تا پای خود را در آن بگذارم. درست آن موقع که پای خود را در آب گذاشتم تمام وجودم را خوشحالی فراگرفت.


انشا درباره طبیعت گردی به زبان ادبی

روزی با خانواده به دامان طبیعت گام نهادم. طبیعت با ارزش­ترین گوهر یکتای آدمی است. آدمی همواره باید کوشا و نگهدار درختان و رودخانه­ های باشکوه باشد.

در دل جنگل گام می­نهادم تا به رودخانه ه­ای زلال رسیدم چقدر صدای آب چون موسیقی دل­انگیزی زیبا بود. پاهای خود را در آب یخ نهادم. درست همان لحظه بود که اوج زیبای خدای را احساس کردم.

انشا به زبان عادی و ادبی نهم

انشا به زبان عادی و ادبی درمورد زمستان

انشا عادی درباره زمستان:

در فصل زمستان هستیم و هوا سرد است ؛ گروهی از جوانان مشغول ورزش برای گرم شدن هستند ، در طرف دیگر گروهی از کهنسالان و ریش سفید ها به خاطر سرمای نیمه ی زمستان لباسی ضخیم و گرم پوشیده اند .

در خانه ای ، دانش آموزی به خاطر تعطیلی مدارس خوشحال است ، در صورتیکه در خانه ای دیگر صاحب کاری به خاطر سرما مواد غذایی اش خراب و فاسد و کار و کاسبی اش بی رونق شده است.

در خانه ای مادری به خاطر سرماخوردگی فرزندش که حاصل از کمبود لباس گرم است ، گریه می کند و در خانه ی بزرگی در این منطقه ، فرزندی که پدر پولداری دارد از گرمای شومینه لذت می برد.


انشا ادبی در مورد زمستان:

چه سرمای سوزناکی است ، یک طرف خیل عظیم جوانان مشغول ورزش برای گرم شدن بدنشان اند و در طرفی دیگر خیل کهنسالان و محاسن سفید کرده ها لباس هایی ضخیم پوشیده اند تا از سوز میانه ی فصل سرما در امان بمانند.

در سرایی شاگردی خوشحال از بسته شدن مکتب خانه و در سرایی دیگر صاحب کاری عبوس ، به دلیل کسادی کسب و کار و فاسد شدن مواد غذایی اش.

در خانه ای مادری گریان به خاطر سرماخوردگی پاره ی تنش به خاطر نبود لباس کافی و در سرایی دگر فرزند فرد غنی در حال لذت بردن از آتش شومینه.

انشا عادی و ادبی کلاس نهم

انشا عادی و ادبی صفحه 41 نگارش نهم

انشا به زبان عادی و ادبی درمورد مادر

انشا ساده و عادی در مورد مادر:

کلمه “مادر” فقط یک کلمه نیست، مادر که می گویی می توانی مزه عشق و مهربانی را روی زبانت احساس کنی، انگار خداوند دنیایی از دلسوزی و زیبایی و فداکاری را در یک کلمه خلاصه کرده و آن مادر است!

مادر یگانه همراه پس از خداوند است که از قبل از تولد با من بوده و همه عمرش یک لحظه از مراقبت و دل نگرانی من دست نکشیده است. در شادی ها با خنده من خندیده و در غم ها و لحظات سخت با من گریه کرده و دلداری ام داده است.

مانند یک دوست در تنهایی ها دستم را گرفته، مانند یک معلم هر آنچه می دانسته به من یاد داده، مانند یک مراقب اشتباهاتم را تذکر داده و برای این که به آرزوهایم برسم از آرزوهای خودش گذشته است.

مادرم فرشته ای است که خداوند بال هایش را گرفته و او را به شکل انسان به زمین فرستاده تا من هیچ وقت احساس تنهایی نکنم. فرشته ای که هروقت اشک روی صورتم جاری شد آن ها را پاک کرد و وقتی بیمار شدم پروانه وار کنارم چرخید و از من پرستاری کرد.

مادر عزیزم! اگرچه بهشت خدا زیر پای تو است اما من همه دنیایم را زیر پاهایت می گذارم و فرشی از محبت و قدردانی برایت پهن می کنم تا از روی آن عبور کنی و با دستانم تاج گلی با عطر وفا برایت می سازم و روی سرت می گذارم چون تو ملکه زندگی من هستی که هر چه دارم از وجود توست.

زحماتی که تو برایم کشیده ای بی نهایت است و من هرگز نمی توانم تا پایان عمرم حتی گوشه ای از آن ها را برایت جبران کنم اما همیشه تلاشم را خواهم کرد که فرزند خوبی برایت باشم و با موفقیت هایم شادی در دلت و لبخند روی لب هایت بنشانم.

دوستت دارم مادر عزیزتر از جانم!


انشا ادبی و زیبا درباره مادر:

مادر اولین تجربه عشق، اولین آغوش و اولین نوازش. کسی که بی منت و بی دریغ نهایت مهرش را تقدیم فرزند می کند حتی اگر آن ها بی محبت باشند، و هر دفعه که فرزندان اشتباهی مرتکب می شوند آن ها را می بخشد و دوباره در آغوش می گیرد.

لحظه هایش را با دعا برای فرزندانش می گذراند و مدام برایشان نگران است. شادی او زمانی تکمیل می شود که فرزندانش شاد و خوشحال باشند.

حضورش در خانه گرما بخش است و نبودنش فضای خانه را به مکان بی روح و سوت و کوری تبدیل می کند که نمی توان آن را تحمل کرد، و آغوش پر مهرش تمام دلهره ها و نگرانی های روز را از بین می برد.

زمان هایی است که از او دور می شویم و معنی دلتنگی را می فهمیم و با تمام وجود آرزو می کنیم کاش کنارمان بود.

شاید بعضی از ما تا زمانی که مادرمان کنار ما است قدرش را ندانیم اما همین که او را از دست دادیم تازه متوجه می شویم که بخش بزرگی از زندگی مان از دست رفته و دیگر قابل برگشت نیست،

و تمام اتفاقات ساده ی زندگی که هنگام بودنش اتفاق می افتد برایمان شکل رویا و آرزو را پیدا می کند. مادر و عشق او با هیچ چیز و هیچ کس دیگر قابل مقایسه نیست، آرامشی که یک لبخند ساده ی او به ما می دهد را در هیچ جای دیگری نمی توان پیدا کرد.

زمانی که در زندگی دچار مشکلات می شویم و یا در کارهایمان شکست می خوریم اوست که ما را حمایت می کند و به ما انگیزه ی دوباره می دهد تا تلاش کنیم و موفقیت هایی در زندگی به دست بیاوریم.

همیشه این جمله را شنیده ایم که بهشت زیر پای مادران است. این جمله نشان دهنده ی بزرگی و عظمت، و همچنین جایگاه ویژه ی او نزد خداوند می باشد.

مادر مسئول پرورش و تعلیم و تربیت فرزندان می باشد، اگر ما انسان های خوبی باشیم در واقع نتیجه ی تربیت صحیح مادر است.

خداوند متعال و ائمه ی اطهار در احادیث بارها، ما را به نیکی به پدر و مادر سفارش کرده اند و این موضوع مسئولیت سنگینی بر عهده ی ما می گذارد تا همیشه تلاش کنیم با کارهای خوب، ذره ای از محبت آن ها را جبران کنیم.

اما متاسفانه اگر ما تمام عمرمان را صرف خدمت و محبت به مادرمان کنیم باز هم نمی تواند تنها گوشه ی کوچکی از زحمات مادر را جبران کند.

و در آخر، واژه ها بسیار کوچک تر از آن هستند که او را آن طور که شایسته است، توصیف کنند. امید است همه ی ما فرزندان خوبی برای مادرانمان باشیم.

انشا ساده و ادبی کلاس نهم

انشا ساده و ادبی

انشا به زبان عادی و ادبی درمورد باران

انشا عادی در مورد باران:

بدون آب تمام طبیعت از بین می رود و باران زندگی را برای زمین به هدیه می آورد. باران الهی زندگی را به جریان می اندازد و زمین مرده را سیراب می کند و پرندگان و گیاهان و ما انسان ها همه از این رحمت الهی نهایت بهره را می بریم.

هنگامی که ابرهای سنگین به هم برخورد می کنند و صدای غرش آن ها با برقی مهیب برای ما جلوه می کند ناخوداگاه عظمت و قدرت پروردگار مقابل چشم ما به نمایش گذاشته می شود و ما در آن لحظه نمی دانیم که این بارش از رحمت خداوند است یا غضب او …

زمانی که باران نم نم و نوازش گرانه می بارد خوشحال می شویم و زمانی که با شدت و بی رحمانه می آید ترس سیل را در دلمان می اندازد. باران بهاری و پاییزی زمین و آسمان را پاک و پاکیزه می گرداند و باعث سرسبزی زمین های کشاورزی و رشد و نمو و آراستگی طبیعت می شود.

روزهایی بوده که در حسرت باران مانده بودیم تا هوای آسمان ما را از غبار و آلودگی هوا پاک کند و در تابستان های گرم و کم آب، در زمستان های بی برف و پاییزهای بی باران بیش از پیش ارزش باران را درک کرده ایم.

امروز باران می بارد و صدای آن در همه جا پیچیده است، آسمان تیره و کدر شده، مردم با سرعت در حال دویدن هستند تا به سرپناهی برسند و باغبان این دنیا به آبیاری طبیعت مشغول است.

آری امروز روز نظافت و پاکیزکی زمین است، باغبان مهربان می خواهد زمین ما را از سیاهی تمیز کند و شستشو دهد، به گل های ما آب بدهد و آلودگی ها را بشویید و ببرد و در پایان انرژی و سرزندگی و طراوت را برای طبیعت به ارمغان آورد.


انشا ادبی درباره باران:

باران به پنجره می زند، صدای باران در گوش هایم طنین انداز می شود و بوی باران تمام وجودم را متبرک می کند … و من بی اختیار تمام ترانه های باران که در حافظه ذهنم ذخیره کرده ام،

یک به یک زمزمه می کنم و به سوی آن سوی پنجره ها می شتابم، که باران بر من بتابد و روحم را از رایحه های بهشتی سرشار کند.

باران رحمت است و برکت، باران عشق است و مهربانی، باران لطف است و نعمت، باران پیام عشق آسمان به زمین است و من عاشق ثبت این لحظه های عاشقانه در سراچه ذهنم هستم.

باران می بارد که عطش تشنگان زمینی را سیراب کند، تشنگانی همچون درختان و گل ها و زمین و پرندگان و دریا را و تشنگانی همچون من و تو که عطش روحمان از غلتیدن در قطرات باران بهشتی سیراب شود.

باران را بدون شتاب، بدون چتر و بدون سایه بان باید درک کرد و با قدم های آهسته طی کرد، که باران یعنی در جاده و خیابان بمانی و نروی و از فرصت تازه شدن نهایت استفاده را ببری،

پس چرا این مردم با چنین شتابی از کنارم رد می شوند؟! و این سوالی است که در روزهای بارانی زمانی که همگام با باران بی هدف در خیابان قدم می زنم بارها از خودم می پرسم و جوابی برایش پیدا نمی کنم.

انشا به زبان ساده و ادبی

انشا به زبان عادی و ادبی درمورد امام زمان (عج)

انشا به زبان عادی درباره امام زمان (عج):

صبح روز جمعه است. همه ی مردم شاد هستند.حتما خواهی پرسید: چه شده است ؟ بله امام زمانمان آمده است. مولایی که از روز تولدمان منتظر آمدن او هستیم.

همیشه در راه او می گریستیم. آری باورم نمی شود او آمده است. از خوشحالی اشکی بر گونه ام چکید. نمی دانم خوشحال باشم یا گریه کنم. از یک طرف می خندم و از طرف دیگر بغض راه گلویم بسته.


انشا ادبی درباره امام زمان (عج):

صبح روزی که از خواب بیدار شدم، بوی گل نرگس مرا مدهوش کرد. ناگهان الماسی از چشمم و برگونه ام فرود آمد. وای خدای من چه شده است !!! آری پسر فاطمه از سفر طولانی خود بازگشته است.

با صدایی که با بغض و اشک و هیجان مخلوط بود گفتم: ای راز نورانی خاتمه کجا بودی ؟ جمعه ها آمدند و رفتند ولی تو نیامده بودی. آمدنت را خوش آمد می گویم. احساس سبکی می کردم. مثل درختی بودم که از خواب زمستانی بیدار شده و شکوفه داده است.

انشا به زبان ساده و ادبی نهم

همچنین بخوانید:

15 انشا با موضوع آزاد مناسب برای تمامی مقاطع


مطالب مشابه


نظرات


تصویری


ویدئو