العربی الجدید در مطلبی به قلم حسن نافعة نوشت: پس از رسیدن ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا، به تدریج ائتلاف هایی با گرایش ها و اهداف متفاوت در منطقه تشکیل شدند: ائتلاف سعودی - امارات، که مورد حمایت مصر، بحرین و اردن، به همراه اسرائیل و ایالات متحده بود. ائتلاف ایران - سوریه، مورد حمایت لبنان و جنبشهای مقاومت مسلح فلسطین، روسیه و چین. ائتلاف قطر - ترکیه مورد حمایت گروههای معارض در مصر و سوریه.

در ادامه این مطلب آمده است: این ائتلاف ها سهم زیادی در شعله ور شدن درگیری های داخلی، منطقه ای و بین المللی بویژه در یمن، سوریه، لیبی و عراق داشته و همزمان موجب محاصره قطر توسط عربستان، امارات، بحرین و مصر شدند. علاوه بر اینکه به دنبال ترور خاشقچی، شاهد قطع رابطه بین ترکیه و عربستان بودیم.

شکی نیست که رسیدن ترامپ به قدرت در ایالات متحده و در ادامه خروج وی از توافق هسته ای با ایران و اتخاذ سیاست فشار حداکثری در مقابله با ایران و سپس اعلام معامله قرن، همگی نقش مهمی نه تنها در تثبیت ائتلافهای مذکور داشتند، بلکه موجب ترسیم خطوطی برای تبادل بین این ائتلاف ها شدند. از این رو طبیعی بود که شکست ترامپ در انتخابات نوامبر 2020 نیز تاثیرات تازه ای بر ائتلاف ها و توان آنها برای ادامه داشته باشد.

هنوز جو بایدن رسما در کاخ سفید مستقر نشده بود که نشست شورای همکاری های خلیج بیانیه «العلا» را منتشر کرد و براساس آن، حدودی برای محاصره سه ساله قطر تعیین شد. به نظر می رسد این بیانیه به معنای نقطه شروعی نه فقط برای عملیات عادی سازی سریع روابط بین عربستان و قطر، که برای عملیات بزرگ تغییر روابط بین دولتهای منطقه طی چند هفته یا چند ماه بود، تا آنجا که ترکیه هم درهای خود را به روی دولتهای عربی بسیاری گشود که در مقدمه آنها، مصر، عربستان و امارات بودند. در ادامه نیز شاهد تماس ها و مذاکرات رسمی بین ایران و عربستان به واسطه عراق بودیم.

وقتی حجم تماسها بین دشمنان دیروز به این اندازه می رسد، طبیعی است این احساس ایجاد شود که بادهای جدیدی در منطقه خاورمیانه شروع به وزیدن کرده و این بادها میتواند تغییراتی را به دنبال داشته باشد.

رسیدن بایدن به ریاست جمهوری، به معنای تحولات بزرگ احتمالی در سیاست خارجی ایالات متحده بویژه در منطقه خاورمیانه بود، که مهمترین بخش آن، احتمال بازگشت به توافق هسته ای با ایران است. با این حال به نظر می رسد دولتهای عربی و در مقدمه انها امارات و عربستان، مدتی روی قدرت اسرائیل برای کارشکنی در این بازگشت حساب کرده بودند و امید داشتند این بازگشت شامل برنامه های موشکی و سیاستهای منطقه ای ایران هم بشود. اما به تدریج این محاسبات از بین رفته و مشخص شد که ایران و ایالات متحده توجهی به تلاشهای اسرائیل برای قطع مسیر بازگشت به توافق هسته ای ندارند و به دنبال منافع مستقیم خود با شکست دادن تلاشهای اسرائیل هستند. مساله مهمتر آنکه تمام طرفهای دینفع در برنامه های هسته ای ایران، به این یقین رسیدند که ایران هرگز با تغییر توافق اصلی موافقت نمی کند. پس در این شرایط آمریکا چاره ای نداشت جز بازگشت به توافق هسته ای که ترامپ از آن خارج شده بود.

بدیهی است که مسیر مذاکرات در وین نشان می دهد که دولت بایدن قانع شده است بازگشت به توافق هسته ای، تنها راه پیش روی آن است تا بتواند صلح امیز بودن برنامه های هسته ای ایران را تضمین کند و بازنگشتن به توافق، آمریکا را در برابر دو گزینه تلخ قرار می دهد، اول نزدیکی ایران به ساخت سلاح هسته ای و دوم، ورود ایالات متحده به جنگ مستقیم و فراگیر با ایران، برای جلوگیری از تبدیل شدن آن به یک قدرت هسته ای. زمانی که دولتهای منطقه این حقیقت را درک کردند، راه دیگری نداشتند جز اینکه در سیاستهای قبلی خود تجدید نظر کرده و با تحولات در سیاست خارجی آمریکا، هماهنگ شوند، به این ترتیب، عمق تغییراتی که در مسیر سیاست خارجی دولتهای منطقه به استنثای اسرائیل ایجاد شده، مشخص می شود.

هنوز زود است که بخواهیم با قاطعیت در مورد بازگشت امریکا به توافق هسته ای با ایران صحبت کنیم یا بگوییم در این صورت، چه جریانی پیروز انتخابات ریاست جمهوری در ایران است، اما پالسهای متعددی حاکی از دست یابی به توافقی بین ایران و ایالات متحده قبل از پایان ماه می جاری است و به نظر می رسد توافق مذکور تاثیر زیادی در انتخابات ریاست جمهوری در ایران داشته باشد. در هر صورت، حتی اگر رئیس جمهور آینده ایران از جناح اصولگرا هم باشد، نمی تواند توافق مذکور را رد کرده یا از ان خارج شود.

بازگشت ایالات متحده به توافق برنامه های هسته ای ایران و گشایش ایران و ترکیه در روابط خود با دولتهای عربی، باب جدیدی از امید را برای آرام شدن اوضاع در منطقه و پیشروی جدی برای حل بحرانها در سوریه، یمن، عراق و لیبی و بویژه مساله فلسطین باز می کند. اما آیا دولتهای عربی می توانند به سمت برقراری روابط متوازن با ایران و ترکیه به نحوی که به دست یابی به راه حل های سیاسی برای بحرانها کمک کند، حرکت نمایند؟

این مهم در نهایت منوط به میزان آمادگی دولتهای عربی بویژه دولتهایی است که روی اسرائیل حساب کرده بودند، این دولتها باید بدانند که امنیت جهان عرب به طور کلی از سوی اسرائیل تهدید می شود. در این میان، تنها اسرائیل است که در برابر بادهای تغییر در منطقه با سر سختی مقاومت می کند و تمام تلاش خود را برای جلوگیری از بازگشت آمریکا به توافق هسته ای و همچنین هر گونه نزدیکی واقعی بین دولتهای عربی و ایران خواهد کرد. اما ایا پیام مورد نظر رسانده شد؟ مقاله ای از جان حنا، از پژوهشگران برجسته اندیشکده یهودی امنیت ملی امریکا با عنوان« آغاز شمارش معکوس حمله اسرائیل به ایران» توجهم را به خود جلب کرد، مبنی بر آن که «سفر هیئت امنیتی اسرائیل به واشنگتن، شکست خورد و در ادامه اسرائیل راهی جز حمله به ایران برای جلوگیری از دست یابی آن به سلاح هسته ای نداشت. این در حالی است که هدف اصلی از سفر این هیئت، اقناع دولت بایدن در مورد عدم بازگشت به توافق با ایران بود».

اسرائیل تصمیم به جنگ با ایران به تنهایی نمی گیرد، اما اگر بداند که جنگ با ایران تنها گزینه است، چرا دولتهای عربی اسرائیل را رها نمی کنند تا به تنهایی برای این جنگ اماده شوند؟ و چرا برخی دولتهای عربی سرنوشت خود را به اسرائیل ارتباط می دهند؟